• 1404 سه‌شنبه 8 مهر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک سپه fhk; whnvhj ایرانول بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 6151 -
  • 1404 سه‌شنبه 8 مهر

رقابت قدرت‌ها؛ بازدارندگي يا بي‌ثباتي؟

ماني محرابي

نظام بين‌الملل در مقطع كنوني در حال تجربه يكي از عميق‌ترين دگرگوني‌هاي ساختاري پس از پايان جنگ سرد است. دوره نسبتا كوتاه تك‌قطبي به رهبري ايالات متحده، كه پس از فروپاشي شوروي تا حدود بحران مالي ۲۰۰۸ ادامه يافت، اكنون جاي خود را به نظمي پيچيده‌تر و پرابهام داده است. بسياري از تحليلگران، وضعيت كنوني را«سه قطبي » مي‌دانند كه در آن ايالات متحده، چين و روسيه قطب‌هاي اصلي به شمار مي‌روند. در مقابل، برخي ديگر بر ظهور «چند قطبي » با حضور قدرت‌هاي نوظهور مانند هند و نهادهايي چون بريكس تأكيد دارند. حتي ديدگاهي فراتر نيز مطرح شده كه از «چند نظمي » سخن مي‌گويد؛ يعني همزيستي و رقابت چندين نظم منطقه‌اي و هنجاري متفاوت در دل يك ساختار جهاني. در هر صورت، ويژگي مشترك اين گذار، افزايش بي‌سابقه عدم قطعيت و تشديد رقابت قدرت‌هاي بزرگ است. پيامد مستقيم اين وضعيت، دو روند خطرناك بوده است؛ نخست، تشديد رقابت هسته‌اي در ابعاد عمودي (مدرن‌سازي زرادخانه‌هاي قدرت‌هاي هسته‌اي) و افقي (گرايش دولت‌هاي جديد به دستيابي)؛ دوم، فروپاشي كاركردي ساختارهاي كنترل تسليحات دوران جنگ سرد و فرسايش ستون‌هاي اصلي بازدارندگي گسترده ايالات متحده در برابر متحدانش (بازدارندگي گسترده شامل تعهد اين كشور به دفاع از متحدان كليدي مانند كشورهاي عضو ناتو، ژاپن، كره‌جنوبي و استراليا با استفاده از قدرت نظامي و هسته‌اي مي‌باشد) . اين دو روند، در كنار هم، جهان را به سمت يك معماي امنيتي پيچيده سوق داده كه در آن خطر محاسبات غلط، مسابقه تسليحاتي بي‌مهار و حتي بازگشت سناريوهاي هسته‌اي قابل تصور است.

چارچوب‌هاي نظري: از رئاليسم تا سازه‌انگاري

براي تبيين اين تحولات، چارچوب‌هاي نظري روابط بين‌الملل اهميت ويژه‌اي دارند. رويكردهاي رئاليستي، به‌ويژه نظريه گذار قدرت و رئاليسم ساختاري، بر اين باورند كه تغيير در توزيع قدرت ميان دولت‌ها ذاتا بي‌ثباتي بين‌المللي را در پيش خواهد داشت. كنت والتز استدلال مي‌كرد كه نظم دوقطبي ثبات بيشتري ايجاد مي‌كند زيرا مديريت ميان دو رقيب ساده‌تر است، حال آنكه چندقطبي مستعد زنجيره‌شدن اتحادها يا پاس دادن مسووليت به ديگران مي‌باشد. جان ميرشايمر در قالب رئاليسم تهاجمي معتقد بود كه دولت‌ها براي بقا ناگزير به حداكثرسازي قدرت هستند، در حالي كه رئاليست‌هاي تدافعي مانند چارلز گليزر بر خويشتن‌داري و محاسبه هزينه - فايده و امكان مديريت تنش‌ها براي حفظ امنيت تأكيد داشتند. نظريه‌پردازان نئوكلاسيك نيز با تركيب عوامل داخلي و سيستمي، توضيح مي‌دهند كه چرا برخي دولت‌ها به دكترين بازدارندگي فعال روي مي‌آورند. از سوي ديگر، سازه‌انگاري يادآور مي‌شود كه امنيت تنها به موازنه كلاهك‌ها محدود نيست، بلكه به هويت و ادراك نيز بستگي دارد. 

الكساندر وندت به درستي مي‌گفت «۵۰۰ كلاهك بريتانيا تهديد كمتري براي امريكا دارد تا ۵ كلاهك كره شمالي»، زيرا هويت «دوست » يا «دشمن » در اين زمينه بسيار تعيين‌كننده است. در اين چارچوب، اعتبار بازدارندگي گسترده امريكا نيز وابسته به هويتي بود كه به عنوان هژمون قابل اعتماد ساخته شده بود. اما خروج واشنگتن از توافقاتي چون برجام، توافق پاريس، پيمان منع موشك‌هاي هسته‌اي ميان‌برد، شوراي حقوق بشر سازمان ملل، يونسكو، معاهده آسمان‌هاي باز و سازمان بهداشت جهاني به همراه نوسان سياست‌ها و يكجانبه‌گرايي، اين هويت را تخريب كرده و متحدان را به سمت موازنه داخلي سوق داده است.

