درباره نمايش آثار مهسا شمشيان در گالري اِچ
هنرمند به شهر مينگرد و به ما...
حافظ روحاني
مهسا شمشيان در گفتوگويي با حسين گنجي در روزنامه شرق (سهشنبه، يكم مهر 1404) از پاسخ به اين سوال كه «... آيا خود را نقاشي شهري ميدانيد؟» طفره ميرود، اما از علاقهاش به شهر ميگويد: «... ما در شهر ريشه كرديم و خاطره ساختيم....» يا «... شهرها روح جمعي را شكل ميدهند و اين روح امنيت و هويت را به افراد ميبخشد. شهر خانه ماست و ما در يك خانه با هم زندگي ميكنيم.»
منظرههاي شهري مهسا شمشيان در اين سومين نمايشگاه انفرادياش با عنوان «صاحب عكس فوق من هستم» هم از يك سو انگار بخشي از علاقهمندي گروهي از هنرمندان معاصر ايران به تصوير كردن شهر است و از سوي ديگر انگار ادامهاي است بر آنچه او پيشتر در مجموعه «مردم» در تابستان 1401 در گالري افرند نمايش داده بود. اما اگر در مجموعه «مردم» بيشتر شاهد تودههاي انساني بيشكل بوديم اينبار آدمها به تكپيكرههايي تبديل شدهاند كه در گوشهوكنار شهر (عمدتا مركز شهر تهران) نشستهاند و انگار نظارهگر تهران بدون حضور آدمهايش هستند. محدود شدن تعداد پيكرهها، سطح بيشتري از فضاي آثار را به نمايش جزييات بصري تهران تبديل كرده است كه باعث ميشود بيشتر آثار اين مجموعه ذيل عنوان دورنما و مشخصا دورنماهاي شهري قرار بگيرند .
اگر مجموعه «مردم» بيشتر بر ضربقلمهاي بيانگرايانه، رنگهاي غليظ و بافت استوار بودند، مجموعه «صاحب عكس فوق...» اندكي از اين تكنيكها فاصله گرفته است؛ ضربقلمها انگار كنترلشدهتر هستند و بافت نقش كمتري را بازي ميكند و همين موضوع باعث شده تا اختلالهايي كه هنرمند در گوشهوكنار پردههايش ايجاد كرده (كه عمدتا با گذاشتن لايهاي غليظ از رنگ معمولا تيره يا خنثي حاصل شدهاند) بيشتر به چشم بيايند. انگار شمشيان عمدا با افزودن اين اختلالها بازنمايي دقيق منظره را تخريب كرده است. او در همان گفتوگو با گنجي اين لكهها را: «... عناصر مسموم در فضاي اطرافمان...» توصيف ميكند كه «... هواي تازه و آرامش را از ما گرفته و با وجود آن نميتوانيم راحت از زندگي لذت ببريم...». اين تعبير البته قانعكننده است، اما شايد براي آنچه هنرمند ميكوشيده بيان كند آنقدر كارا نباشد. اما گويي همان كنترل بيشتر بر ضربقلمها بيش از اين اختلالهاي بصري در بيان مسيري كه هنرمند از مجموعه «مردم» تا «صاحب عكس فوق...» پيموده، موفق باشد. هر چند هنرمند اين ضربقلمها را براي نشان دادن «آشوب و درهمبودن فضا...» توصيف ميكند، اما به نظر ميرسد كه در قياس با تجربه پيشين هنرمند در تصوير كردن فضاي شهري از شدت اين ضربقلمها كاسته شده است. اگر اين را در كنار محدود شدن پيكرهها و حالت نظارهگر آنها قرار دهيم، ميتوانيم تصور كنيم كه فضاي بصري اين مجموعه در قياس با «مردم» آرامتر و بيانگر حالات درونيتر هنرمند هستند تا تصوير كردن آنچه «آشوب» مينامد. و در نهايت ميتوان حضور تكپيكرههاي زن در فضاي شهري را با احتياط به رخدادهاي اجتماعي اخير در ايران نسبت داد. اگر هم اين نسبت را ناديده بگيريم، ميتوانيم حضور پيكره نظارهگر زن را تبديل زن به سوژه يا همان فاعل شناسا تعبير كرد كه شهر را (و بهتبعش) ما را نظاره ميكند. اين تعبير از زن به مثابه سوژه فعال احتمالا مهمترين وجهي است كه شمشيان به آثارش افزوده كه شايد بتوان آن را نتيجه تحولات اجتماعي متاخر تعبير كرد. در وجهي ديگر نظارهگري پيكرهها يادآور نظارهگري خود هنرمند هم هست كه با نوع نامگذاري نمايشگاه وجوه ديگري از مفهوم هنرمند نظارهگر را بر ما عيان ميكند. از اين جنبه به نظر ميرسد كه مجموعه «صاحب عكس فوق...» تلاش جديدي از هنرمندي است كه ميكوشد ميل نظارهگرياش به شهر را كه در مجموعه «مردم» هم بروز كرده بود به شكلي جديد به نمايش بگذارد؛ اينبار درونيتر، آرامتر و انگار آگاهانهتر در قياس با نگاه پيشينش به جنبوجوش شهري كه آن را در قالب تودههاي بيشكل تصوير كرده بود. انگار او حالا با نگاهي عميقتر در پي چيزي در لايههاي شهري است كه از حضور انسان با همه تعابير منتسب به آن تهي شده است. حالا او (هم به مثابه هنرمند و هم به مثابه سوژه زنانه) نظارهگر شهر و ماست. از اين جنبهها آنچه در اين مجموعه از مهسا شمشيان ميبينيم روندي جديد در مسير حرفهاي او است كه راههاي تازهاي را پيش روي خودش و ما ميگشايد. به ادامه اين راه اميدوار ميمانم.