• 1404 دوشنبه 7 مهر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک سپه fhk; whnvhj ایرانول بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 6150 -
  • 1404 دوشنبه 7 مهر

نگاهي به مفهوم «اميد» در فلسفه باروخ اسپينوزا - بخش اول

ترس‌ها و اميدها

انفعال، خلاف ذات فضيلتمند انسان است

گروه دين و فلسفه| در چند شماره متوالي -  و البته گاه نامتوالي -  به مفهوم اميد پرداختيم. از اميد در فلسفه غرب گرفته تا اميد در روايات قرآني و احاديث اسلامي. مساله اميد شايد از مهم‌ترين گمشده‌هاي جامعه ما -  به ويژه جامعه فكري ما - باشد. «اميد» اما در عين اهميت بالايي كه دارد تيغي دو دم است و نبايد با افراط‌ورزي در آن به نوعي توهم رسيد. پس براي اميدواري نخستين گام لازم فهم دقيق مفهوم اميد است تا در عين برخورداري معقول از آن از افتادن به ورطه تخيل يا خوشبيني‌هاي متوهمانه پرهيز شود. 

از مهم‌ترين فيلسوفاني كه به اين مفهوم پرداخته باروخ اسپينوزا فيلسوف هلندي قرن هفدهم است.  مايكل پرينسلو در مقاله‌اي تفصيلي سعي كرده مفهوم اميد را در فلسفه او مورد تحليل و تبيين قرار دهد. اين مقاله كه هوشمند مشايخي آن را به فارسي برگردانده، در دو بخش تنظيم شده كه اكنون بخش نخست آن پيش روي شما قرار دارد. 

مايكل پرينسلو / ترجمه: هوشمند مشايخي

فلسفه اميد يك مجموعه فلسفي گسترده است كه از متفكران باستاني مانند هزيود گرفته تا فلاسفه مدرني همچون ايگلتون به آن پرداخته‌اند. در اوايل عصر روشنگري، در نحوه ارزيابي اميد توسط فيلسوفان تغيير چشمگيري پديد آمد كه در آن، حركتي آشكار از فهم مسيحي و عموما مبتني بر تقدير الهي از مفهوم اميد به سوي ارزيابي انتقادي‌تر از ماهيت و ارزش آن به وجود آمد. اما يكي از پيشگامان برجسته دوران آغازين عصر روشنگري، باروخ اسپينوزا خيلي كم به اين دامنه وسيع پيوند مي‌خورد. اشاره اجمالي اسپينوزا به مفهوم اميد در كتاب« اخلاق» به عدم توجه تاريخي نسبت به درك او از مفهوم اميد منجر شد. به علاوه از آنجا كه اسپينوزا اميد را به منزله نوعي انفعال در نظر مي‌گيرد، به عنوان ارايه‌دهنده روايتي بدبينانه از اميد معرفي شده است. در اين مقاله نشان داده خواهد شد كه مفهوم اميد نزد اسپينوزا ظريف و گسترده‌تر و بنابراين درخور توجه بيشتري است، چراكه به مباحث او درباره آزادي، عقل و كوناتوس مربوط مي‌شود. استدلال اين مقاله در واقع بسط يافته‌هاي سايمون ورثام در كتاب «اميد: سياست خوش‌بيني» است كه در آن تفسيري دوگانه‌انگارانه از درك اسپينوزا درباره اميد ارايه مي‌شود. هدف مقاله حاضر ارزيابي بهتر نگرش اسپينوزا است و ادعا مي‌كند كه او براساس نگاه عمل‌گرايانه خود نسبت به مفهوم اميد به محدوده‌اي مياني بين خوش‌بيني و بدبيني باور دارد.

مفهوم حال مايه‌ها در فلسفه اسپينوزا

اگر بخواهيم معناي انفعال نزد اسپينوزا را دريابيم، ضروري است كه منظور او از «حال‌مايه» را روشن كنيم. اسپينوزا در بخش سوم اخلاق حال‌مايه‌ها (affects) را حالاتي توصيف مي‌كند كه بر توانايي بدن براي عمل، از طريق افزايش يا كاهش آنها، تاثير مي‌گذارند. (اخلاق، بخش سوم، تعريف 3) 

