جوانگرايي احزاب؛ ضرورتي براي پويايي
عبدالله ديوانيپور
هنگام مرور گزارش نشست اخير حزب اعتماد ملي در روزنامه اعتماد (سهشنبه ۲۵ شهريور ۱۴۰۴)، نكتهاي ذهنم را مشغول كرد. در تصاوير منتشر شده، چهرههاي فرهيخته و شناخته شدهاي حضور داشتند كه هر يك سرمايهاي گرانبها براي اين سرزميناند. اما آنچه بيش از همه توجه مرا جلب كرد، ميانگين سن بالاي حاضران و غيبت كامل جوانان زير سي سال بود، مسالهاي كه نميتوان آن را ساده و ناديده گرفت، واقعيت اين است كه هر نسل با نسل بعدي تفاوتهاي اساسي دارد، چه در نگاه و انديشه، چه در توان ذهني و جسمي. جامعهشناسان فاصله ميان دو نسل را حدود پانزده سال ميدانند و معتقدند كه با هر تغيير نسل، ارزشها و مطالبات اجتماعي نيز تغيير ميكند. اگر اين واقعيت در ساختار احزاب سياسي جدي گرفته نشود، شكاف ميان بدنه اجتماعي و تصميمگيران
روز به روز عميقتر خواهد شد. تجربه تاريخي ما نيز اين حقيقت را تاييد ميكند. پس از انقلاب اسلامي، بسياري از جوانان ۲۰ تا ۳۰ ساله نقشآفرينان اصلي سياست و مديريت كشور بودند و حتي در دوران دفاع مقدس مسووليتهاي خطيري برعهده گرفتند. اما با گذر زمان، همان نسل در ساختار قدرت ماندگار شد و فرصتهاي ورود نسلهاي بعدي را محدود كرد. اين امر سبب شد احزاب كمتر به نيروي جوان تكيه كنند و حلقه تصميمگيري به تدريج بستهتر شود، نگاهي تطبيقي به احزاب ديگر كشورها نشان ميدهد كه جوانگرايي شرط بقاي سياسي است. در احزاب اروپا، شاخههاي جوانان نه تنها وظيفه آموزشي بلكه نقش تصميمسازي دارند. برخي كشورها حتي سهميه رسمي براي حضور جوانان در شوراهاي حزبي تعيين كردهاند تا توازن نسلي حفظ شود. چنين رويكردي باعث شده هم مشاركت جوانان افزايش يابد و هم ايدههاي نو به سياست تزريق شود. امروز زمان آن رسيده است كه احزاب ايراني ازجمله حزب اعتماد ملي، بستر حضور و رشد جوانان را فراهم كنند؛ با اختصاص كرسي براي زير سي سالهها، دعوت از آنان به جلسات تصميمگيري و ايجاد برنامههاي پرورش رهبران جوان. اين اقدام نه تنها باعث پويايي و نوآوري در احزاب ميشود بلكه اعتماد اجتماعي را نيز تقويت خواهد كرد. بيترديد آينده سياست ايران به پيوند نسلها وابسته است؛ پيوندي كه اگر امروز ساخته نشود، فردا به شكاف تبديل خواهد شد.