فروپاشي كنترل تسليحات و بحران مشروعيت NPT

مكانيزم‌هاي كنترل تسليحات، كه در دوران جنگ سرد براي مديريت ثبات دوقطبي طراحي شده بودند، ديگر كارايي ندارند. انحلال پيمان نيروهاي هسته‌اي ميان‌برد (INF)، ترديد در آينده پيمان New START و مدرن‌سازي زرادخانه‌ها توسط پنج قدرت هسته‌اي، همه نمايانگر فروپاشي اين ساختارها هستند. در نتيجه، نه تنها رقابت امريكا و روسيه مديريت‌ناپذيرتر شده، بلكه نبود شفافيت، هزينه‌هاي بازدارندگي گسترده امريكا را نيز بالا برده است. معاهده NPT، به عنوان ستون اصلي معماري امنيت بين‌الملل، امروز با عميق‌ترين بحران مشروعيت خود مواجه است. كشورهاي غيرهسته‌اي به درستي مي‌پرسند چرا بايد به تعهدات عدم گسترش پايبند بمانند در حالي كه قدرت‌هاي هسته‌اي نه تنها به تعهدات خلع سلاح عمل نكرده‌اند بلكه زرادخانه‌هاي خود را مدرن‌تر مي‌كنند. شكست كنفرانس‌هاي بازنگري NPT، مانند نشست ۲۰۲۲، شكاف ميان شمال و جنوب جهاني را تعميق كرده است. اين وضعيت، زمينه را براي ظهور جايگزين‌هايي مانند معاهده منع سلاح‌هاي هسته‌اي (TPNW) فراهم كرده است. هرچند قدرت‌هاي هسته‌اي و متحدانشان آن را تحريم كرده‌اند، اما TPNW نوعي هنجار اخلاقي و حقوقي جديد ايجاد كرده است كه فشار بر قدرت‌هاي هسته‌اي را افزايش مي‌دهد.

بي‌اعتمادي متحدان امريكا: از رهاشدگي تا خوداتكايي

در قلب بحران كنوني، تضعيف اعتبار بازدارندگي گسترده امريكا قرار دارد. سياست «امريكا اول »، اتحادها را از روابط استراتژيك به معاملات كوتاه‌مدت تنزل داده است. متحدان ميان دو معضل گرفتارند: ترس از رهاشدگي (اين‌كه واشنگتن در بحران‌هاي حياتي عقب‌نشيني كند) و ترس از به‌دام‌افتادن (اين‌كه اقدامات تحريك‌آميز امريكا يا يك متحد ديگر آنها را وارد جنگ ناخواسته كند) . در اروپا، كاهش كمك‌هاي امنيتي امريكا به ناتو نگراني از توان بازدارندگي كشورهاي اروپايي را افزايش داده است. در آسيا نيز سياست «ابهام استراتژيك » امريكا در قبال تايوان، هم ريسك محاسبات غلط را تشديد كرده و هم اعتماد متحدان را تضعيف كرده است. در نتيجه، كشورهايي مانند كره‌جنوبي و ژاپن به دنبال تقويت قابليت‌هاي نظامي مستقل هستند. عربستان سعودي نيز، با طرح علني تمايل به غني‌سازي و حتي تهديد به ساخت سلاح هسته‌اي، همين مسير را دنبال مي‌كند.

مطالعات موردي شرق آسيا: كره شمالي، كره جنوبي و ژاپن

پيشرفت‌هاي هسته‌اي كره‌شمالي مشروعيت بازدارندگي توسعه‌يافته امريكا را به چالش كشيده است. در كره جنوبي، حمايت عمومي از دستيابي به سلاح هسته‌اي به‌طور قابل‌توجهي افزايش يافته و حتي رييس‌جمهور يون سوك يول در ۲۰۲۳ اين احتمال را مطرح كرد. ژاپن نيز، هرچند سياست رسمي خود را تغيير نداده، اما ظرفيت هسته‌اي نهفته بالايي دارد كه به عنوان اهرم فشار ژئوپليتيك عمل مي‌كند. هر حركت سئول به سمت هسته‌اي شدن، تقريبا به‌طور حتم ژاپن را نيز تحت فشار مشابه قرار خواهد داد و اين مي‌تواند مسابقه منطقه‌اي غيرقابل كنترل ايجاد كند.