 به ‌نظر مي‌رسد حال‌مايه‌ها، آن‌طور كه براي اولين‌بار در اخلاق توصيف شده‌اند، با حالات ذهن متفاوت باشند، زيرا مستقيما با توانايي بدن براي عمل مرتبطند. از نظر اسپينوزا، چيزي كه بر بدن تاثير مي‌گذارد، لزوما بر ذهن نيز تاثير مي‌گذارد، زيرا ذهن و بدن از ديد او يكي هستند (اخلاق، بخش سوم، قضيه 2، تبصره) اين امر اسپينوزا را به اين نتيجه مي‌رساند كه حال‌مايه‌هاي بدن با حال‌مايه‌هاي ذهن يكي هستند.  هنگامي كه يك حال‌مايه فعاليت بدن را افزايش مي‌دهد عمل ناميده مي‌شود و هنگامي كه توان بدن براي عمل را كاهش مي‌دهد به نوعي انفعال نسبت داده مي‌شود. اسپينوزا فهم اين حال‌مايه‌ها را به تمايز معرفت شناختي ايده‌هاي ناقص و ايده‌هاي تام ربط مي‌دهد. (اخلاق، بخش سوم، قضيه 1)  يك ايده (يا تصور) زماني تام تلقي مي‌شود كه علل آن به وضوح درك شده و از طبيعت فرد ناشي شود. بنابراين، ايده‌هاي تام خودمولد هستند و امكان درك عليت را فراهم مي‌كنند. به عبارت ديگر، ايده‌هاي تام به وضوحِ معرفت‌شناختي مربوط مي‌شوند، زيرا عامل قادر به درك چگونگي بروز ايده‌هاي خاص از درون خود است. در مقابل، ايده‌هاي ناقص نشان‌دهنده چيزي ناقص هستند، زيرا به انواع نيروهاي خارجي مربوط مي‌شوند كه سوژه را گيج و او را ناتوان از درك ارتباط علي رها مي‌كنند (نادلر ۲۰۲۰). ايده‌هاي ناقص فاقد وضوح معرفت‌شناختي هستند، زيرا نيروهاي متنوعي خارج از فرد، درك او از توليد ايده‌ها را تحت تاثير قرار مي‌دهند و فهمش را دچار ابهام مي‌كنند. اسپينوزا در ادامه اظهار مي‌كند كه همه انفعال‌ها از ايده‌هاي ناقص ناشي مي‌شوند. بنابراين، انفعال‌ها، سوژه‌ها را منفعل مي‌كنند، زيرا آنها به دليل عدم درك كافي از علل ايده‌هايشان، قادر به عمل صحيح (يعني مطابق با عقل) نيستند و بنابراين، همانطور كه اسپينوزا بيان كرده است، اين وضعيت به كمبود دانش و فقدان قدرت منجر مي‌شود. (اخلاق بخش چهارم، قضيه ۴۷، توضيح).

ذات فضيلتمند بشر

درك اسپينوزا از حال‌مايه‌ها بلاواسطه به توانايي فرد براي عمل مربوط مي‌شود. مفهوم كوناتوس (Conatus) به معناي تلاش درجهت [انسجام] و صيانت يك بدن معين است. استوارت همپشاير در كتاب اسپينوزا و اسپينوزيسم ادعا مي‌كند كه كوناتوس يا تلاش براي صيانت نفس نزد اسپينوزا همان ذات يك چيز است. طبق نظر همپشاير اسپينوزا كوناتوس را با ميل به «قدرت و آزادي بيشتر» پيوند مي‌دهد. (همپشاير2005) اسپينوزا در بخش چهارم اخلاق اشاره مي‌كند كه فضيلت از طريق تلاش براي حفظ هستي خود تعين مي‌يابد و تاكيد دارد كه سعادت در چنين تلاشي ريشه دارد. (اخلاق، بخش چهارم، قضيه۱۸، حاشيه) اسپينوزا اين ادعا را با بيان اينكه بافضيلت بودن به معناي عمل مطابق با قوانين طبيعت است، توجيه مي‌كند و بدين‌ترتيب پيشنهاد مي‌دهد كه تلاش و حفظ فعالانه وجود خويش، ذات فضيلتمند بشر است. (اخلاق، فصل چهارم، صفحه ۲۲) 

بنا بر تعريف اسپينوزا از كوناتوس، روشن است كه نگرش او نسبت به انفعال‌ها، وابسته به اين است كه تا چه حد اين انفعال‌ها امكان عمل و كمك به تحقق كوناتوس را فراهم مي‌كنند. اسپينوزا به انفعالات به ديده تحقير مي‌نگرد، زيرا آنها عمل را محدود ساخته و از اين رو با نياز به عمل كه در كوناتوس مستتر است، تناقض دارند.

