زندگی نخستين خان قدرتمند بختياري (محمدتقيخان چهارلنگ)
اميد سلحشوري
محمدتقيخان، فرزند عليخان از طايفه كنورسي چهارلنگ بختياري بود كه در سال 1246 قمري توانست به رياست كل طوايف چهارلنگ برسد. او در دلاوري، شمشيرزني، سواركاري و تيراندازي زبانزد بود. حاجعليقليخان «سردار اسعد بختياري» در اين باره مينويسد: «در زندگي خصوصي خود خيلي پرهيزكار، در امور حكومتي بسيار ملايم و رحيم، در عقايد سياسي آزاد، صاحب قيافه نجيب و از بهترين روساي ملاك بود. دزدي را به سختي موقوف نمود [و] خيال داشت زندگاني ايلاتي را به دهقاني مبدل نمايد.»خان بختياري تصميم داشت تجارت را رونق دهد و راه آن را با انگليسيها باز كند. بختياريها بهواسطه خوشرفتاري محمدتقيخان و اخذ ماليات عادلانهاش، احترام وي را داشتند. خان بختياري، توانسته بود؛ ده الي دوازده هزار نفر مسلح جمعآوري كند. وي نهتنها در ساير طوايف نفوذ داشت، بلكه دزفول و شوشتر نيز در تصرف او بود. محمدتقيخان توانست به اختلافات عشاير چهارلنگ و هفتلنگ پايان دهد. وي با داشتن زيركي، كارداني، لياقت و به سبب ازدواج منطقياش، توانست براي نخستينبار تعدادي از طوايف مختلف را تحت رهبري مشترك سازمان دهد. محمدتقيخان به محدوده قدرت بختياريها در خوزستان وسعت بخشيد. او صاحب اختيار رامهرمز شد. از طرفي ميرزا منصورخان- حاكم بهبهان- بعضي از مناطق اطراف اين شهر را در اختيار محمدتقيخان گذاشت تا در مقابل قواي والي شيراز، توان مقاومت داشته باشد. محمدتقيخان، تغييرات درون ايلي را در بين طوايف مختلف بختياري در پيش گرفت. طوايف ديناراني در سال 1246 قمري با رضايت خان بختياري در سرزمينهاي اطراف ايذه مستقر شدند. محمدتقيخان چندين راس اسب براي پرورش و اصلاح نژاد در اختيار يكي از طوايف افشار به نام قوندوزلو قرار داد. اين امر با موفقيت همراه بود و به زودي وي توانست از ميان طايفه ياد شده ششصد سواركار سازمان دهد. همچنين با ازدواج خواهرش با خليلخان بويراحمدي، دشمنيهاي خونين قديمي كنار گذاشته شد و محمدتقيخان توانست نفوذ خود را در بين بويراحمديها افزايش دهد. در مجموع قدرت محمدتقيخان ميان هجده هزار خانوار عشايري تثبيت شد. خان بختياري براي گرفتن آباديهاي بيشتري از ارامنه در فريدن تلاش كرد. به همين دليل او تلاش كرد عشاير بيشتري را- مانند اطراف رامهرمز- به اين سرزمين منتقل كند. سر اوستن هنري لايارد در مورد ويژگيهاي محمدتقيخان نوشته است: «محمدتقيخان مردي پنجاه ساله ميانه بالا و تا اندازهاي تنومند بود، او قيافهاي موقر، آمرانه و چهرهاي زيبا و جذاب داشت، ولي بيني او كه در يكي از جنگها بر اثر ضربه گرز دچار شكستگي شده بود تا اندازهاي از زيبايي صورت او كاسته بود. او هميشه تبسم مليحي بر لب داشت و هنگام خنديدن شاد و با نشاط بود و داراي صداي خوش و دلنشيني بود. وي ملبس به يك نوع لباس سفر يا نظامي بود كه معمولا روساي بختياري در هنگام مسافرت ميپوشند، يك قباي آستين كوتاه تنگ و چسبان تا حد زانو روي خرقه بلند ابريشمي كه دامن آن در زير شلوار گشادش كه داراي حاشيه مليلهدوزي و روي قوزك پايش بسته بود پنهان شده، دور كلاه بلندش يك لنگ يا شال مخطط پيچيده شده بود. اسلحهاش عبارت بود از يك تفنگ با لول بسيار نادر و ممتاز دمشقي كه قنداقش به طرز جالبي با طلا و عاج تذهيبكاري شده بود، يك شمشير از بهترين فولادهاي كار خراسان با غلاف جواهرنشان، يك خنجر مرصع و گرانبها و يك پيشتاب بلند كه به طرز استادانهاي تزيينكاري شده بود و به كيس كمر يا كمربندش آويزان كرده بود. سروگردن ماديان عربي زيبا و قشنگش با منگولههاي سرخ و دكمههاي نقرهاي آرايش داده شده بود. زين و برگش نيز تذهيبكاري شده و در تنگ زين و بغل ماديانش يك شمشير ديگر آويزان و در طرف مقابل يك گرز آهني كه معمولا ايرانيها در جنگ به كار ميبردند، ديده ميشد. محمدتقيخان از اسلحه و يراق خود بسيار راضي بود. او صاحب يك قيافه اشرافي و رفتار و حركاتش مانند فئودالهاي بزرگ بود. محمدتقيخان به علت نبوغ، شخصيت و شهامت فوقالعاده، خود را از رتبه خاني طايفه كنورسي به رياست ايل بزرگ چهارلنگ بختياري رسانيده بود... او در ميان مردم ايران به همان اندازه معروف بود كه در بين عشاير كوهنشين بختياري. همه او را به عنوان يك رزمنده بيباك و يك شمشيرزن ماهر و يك تيرانداز ممتاز و يك سواركار بيهمتا ميشناختند. او همچنين يك مدير لايق و كاردان و يك كارشناس مطلع در امور عشاير بود.
وي مخالفان و دشمنان خود را يكي پس از ديگري يا در جنگ يا با خدعه و نيرنگ مغلوب و از پاي درآورده بود... وي خواندن و نوشتن نميدانست، ولي فوقالعاده باهوش و بينهايت مشتاق و علاقهمند به شعر بود. او صادقانه طالب پيشرفت و ترقي طوايف بختياري و علاقهمند به حفظ امنيت و گسترش تجارت در قلمرو و منطقه حكومتي خود بود... محمدتقيخان شخصا يك مسلمان به تمام معني و در مسائل مذهبي بسيار دقيق و سختگير بود... به دستور خان استعمال مشروبات الكلي در قلعه ممنوع بود و ساير برادرانش نيز لب به مشروب نميزدند... يكي از سرگرميهاي مورد علاقه خان اين بود كه اسبهاي او را در برابر شير درندهاي كه در قلعه اسبها با شكل و بوي اين حيوان وحشي كه به تعداد فراوان در درههاي اطراف قلعه تل و دشت خوزستان وجود داشت و اغلب به وسيله بختياريها شكار ميشدند، انس بگيرند و هنگام برخورد با آنها دچار بيم و هراس نشوند... او ميل داشت كه امكاناتي فراهم شود تا باب تجارت را با دنياي خارج باز كرده و صلح و آرامش را در ميان قبايل صحرانشين برقرار سازد... محمدتقيخان با اينكه رييس يك طايفه بدوي كوهستاني بود، انديشه و افكاري نو و مترقيانه داشت و آرزوي پيشرفت و توسعه فرهنگ مردمش را در سر ميپروراند.» محمدتقيخان با وجود خدمات ارزندهاي كه انجام داد، فرجام تلخ و ناگواري داشت و در زمان سلطنت فتحعليشاه به ياغيگري متهم شد. محمدتقي لسانالملك سپهر نوشته است: «محمدتقيخان كنورسي بختياري فحل [نيرومند] صعاليك [راهزنان] و قُدوه [رهبر] طاغيان بود و از اموال مُجتازان [رهگذران] و كاروانيان خزاين بر هم نهاده، ده هزار سوار آماده و فراهم داشت.» حتي در سال ۱۲۵۰ قمري فتحعليشاه براي از بين بردن محمدتقيخان بنا داشت به اصفهان سفر كند، اما اجل مهلت نداد. يكي از اقدامات محمدشاه قاجار سركوب كردن محمدتقيخان بود كه در سال ۱۲۵۲ قمري، سپاهي را به فرماندهي شاهزاده بهرام ميرزا به خوزستان گسيل كرد. شاهزاده بهرام ميرزا پس از درگيري و كشمكشي كه با محمدتقيخان داشت به مصالحه راضي شد و بدون نتيجه به تهران برگشت. سرانجام در سال ۱۲۵۷ قمري منوچهرخان (معتمدالدوله) با سپاهي وارد خوزستان و محمدتقيخان به دليل جلوگيري از خونريزي شديد تسليم وي شد. خان بختياري پس از سالهاي طولاني اسارت در زندان درگذشت. به هر حال، اگرچه محمدتقيخان سوادي نداشت، ولي از هوش بسزايي برخوردار بود و حتي علاقهمند به شعر بود كه پس از مرگش بختياريها يكي از با ارزشترين خوانين خود را از دست دادند. وي توانسته بود بهطور مستقيم و غيرمستقيم بر مناطق و طوايف بختياري كنترل و تسلط داشته باشد.
كارشناس ارشد تاريخ و دبير آموزش و پرورش