جنوب آسيا: سه‌راهي هسته‌اي هند - چين - پاكستان

هند با نوسازي زرادخانه خود، از جمله توسعه موشك‌هاي MIRV، در حال تغيير وضعيت از بازدارنده ركوديافته به زرادخانه آماده‌تر است. اين روند، سندروم عمل - عكس‌العمل را در پاكستان تشديد كرده است. گسترش نفوذ چين و همكاري‌هاي استراتژيك پكن و اسلام‌آباد نيز، معادله را براي هند پيچيده‌تر كرده است. در چنين محيطي، كنترل سنتي تسليحات (مانند كاهش تعداد كلاهك‌ها) ناكارآمد است، زيرا تهديد اصلي از ماهيت كيفي فناوري‌ها ناشي مي‌شود.

خاورميانه: جاه‌طلبي‌هاي هسته‌اي عربستان

عربستان سعودي به دنبال تكميل چرخه سوخت بومي است و صريحا اعلام كرده كه در صورت نياز به سمت دستيابي به بمب هسته‌اي نيز خواهد رفت. امتناع امريكا از دادن تضمين‌هاي قوي امنيتي و اقتصادي موجب شده رياض به سمت همكاري با چين روي آورد. اين همكاري استقلال نسبي عربستان از واشنگتن را افزايش داده است. براي منطقه، اين شرايط هم فرصت و هم تهديد به همراه دارد: از يك سو، فرسايش هژموني امريكا امكان بهره‌برداري از شكاف‌هاي بين‌قطبي و حضور در نهادهايي مانند بريكس را فراهم مي‌كند؛ از سوي ديگر، خطر اشاعه دومينووار منطقه‌اي وجود دارد.

آينده كنترل تسليحات ، نوآوري نهادي و كنترل رفتاري

چارچوب‌هاي كنترل تسليحات دوران جنگ سرد ديگر پاسخگوي محيط چندجانبه كنوني نيستند. به همين دليل، نظريه‌پردازان از الگوهاي نويني مانند «كنترل رفتاري تسليحات » Behavioral Arms Control – ( BAC) سخن مي‌گويند. اين چارچوب، به جاي محدود كردن قابليت‌ها، بر كنترل رفتارهاي نظامي تمركز دارد تا ريسك تشديد بحران‌ها كاهش يابد. براي مثال، كاهش استفاده از فناوري‌هاي خطرناك مانند موشك‌هاي پيشرفته يا سيستم‌هاي دفاع موشكي مي‌تواند به حفظ تعادل و جلوگيري از درگيري كمك كند. همچنين، اقدامات اعتمادساز منطقه‌اي (CBMs) اهميت ويژه‌اي دارند. در جنوب آسيا، توافق‌نامه عدم حمله به تأسيسات هسته‌اي ميان هند و پاكستان نمونه‌اي مثبت از اين قبيل اقدامات است و در خاورميانه، نهادهاي نوظهوري مانند بريكس مي‌توانند بستري براي گفت‌وگوهاي اعتمادساز در حوزه انرژي هسته‌اي باشند.

پيامدهاي نظم چندقطبي براي ايران

مع‌الوصف، جهان در آستانه يك عصر پرخطر هسته‌اي قرار دارد. فروپاشي نظم تك‌قطبي، بي‌اعتمادي متحدان امريكا، مدرن‌سازي زرادخانه‌هاي هسته‌اي و بحران مشروعيت NPT همگي نشانه‌هايي از ورود به دوران «چندنظمي پرمناقشه » هستند. با اين حال، اين وضعيت صرفا تهديد نيست؛ بلكه فرصت‌هايي نيز براي بازيگران مستقل و نوظهور فراهم خواهد كرد از جمله، تضعيف اجماع جهاني عليه تهران كه ابزارهاي فشار هژمونيك واشنگتن را محدود مي‌كند، امكان تنوع‌بخشي اقتصادي و سياسي از طريق حضور در نهادهايي مانند بريكس و بانك توسعه نوين، و افزايش ظرفيت مانور ديپلماتيك به دليل شكاف‌هاي ميان قدرت‌هاي بزرگ. اما در عين حال، تهديداتي نظير جاه‌طلبي‌هاي هسته‌اي عربستان، همكاري‌هاي هسته‌اي رياض با پكن و احتمال اشاعه دومينووار در منطقه، امنيت منطقه را به چالش مي‌كشد. در اين محيط، حفظ و ارتقاي بازدارندگي فعال از طريق توان بومي موشكي، سايبري و دفاعي، به عنوان ستون امنيت ملي، حياتي است، به‌ويژه با توجه به ناكارآمدي NPT و عدم اتكاپذيري تضمين‌هاي خارجي. همچنين، تقويت ديپلماسي منطقه‌اي، وفاق داخلي، و بهره‌برداري از نهادهاي جايگزين براي كاهش وابستگي به ساختارهاي غربي، همراه با انعطاف ديپلماتيك و انسجام داخلي، كليد مديريت عدم قطعيت و بهره‌برداري از شكاف‌هاي نظم نوظهور در جهت ارتقاي منافع ملي در اين دوران گذار است.

تحليلگر مسائل بين‌الملل

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون