سيمين سليماني
احمد پژمان، آهنگساز و موسيقيدان برجسته، به تازگي، همين شهريور ماهي كه گذشت، در امريكا چشم از جهان فروبست. پس از درگذشت او بنا شد كه پيكرش به ايران منتقل شود كه اين اتفاق افتاد و مراسم تشييع پيكر اين آهنگساز سرشناس، صبح 4 مهر ماه در مقابل تالار وحدت تهران برگزار شد. پيكر اين هنرمند پس از بدرقه از مقابل تالار وحدت، براي خاكسپاري به شهر لار منتقل شد و صبح شنبه 5مهرماه در اين شهر به آرامگاه ابدي رفت. به اين مناسبت درباره نقش و جايگاه پژمان در موسيقي ايران با هومن دهلوي، آهنگساز و تنظيمكننده گفتوگو كرديم.
در ابتدا بفرماييد كه جايگاه احمد پژمان را در موسيقي ايران چگونه توصيف ميكنيد؟
احمد پژمان يكي از تاثيرگذارترين آهنگسازان معاصر ايران است؛ صاحبسبكي كه تاثير كارهايش در آثار آهنگسازان پس از او در دهههاي قبل تا به امروز مشهود است. زماني كه او به عنوان نوازنده ويولن در اركستر صبا به سرپرستي حسين دهلوي فعاليت ميكرد و به آهنگسازي علاقهمند شد، قطعهاي براساس تم محلي نوشت و براي همان اركستر تنظيم كرد. اجراي اين اثر نشان داد كه ميتوان رنگ تازهاي در موسيقي آفريد. در هنر، به ويژه موسيقي، طبيعي است كه آهنگسازان جديد ادامهدهنده راه پيشينيان باشند. اين روند در موسيقي جهان و ايران هم وجود دارد؛ مانند استادان، وزيري يا صبا كه سبكي را آغاز كردند و بعدها آهنگسازاني چون روحالله خالقي، حسين دهلوي و ديگران آن را ادامه داده و هركدام به نگاه و سبك شخصي خود رسيدند. درباره آقاي پژمان بايد بگويم كه از همان آغاز ايشان ثابت كرد كه نگاه كاملا متفاوتي دارد. در تاريخ موسيقي، كمتر پيش آمده كه آهنگسازي در نخستين آثارش تاثيرگذار باشد. حتي در موسيقي جهان هم، چنين است. كارهاي ابتدايي بتهوون زير نفوذ موتزارت بود، اما بعدها هويت مستقل يافت و سپس بسياري از آهنگسازان بعد از او تحتتاثيرش، آثار نو خلق كردند. احمد پژمان در موسيقي ايران از همان آغاز، تاثيرات شخصي خود را در آثارش آشكار كرد، به همين دليل در كارهاي او هيچ نشاني از تقليد نميبينيم؛ درحاليكه بسياري از آهنگسازان نسلهاي مختلف آشكارا تحت تاثير آثار پژمان كار كردهاند.
جالب است كه حوزههاي فعاليت ايشان در موسيقي هم بسيار گسترده بود.
بله، دقيقا همينطور است. احمد پژمان از كودكي با سفر به مناطق مختلف ايران و علاقهاش به موسيقي، برداشتهاي فراواني در ذهن خود ثبت كرد. اين تجربهها بعدها در همه آثارش شنيده شد؛ آثاري كه از موسيقي كوچه و بازار، فولكلور، موسيقي محلي و رديف ايراني سرچشمه ميگرفت و با موسيقي كلاسيك جهاني كه در اتريش و امريكا آموخت، درآميخت. او ابتدا ادبيات فارسي خواند و شيفته فردوسي و حافظ بود. ازسوي ديگر، از آهنگسازاني چون باخ و بتهوون هم الهام گرفت. به گفته خودش، بتهوون از عناصر كوچك استفاده ميكرد و آنها را به قطعهاي كامل بدل ميكرد. آقاي پژمان هم همين روش را به كار گرفت يعني بخشي كوچك از موسيقي لرستان، كردستان، بلوچستان يا خراسان يا بخشي از رديف را به عنوان عنصري آغازين مطرح ميكرد و آن را گستردهتر كرده و در قالبي مشخص به اثري كامل تبديل ميكرد. به باور ايشان اين شيوه باعث ميشد كه بخشهايي از موسيقي محلي، مقامي يا رديفي در آثار آهنگسازان ثبت شود و از بين نرود. ايشان همانطوركه اشاره شد، آهنگساز پركاري بود و با موسيقي زندگي ميكرد. بيشتر آثارش حاصل عشق و تلاش شخصي بود، نه سفارش. البته كه برخي كارها مانند موسيقي فيلم به سفارش ساخته شد، اما او همواره در حال كار بود. گستره فعاليت ايشان تنوع زيادي داشت و ايشان در حوزههاي موسيقي كودك، اپرا و موسيقي فيلم فعاليت داشت همچنين ساخت قطعاتي براي گروه سازهاي ايراني، آثاري براي گروههاي كلاسيك و جهاني، اركستر سمفونيك و مجلسي، پيانو، گروه كر و موسيقي الكترونيك. همانطور كه ميدانيد مدتي موسيقي پاپ هم كار كرد. با وجود اين تنوع، در همه آثارش امضاي شخصي ايشان كاملا مشهود است.
از آقاي پژمان به عنوان يك آهنگساز تاثيرگذار و صاحب سبك، ياد كرديد؛ اينكه آهنگسازي «صاحب سبك» باشد مساله مهمي است. متصف بودن به «صاحب سبك» واقعا كمنظير است؛ چه ويژگيهايي باعث شده كه ايشان به عنوان يك هنرمند با اين صفت شناخته شوند؟
وقتي صحبت از صاحب سبك بودن يك آهنگساز ميشود يعني تمام عناصري كه معرف اثر يك هنرمند هستند، در آثار او هويداست. مخاطب يا شنونده بعد از زمان كوتاهي ميتواند اثر آن هنرمند را تشخيص دهد. از ويژگيهايي كه در كارهاي آقاي پژمان ميتوانم نام ببرم، اولين و مهمترينش اين است كه عنصر ايراني بودن را حس ميكنيد. همچنين سبك شخصي احمد پژمان بر پايه چندصدايي در موسيقي بود؛ با نگاهي تازه نسبت به آهنگسازان پيشين يا همدوره او. به گفته خودش، اين نگاه بيتاثير از برداشت او از آثار باخ نبود. در موسيقي باروك، به ويژه باخ، چندصدايي با لايههاي مختلف ملوديك شكل ميگرفت. در آثار پژمان هم ميبينيم كه به جاي استفاده صرف از آكورد يا نُتهاي كشيده، لايههاي گوناگون ملوديك روي هم قرار ميگيرند و بافتي چندصدايي ميسازند. همين باعث شد هارموني در آثار او با نگاهي خاص شكل گيرد؛ چيزي كه پيشتر در كار آهنگسازان ديگر ديده نميشد. ويژگي ديگر آثارش كه سبك او را ميسازد، رنگآميزي و استفاده خلاقانه از سازها بود. در موسيقي، اركستراسيون يا سازآرايي به انتخاب سازهاي متناسب با بيان احساسي و فكري اثر مربوط است. آقاي پژمان در اين زمينه نگاه ويژهاي داشت؛ او سازها را همچون رنگها ميديد و با تركيب آنها رنگآميزي خاص خود را در موسيقي به وجود ميآورد؛ نشاني آشكار از شخصيت و نگاه متفاوتش. درنهايت، ميتوان گفت دو عامل همواره در آثار او نقش اصلي داشت: خلاقيت و احساس. او معتقد بود همانطور كه يك شعر خوب ميتواند انسان را به جهاني ديگر ببرد، موسيقي هم بايد چنين توانايي را داشته باشد. آثار پژمان دقيقا اين ويژگي را داشتند؛ هم بازتابدهنده فرهنگ ايراني بودند و هم بر پايه تكنيكهاي جهاني آهنگسازي شكل گرفته بودند.
در تاريخ موسيقي ايران و جهان ميبينيم كه بسياري از آهنگسازان، دورههاي كاري مختلفي دارند: در آغاز تحتتاثير ديگران هستند يا در جستوجوي سبك شخصي، سپس به آثاري خالصتر و باشخصيتتر ميرسند و گاه در دوره سوم به سبكهاي تازه دست پيدا ميكنند. اما در مورد احمد پژمان، با همه گستردگي فعاليتها از موسيقي كودك تا اپرا، باله، سمفونيك، موسيقي ايراني، سازهاي ايراني، الكترونيك و حتي پاپ، سبك شخصي او از آغاز تا پايان ثابت ماند. اگرچه معمولا مهاجرت يا تحصيل در خارج سبك بسياري از آهنگسازان را تغيير ميدهد، پژمان هرگز دچار اين تحول نشد و باز هم همان عناصري كه از دوران اركستر صبا در كارهايش ديده ميشد تا آثار سالهاي پاياني، در آثارش وجود داشت.
و درباره اين عناصر اگر بخواهيد توضيحي داشته باشيد، چيست؟ در آثار آقاي پژمان اين عناصر ثابت چه بودند؟
ببينيد اين عناصر ممكن است از منابع مختلفي برداشت شده باشند، به عنوان مثال حتي در يك موسيقي فيلمي كه نيازمند به موسيقي جز بود و شايد در نگاه اول اين موسيقي با موسيقي ايراني فاصله فراواني داشت اما آقاي پژمان هوشمندانه از يك تم محلي در موسيقي فيلم استفاده كرد و نكته حائز اهميت اين است كه اين تركيب در كارهاي ايشان بسيار متناسب، خلاقانه و هوشمندانه انجام گرفته يعني اينطور نيست كه دو وصله ناجور را به هم چسبانده باشند. تركيب و تلفيق اينها به حدي به خوبي انجام گرفته كه هيچ خدشهاي در هيچ كدام از اين تركيبها احساس نميكنيم. برداشتهايي كه از موسيقي ايراني ميشده گاهي اينطور نبوده كه حتما ملوديك باشند، گاهي اوقات از ريتمهاي جنوب ايران برداشت ميشده يا ريتمهاي مختلف محلي كه اين هم يكي از شاخصههاي آثار آقاي پژمان است كه از ريتم به صورت يك عنصر مهم و پررنگ در كارهاي خود بهره ميگرفتند و اين بهرهگيري به نسبت آهنگسازهاي نسلهاي قبل از ايشان خيلي پيچيدهتر بود؛ يعني ايشان از ريتمهاي ساده و تكرارشونده پرهيز كردند و به سمت ريتمهاي پيچيدهتر و تركيبهاي سختتر رفتند به حدي كه به خاطر ميآورم در وين كه يكي از كارهاي ايشان را ضبط ميكردند، نوازندگان به سختي ميتوانستند ريتم را بگيرند و درنهايت از ايشان ميخواستند كه برايشان ريتم را بخوانند تا بتوانند اجرا كنند.
جالب اينكه ايشان هيچ مرزي براي خلق اثر موسيقي نداشتند، از اين منظر كه فعاليتهاي خود را منحصر به - مثلا- موسيقي فيلم يا موسيقي كودك و... نكردند بلكه در زمينههاي مختلف اثر داشتند، در اين باره از شما بشنويم.
همينطور است. من از كودكي با ايشان آشنا بودم. آقاي پژمان معتقد بود موسيقي ايراني ظرفيتهاي فراوان دارد؛ اگرچه بسياري موسيقي ايراني را غمانگيز ميدانند، اما در واقع اين موسيقي شامل بخشهاي شاد، عرفاني و... هم هست و از تنوع زيادي برخوردار است. با اين حال به دليل شرايط اجتماعي، بيشتر وجه غمانگيز آن برجسته شده
تا جايي كه حتي در پاپ نيز بيشتر محتوا به سوگواري و نوحه نزديك است. از ويژگيهاي مهم آثار آقاي پژمان، نداشتن تعصب در موسيقي بود. او هميشه ميگفت تعصب را كنار گذاشته و باور دارد موسيقي خوب، در هر سبك و قالبي، اگر بر پايه اصول علمي و استاندارد ساخته شده باشد، ارزشمند است و هر سبك ميتواند موسيقي خوب و مخاطب خاص خود را داشته باشد.
يكي ديگر از فعاليتهاي ايشان در زمينه آموزش موسيقي بود، نسلهاي مختلفي در حوزه موسيقي ايشان را معلم خود ميدانند. آموزش يكي از دغدغههاي ايشان بود. درباره تجربه خودتان بگوييد كه سالها نزد ايشان به فراگيري موسيقي مشغول بوديد.
ابتدا بگويم كه خود آقاي پژمان نزد اساتيد بزرگي آموزش ديدند. از اساتيدشان در ايران ميتوان به حشمت سنجري و حسين ناصحي اشاره كرد كه معلمان اصلي او بودند. همچنين دورههاي كوتاهي نزد استاداني چون پرويز منصوري داشت. در خارج از ايران هم با استادان مختلفي كار كرد، اما به گفته خودش بيش از همه از توماس كريستين داويد در آكادمي موسيقي وين آموخت. داويد بعدها به دعوت دانشگاه تهران به ايران هم آمد و با افراد زيادي همكاري كرد. آقاي پژمان پيش از ورود به آكادمي موسيقي وين، تجربههاي نوازندگي با اركسترهاي مختلفي چون صبا، رودكي و اركستر سمفونيك تهران را هم داشت. او هميشه ميگفت كه از نوازندگي در اركستر بسيار آموخته است، به ويژه در بخش سازهاي زهي كه بعدها در آهنگسازياش بسيار موثر شد. ايشان كه تحت تعليم استادان برجستهاي بود، خود نيز به يكي از معلمان برجسته تبديل شد. من اولين شاگرد آقاي پژمان بعد از انقلاب بودم و سالهاي طولاني اين تجربه ادامه داشت. البته آقاي پژمان پيشتر در دانشگاه تهران تدريس ميكرد و بهتدريج دامنه معلمياش گسترش يافت و سالها، چه به صورت خصوصي و چه به صورت دانشگاهي، با نسلهاي مختلف كار كرد. ويژگي مهم آقاي پژمان در تدريس اين بود كه ايشان معلمي صميمي، سخاوتمند و آزادانديش بود. فروتن بود اما در آموزش، سختگير و جدي. اعتقاد داشت شاگرد بايد از معلم خود برتر شود و موفقيت شاگرد، موفقيت معلم است. او تا آخرين روزهاي زندگي در هر زمينهاي كه ميتوانست به هنرجويان كمك ميكرد و در بررسي پارتيتورها بسيار دقيق و ظريف بود. من در تمام دوران تحصيل و فعاليت موسيقاييام كمتر كسي را ديدم كه مانند او در پارتيتورنويسي و پارتيتورخواني چنين دقت و تسلطي داشته باشد. بارها شاهد بودم وقتي كسي پارتيتوري براي نظر دادن به او ميداد، بلافاصله هنگام ورقزدن نكتهاي ظريف پيدا ميكرد يا سوالي مطرح ميكرد كه در جواني برايم شگفتانگيز بود؛ چطور ميتوان با چنين سرعتي به اين جزييات پي برد.
به نظر شما و با توجه به ويژگيهايي كه از ايشان برشمرديد همچنين جايگاه آقاي پژمان در موسيقي آيا آنطور كه بايد و شايد آثارشان ديده و شنيده شده و آيا مورد بررسي و مداقه قرار گرفته است؟
به نظر من آثار آقاي پژمان نيازمند تجزيه و تحليل فراوان براي نسلهاي مختلف هستند، چرا كه همچنان ميتوان از آنها آموخت.اي كاش در زمان حيات ايشان توجه بيشتري به آثارشان ميشد و بيشتر اجرا ميشدند. با تاسف بايد بگويم كه طبق فرهنگ رايج، بعد از درگذشت ايشان اين اتفاق خواهد افتاد. خوشبختانه در يكي، دو سال گذشته بزرگداشتهايي هم براي ايشان برگزار شد؛ ازجمله رويداد سالنوا در خرداد سال گذشته كه به پاس قدرداني از ايشان و چند هنرمند ديگر برپا شد. با اين حال به دليل شرايط جسمي، ايشان نتوانستند در ايران حضور يابند. بزرگداشت ديگري هم تيرماه به مناسبت نودمين سالگرد تولدشان، به صورت آنلاين توسط بنياد ايراني در تورنتو برگزار شد كه بسياري از همكاران، موسيقيدانان و هنرجويان از دورههاي مختلف در آن شركت داشتند. خود ايشان هم با كمك همسرشان به شكل آنلاين حاضر شدند و از سخنان و پيامها بسيار متاثر شده بودند. با اين وجود، هيچكدام از اين بزرگداشتها نميتواند سالها كملطفي وكاستي را در پاسداشت ايشان جبران كند؛ از چنين هنرمندان كمنظيري بيش از اينها بايد بهره برد و قدرشان را دانست. بررسي و توجه به آثار ايشان همچنان نيازمند وقت و انرژي فراوان است، چراكه ويژگي منحصربهفردي در آنها ديده ميشود؛ سير و سلوك شخصي پژمان در آثارش تنيده شده است. اين آثار نه تنها از نظر هنري و تكنيكي ارزشمند هستند، بلكه از نظر احساسي هم جايگاه ويژهاي دارند و ميتوانند در جامعه بيشتر شنيده شوند. آثار احمد پژمان در ميان موسيقيدانان ايراني از معدود نمونههايي است كه ظرفيت مطرح شدن در سطح جهاني را دارد و ميتواند فرهنگ و هنر ايران را در بالاترين سطح معرفي كند.
متشكرم؛ اگر خاطرهاي از معلم تازه درگذشته خود داريد، در پايان بفرماييد.
بله، شايد بد نباشد به يك خاطره از ايشان اشاره كنم؛ روز نخست بازگشت آقاي پژمان به ايران پس از انقلاب، همراه پدرم به ديدار ايشان رفتيم. من مدتها نزد پدرم آموزش آهنگسازي ميديدم كه وقتي آقاي پژمان به ايران بازگشتند پدر به من پيشنهاد داد براي ادامه فراگيري آهنگسازي به كلاسهاي آقاي پژمان بروم. در ابتدا آقاي پژمان مخالفت كردند و گفتند كه نميخواهند علاوه بر آهنگسازي درگير تدريس شوند، اما به اصرار ما پذيرفتند. از هفته بعد، يكشنبه ساعت ۷ صبح، در منزل مادرشان كلاسها آغاز شد. براي من عجيب بود كه اينقدر زود كلاس من شروع ميشد، اما وقتي رسيدم ديدم ايشان از مدتها قبل مشغول آهنگسازي هستند. از همان روز اول تدريس فهميدم كه زندگي ايشان يكسره وقف موسيقي است. در آن زمان كارهاي من را براي پيانو ديدند و تشويق كردند؛ چون پيانو، ساز تخصصيام بود و علاقهام به آهنگسازي هم جدي. ايشان من را به شاگردي پذيرفتند اما خواستند كه از پايه آغاز كنم و در كنار درسهاي ديگر، مباني آهنگسازي را هم مرحله به مرحله بياموزم. از همان سال ۱۳۷۰ تا روزهاي آخر، به عنوان شاگرد و همچنين دوست ايشان بودم. آقاي پژمان به من آموخت كه حتي اگر به ظاهر بيهوده باشد، هر روز چند ميزان كوتاه موسيقي بنويسم؛ تاكيد داشتند به وفور به آثار مختلف در هر سبك گوش كنم و آنها را تحليل كنم، معتقد بودند كه از هر كدام ميتوان چيزي آموخت. بعدها به دعوت دانشكده هنر، تدريس كردند و در سفرهايشان به ايران، چند نسل از هنرجويان موفق شدند كه از تجربيات ايشان بهره ببرند. من در دانشگاه و در دوره كارشناسي ارشد هم زيرنظرشان تحصيل كردم و در آن زمان هربار كه به ايران ميآمدند از نزديك ملاقات داشتيم. در كلاسهاي درس، ايشان صبر، حوصله، دقت و سخاوتي مثالزدني داشتند و هيچگاه از چيزي دريغ نميكردند. چه از نظر زمان و چه امكانات، براي هنرجوياني كه در آنها استعداد ميديدند هر چه در توان داشتند، ميگذاشتند. به باور من، سالها آموزش و آثار برجستهاي كه خلق كرده و دراختيار شاگردان گذاشتند، تاثيري عميق بر نسلهاي مختلف موسيقيدانان گذاشته است. بيترديد همه ما خود را وامدار سبك احمد پژمان ميدانيم. ياد و هنر ايشان زنده و پويا خواهد ماند. پيكر ايشان هم به ايران منتقل شد؛ چيزي كه خواسته خود آقاي پژمان بود. من از اين بابت خيلي خوشحال هستم كه پيگيري انتقال پيكر ايشان به خصوص از طرف خانواده آقاي پژمان هم انجام شد و درنهايت ايشان به آنچه تعلق داشتند، درواقع به خاك ايران بازگشتند.