شادي و غم در فلسفه اسپينوزا

نزد اسپينوزا دو انفعال اصلي وجود دارد كه انفعال‌هاي ديگر از آنها نشأت گرفته‌اند: شادي و غم. اسپينوزا شادي را انفعالي مي‌داند كه ذهن را به كمال برتر مي‌رساند و غم را انفعالي كه ذهن را به كمال فروتر راهبر مي‌شود. (اخلاق، بخش سوم، قضيه ۱۱، تبصره) 

 از اين تعريف شادي و غم، مشخص نيست كه چرا شادي بايد يك انفعال درنظر گرفته شود، آيا شادي به ذهن امكان دستيابي به كمال بيشتر را مي‌دهد چون در جست‌وجوي ايده‌هاي تام دخيل است و بنابراين به ذهن كمك مي‌كند تا كوناتوس را محقق سازد؟ البته پيچيدگي ديگري در بخش چهارم اخلاق بروز مي‌كند، آنجا كه اسپينوزا به صراحت اذعان مي‌دارد كه شادي نمي‌تواند يك انفعال باشد، زيرا شادي به واسطه حضور ايده‌هاي تام تجربه مي‌شود. (اخلاق، بخش چهارم، قضيه ۶۳، برهان)  با اين حال، از مطالعه متن برمي‌آيد كه شادي، تا زماني كه از اندازه بيرون نشود، يك انفعال به شمار نمي‌آيد و اينكه هم شادي و هم ميل، امكان عمل را فراهم مي‌آورند. (اخلاق، بخش چهارم، قضيه ۵۹) اگرچه شادي مي‌تواند به تلاش نهفته در كوناتوس كمك كند، اما مي‌تواند به انواع ديگري از انفعال‌هاي دردسرساز مانند اميد و غرور نيز منجر شود. بنابراين، شادي به خودي خود يك فعل است، اما مشتقات آن انفعال هستند. از سوي ديگر، تلقي اسپينوزا از غم قطعي‌تر است؛ غم و تمام انفعال‌هايي كه از آن مشتق مي‌شوند، مانع عمل‌اند. 

انفعال؛ خلاف ذات طبيعت انسان

توصيف اسپينوزا درباره انفعال‌هاي اصلي و مشتقات آنها نگرش او نسبت به انفعالات به منزله ايده‌هايي گيج‌كننده را نشان مي‌دهد و چنان‌كه ليلي آلانن مي‌گويد همين انفعال‌ها مانعي براي آگاهي هستند. (آلانن ۲۰۱۸، 315ص) از آنجا كه انفعال‌ها مبتني بر ايده‌هاي ناقص هستند به درك و ديدگاه معقولي منجر نمي‌شوند بلكه به سردرگمي مي‌انجامند. از نظر اسپينوزا ايده‌هاي ناقص اجازه عمل نمي‌دهند زيرا تا زماني كه سوژه به واسطه انفعال‌ها هدايت مي‌شود به علل واقعي امور آگاهي ندارد. به باور او درك علل واقعي امور پيش‌نياز عمل است. بنابراين انفعال‌ها خلاف ذات طبيعت انسان، يعني كوناتوس عمل مي‌كنند. 

اسپينوزا از طريق نشان دادن رابطه انفعال‌ها با آزادي به ارزيابي بيشترآنها مي‌پردازد. طبق نظر او مردم باور دارند آزادند زيرا از انفعال‌ها و اميال خود آگاهند. به عبارت ديگر انسان خود را آزاد فرض مي‌كند زيرا مي‌داند چه مي‌خواهد. (اخلاق، بخش سوم، قضيه۲، تبصره ۲) 

تحقق آزادي تنها تحت هدايت عقل است

با اين حال از نظر اسپينوزا آزادي زماني پديد مي‌آيد كه فرد از علل كنش‌هاي خود آگاه باشد و مطابق با عقل (يعني آگاهي واقعي و ايده‌هاي تام) زندگي كند. گرچه ممكن است فرد از تمايلات خويش هنگامي كه تحت تاثير انفعالات هستند آگاه باشد اما دليل يا علت خواسته‌ها خود را درك نمي‌كند و بنابراين نمي‌توان او را واقعا آزاد در نظر گرفت. اسپينوزا انفعال‌ها را در برابر جست‌وجوي آزادي قرار مي‌دهد و به اين ترتيب نشان مي‌دهد كسي كه به واسطه انفعال‌ها هدايت مي‌شود نمي‌تواند به آزادي واقعي دست پيدا كند. آزادي تنها با زندگي تحت هدايت عقل تحقق مي‌يابد كه به آگاهي از علل كنش‌هاي فرد مربوط مي‌شود. (اخلاق، بخش چهارم، قضيه ۳۷، تبصره)  هر چند به نظر مي‌رسد كه اسپينوزا انفعال‌ها را به اين دليل كه مانع آزادي هستند نقد مي‌كند اما بر اين باور نيست كه مي‌توان بر اين انفعال‌ها كاملا غلبه يافت. او معتقد است كه انسان همواره در معرض تاثير نيروهاي خارجي‌اي است كه خود را به صورت انفعال نمايان مي‌كنند. (اخلاق بخش 5)  از نظر اسپينوزا مسير تحقق آزادي تعديل انفعال‌ها است. فرد بايد از طريق تلاش براي آگاهي به علل كنش‌هاي خود و به واسطه زندگي مطابق با حكم عقل تاثير هذياني انفعال‌ها را به حداقل برساند.

اميد و ترس

فهم دقيق حال‌مايه‌ها، كوناتوس و همچنين رويكرد اسپينوزا نسبت به انفعال‌ها به ما اين امكان را مي‌دهد كه به نگرش او درباره اميد بپردازيم كه او در بخش‌هاي سوم و چهارم اخلاق به صراحت آن را انفعالي ناشي از شادي مي‌داند. در ادامه تعريف و مباحث مربوط به اميد را طرح خواهيم كرد كه در بخش سوم و چهارم اخلاق آمده است. در كتاب اخلاق به دو روايت متفاوت از اميد اشاره شده است. اولين روايت «اميد معرفت شناختي» است، چراكه بيانگر تاثيرات هذياني اميد در رابطه با تحقق عقل و آگاهي است. دومين روايت «اميد نظام‌بخش» است كه با نسبت اميد با شادي و نقش آن در گفتمان‌هاي سياسي پيوند دارد. تمايز ميان اميد معرفت شناختي و اميد نظام‌بخش مفهوم‌سازي دوگانه اسپينوزا از اميد و همچنين نگرش عمل‌گرايانه نسبت به اميد را نشان مي‌دهد. هرگونه بحثي درباره اميد درآثار اسپينوزا بايد تابع تعريف اميد در بخش سوم اخلاق باشد كه درآن اسپينوزا اميد را نوعي شادي ناپايدار توصيف مي‌كند كه از تصور چيزي در آينده‌ يا گذشته‌ كه به آن شك داريم، ناشي شده است. (اخلاق، بخش سوم، قضيه ۱۸، تبصره ۲) از نظر اسپينوزا، اميد از ترس جدايي‌ناپذير است، ترسي كه «غم ناپايداري است كه از تصور چيزي ترديدآميز حاصل شده است.» (اخلاق، بخش سوم، قضيه ۱۸، تبصره ۲) بنابراين آنجا كه اميد هست ترس هم ضرورتا درميان است. همان‌طور كه اسپينوزا بيان مي‌كند: «هيچ اميدي بدون ترس و هيچ ترسي بدون اميد نيست.» (اخلاق، بخش چهارم، قضيه ۵۰، تبصره) اين پيوستگي ترس و اميد را مي‌توان دوگانه ترس-اميد ناميد. در پاراگراف‌هاي بعدي به اين دوگانه مي‌پردازيم و اشاره خواهيم كرد كه اميد چون از شادي برمي‌آيد اساسا با ترس كه از غم ناشي مي‌شود متفاوت است و اگرچه اميد همواره مي‌تواند با ترس همراه باشد اما لحظاتي هم وجود دارد كه اميد از ترس برجسته‌تر است. بحث اسپينوزا درباره ترس و اميد به ما اين امكان را مي‌دهد كه نحوه عملكرد اين دو انفعال را بهتر ارزيابي كنيم. مي‌توان بر اساس دوگانه ترس-اميد، آنچه اسپينوزا درباره ترس گفته است را به اميد هم تعميم داد. (اخلاق، بخش سوم، قضيه ۵۰، تبصره) او در بخش چهارم اخلاق به روشني نشان مي‌دهد كه ترس و اميد در درجه اول ماهيتي منفي دارند، زيرا به خودي خود ارزشمند يا «خوب» نيستند و مانعي براي زندگي براساس عقل تلقي مي‌شوند. (اخلاق، بخش چهارم، قضيه ۴۷) 

تخيل در برابر عقل

ترس و اميد بنا بر تعريفشان با تخيل چيزي شك‌برانگيز مرتبطند. تخيل در مقابل عقل قرار مي‌گيرد، زيرا برخلاف دانش حقيقي تحت تاثير شماري از عوامل بيروني و نامعين قرار دارد. وقتي تحت تاثير ترس و اميد قرار مي‌گيريم در جست‌وجوي علل واقعي نيستيم، زيرا حواسمان به چيزهاي شك‌برانگيز منحرف مي‌شود. تخيل نيروي بي‌طرفي نيست كه با توان ما براي عمل بي‌ربط باشد بلكه چيزي است كه مستقيما بر كوناتوس تاثير مي‌گذارد. طبق نظر اسپينوزا تا جايي كه يك فرد «تحت تاثير تخيل يك چيز» است آن چيز را در زمان حال ادغام مي‌كند و به اين ترتيب عمل يا تلاش فرد تحت تاثير قرار مي‌گيرد. (اخلاق، بخش سوم، قضيه ۱۸، برهان)    ترس و اميد انفعالاتي هستند كه بر اكنون ما و بر توان‌مان براي عمل تاثير مي‌گذارند و مثل همه انفعال‌ها مي‌توانند فرد را به جاي فعال كردن، منفعل كنند. 

ترس و تخيل؛ موانع عقل‌اند

اسپينوزا جدا تاكيد دارد كه تحت هدايت ترس بودن به فرد اجازه نمي‌دهد كه مطابق عقل عمل كند. زندگي كردن براساس عقل نيازمند راحت شدن از شر ترس و تخيل و مواجهه با ايده‌هاي تام است. (اخلاق، بخش چهارم، قضيه ۶۳) پذيرفتن ترس و اميد موهوم است، زيرا مانع زندگي فضيلتمندانه مطابق با عقل مي‌شود. اسپينوزا نشان مي‌دهد كه اين انفعالات تا چه حد امكان آزادي انسان را محدود مي‌كنند.

اسپينوزا در بخش چهارم اخلاق، زماني كه مي‌گويد: «انسان آزاد كسي است كه تنها براساس عقل زندگي مي‌كند» [درواقع] پيوند بين عقل و آزادي را به صراحت بيان مي‌كند (اخلاق، بخش چهارم، قضيه ۶۷، برهان) از نظر اسپينوزا، آزادي به منزله تجسم عقل، ايده‌هاي كافي و در نتيجه تعديل انفعال‌ها است. ترس و اميد، به ‌طور خاص، فرد را در معرض دستكاري ديگران قرار مي‌دهند و باعث مي‌شوند فرد منفعلانه در انتظار چيزي باشد كه باعث شادي ناپايدار (اميد) يا غم ناپايدار (ترس) مي‌شود. ترس و اميد صرفا موانع معرفت‌شناختي در برابر يك شكل ايده‌آل از شناخت نيستند، بلكه موانعي در برابر كوناتوس و همچنين آزادي انسانند. با اين حال، ممكن است نقدي كه در بالا درباره اميد ذكر شد آن‌طور كه در ابتداي امر به نظر مي‌رسد قطعي نباشد. اسپينوزا اميد را به واسطه پيوندش با ترس هدف قرار مي‌دهد. شديدترين انتقادهاي او به انفعال‌ها در فصل چهارم اخلاق مطرح شده است. انفعال‌ها چيزهايي هستند كه انسان را «شكنجه مي‌دهند» و به بردگي مي‌كشانند. (اخلاق، بخش چهارم، قضيه ۱۵) از ترس [به مثابه انفعال] مكررا نام برده مي‌شود اما در سفت‌ و سخت‌ترين اظهارات عليه انفعال‌ها به اميد اشاره‌اي نمي‌شود. اين واقعيت كه اسپينوزا ترس و اميد را انفعال درنظر مي‌گيرد ممكن است به ناديده گرفتن تمايزهاي آنها منجر شود. اما چنان‌كه جاستين اشتاينبرگ مي‌گويد: دوگانه ترس-اميد را بايد دوباره مورد ملاحظه قرار داد. (اشتاينبرگ2021، ص 207) به علاوه ورثام اشاره مي‌كند كه اميد در رساله الهي-سياسي به ‌طور اساسي مورد بررسي قرار مي‌گيرد. ارزيابي‌هاي مجدد نگرش اسپينوزا نسبت به اميد بايد به تعريف آن يعني شادي ناپايدار مرتبط باشد. ماهيت اميد به عنوان چيزي كه از شادي ناشي مي‌شود، به اين نكته اشاره دارد كه از ترس كه ناشي از غم است ضرر كمتري دارد.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون