مقد مه
جنگ غزه، كه از پاييز ۲۰۲۳ آغاز شد و تا امروز وارد دومين سال خود شده است، به يكي از فرسايندهترين و پيچيدهترين منازعات خاورميانه بدل گشته است. تلفات انساني گسترده، ويراني زيرساختها و انسداد مسيرهاي سياسي، اين بحران را به چالشي فراتر از يك جنگ محلي تبديل كرده است؛ چالشي كه درهمتنيدگي منافع قدرتهاي منطقهاي و بينالمللي، حل آن را دشوارتر ميسازد. در چنين شرايطي، ايالاتمتحده امريكا با رونمايي از طرح ۲۱ مادهاي دونالد ترامپ، مدعي ارايه چارچوبي براي پايان بخشيدن به اين جنگ شده است. با وجود تبليغات گسترده پيرامون اين طرح، سابقه ناكام ابتكارهاي پيشين واشنگتن و گرايش آشكار سياستهاي آن به تامين منافع اسراييل، فضاي ترديد و بياعتمادي را نسبت به اهداف و پيامدهاي واقعي اين برنامه تقويت كرده است.
طرح ترامپ، از نظر شكلي متكي بر گنجاندن بندهايي درباره آتشبس، تبادل اسرا، بازسازي غزه و مديريت بينالمللي مرحله انتقالي است، اما همزمان با محدوديتهاي جدي در جزييات اجرايي، نبود ضمانتهاي الزامآور و اصرار بر خلع سلاح گروههاي مقاومت فلسطيني است. اين ويژگيها، حتي پيش از آغاز مذاكرات رسمي، شائبه هدايت فرآيند به سمت تثبيت برتري امنيتي اسراييل و تضعيف حاكميت فلسطينيها را ايجاد ميكند. بدينترتيب، طرح حاضر بيش از آنكه نويددهنده يك صلح پايدار باشد، ميتواند صرفا توقفي موقت در چرخه خشونت تلقي شود؛ توقفي كه ناپايداري آن، ديري نخواهد گذشت كه خود به جرقهاي براي دور تازهاي از درگيري بدل شود.
ابهامات در جزييات و موانع اجرايي؛ از آتشبس تا مديريت بينالمللي غزه
طرح ۲۱ مادهاي رييسجمهور امريكا، دونالد ترامپ براي پايان دادن به جنگ غزه، كه اخيرا رونمايي شد، در ظاهر تلاشي براي حل يكي از پيچيدهترين بحرانهاي خاورميانه است كه در آستانه دو سالگي خود قرار دارد. اين طرح، كه با همكاري استيو ويتكاف، نماينده ويژه امريكا در خاورميانه و جرد كوشنر، داماد رييسجمهور تدوين شده تركيبي از پيشنهادهاي پيشين كشورهاي مختلف است كه از يك سال گذشته ارايه شدهاند. محور اصلي طرح بر آتشبس فوري، تبادل اسرا، خروج تدريجي نيروهاي اسراييلي، خلع سلاح حماس، بازسازي غزه و ايجاد يك نهاد نظارتي بينالمللي استوار است؛ با اين حال، فقدان جزييات شفاف و غلبه نگاه امنيتي بر ابعاد سياسي، از همان ابتدا پرسشهايي را درباره صداقت و امكان تحقق اهداف آن ايجاد كرده است. مشكلاتي ازجمله نبود جدول زماني الزامآور براي خروج اسراييل، مخالفت بخشي از محافل سياسي تلآويو و ترديد نسبت به پذيرش آن از سوي حماس، نشان ميدهد كه اين ابتكار بيش از آنكه زمينهساز يك صلح پايدار باشد به تامين منافع اسراييل و متحدانش گرايش دارد.
محتواي طرح بر محورهايي ظاهرا عملياتي متمركز است. در گام نخست، آتشبس فوري و آزادي ۲۰ اسير زنده اسراييلي و اجساد بيش از ۲۰ نفر ديگر ظرف ۴۸ تا ۷۲ ساعت پس از پذيرش توافق پيشبيني شده است. در مقابل، اسراييل متعهد به آزادي ۲۵۰ زنداني فلسطيني محكوم به حبس ابد و ۱۷۰۰ بازداشتي ديگر شده است. اين تبادل اسرا، در ظاهر اقدامي براي اعتمادسازي است، اما توقف چندينباره مذاكرات، حمله اسراييل به دوحه عملا اعتماد متقابل را از بين برده و اجراي آن را بهشدت دشوار ميكند. بند مربوط به خلع سلاح حماس و الزام به ترك غزه، عملا حذف اين گروه از عرصه سياسي و نظامي منطقه را هدف گرفته و پذيرش آن براي حماس، به معني واگذاري كامل ابزارهاي مقاومت و كاهش شديد نفوذ سياسي است. خروج تدريجي نيروهاي اسراييلي، هرچند به ظاهر امتياز محسوب ميشود، اما بدون تضمين زماني و با ورود نيروهاي چندمليتي، خطر تداوم شكل ديگري از كنترل غيرمستقيم بر غزه را در پي دارد. چنين روندي، نگراني قابلتوجهي را در ميان فلسطينيها ايجاد كرده است، بهويژه آنكه رفتار گذشته اسراييليها نشان داده كه آنها حاضر به ترك غزه نخواهند بود.
بند عدم تخليه اجباري ساكنان غزه و تشويق به باقيماندن براي بازسازي، هرچند پاسخي به فشارهاي بينالمللي درباره آوارگي فلسطينيهاست، اما بدون ضمانت روشن براي تشكيل دولت مستقل، ارزش چنداني ندارد. برنامه پنجساله بازسازي زيرساختها با سرمايه كشورهاي خليجفارس نيز بيش از آنكه يك طرح اقتصادي جامع باشد، شبيه به وعدهاي كلي و فاقد شفافيت درباره منابع مالي و نحوه كنترل آن است؛ اين ابهام ميتواند زمينه سوءاستفاده و فساد را فراهم آورد. پيشنهاد ايجاد نهاد بينالمللي موقت تحت نظارت امريكا و كميته فلسطيني نيز يادآور تجارب پرهزينه و بحثبرانگيز در مناطق ديگر در جهان است، اما پيچيدگيهاي ساختار سياسي فلسطين و رقابت فزاينده با حماس، اجراي آن را به چالش ميكشد. پيشنهاد توني بلر براي هدايت اين نهاد نيز، باتوجه به سابقه جنايتكارانه وي در جنگ عراق، نزد بخش بزرگي از افكار عمومي فلسطين با بياعتمادي مواجه است؛ شرايطي كه پذيرش چنين سازوكارهايي را از ابتدا تضعيف ميكند.
شرط اصلاحات در تشكيلات خودگردان، شامل تغيير متون آموزشي و توقف پرداخت غرامت به خانوادههاي كشتهشدگان، حساسيتي دوچندان ايجاد كرده و شائبه دخالت آشكار در هويت سياسي و اجتماعي فلسطينيها را تقويت ميكند. حمايت بينالمللي از طرح، هرچند گسترده و شامل كشورهايي چون چين، روسيه، قطر، مصر، اردن، امارات، عربستان، تركيه، پاكستان و اندونزي است، اما اغلب به ضرورت پايان جنگ و تخفيف بحران انساني محدود شده و تعهد قاطعي به تشكيل دولت فلسطيني را دربر ندارد. همين فقدان تعهد، در كنار جانبداري مشهود طرح نسبت به اسراييل، انتقاد بخش قابلتوجهي از كشورهاي حامي فلسطين را برانگيخته است. برخي تحليلگران بر اين باورند كه هدف اصلي طرح، تضمين امنيت اسراييل از طريق خلع سلاح حماس و تحكيم كنترل تلآويو، نه ايجاد راهحلي عادلانه براي طرفين است.
شكافهاي سياسي و بنبست شروط؛ چالشهاي پذيرش طرح در اسراييل و غزه
در اسراييل، موافقت نتانياهو با طرح پس از مذاكرات فشرده با تيم رييسجمهور امريكا، با مخالفت شديد وزراي راستگراي حامي تداوم جنگ تا نابودي كامل حماس مواجه شده و حتي تهديد به فروپاشي دولت را در پي داشته است. در نقطه مقابل، يايير لاپيد، رهبر اپوزيسيون، وعده همكاري داده است، اما شكاف سياسي موجود در اسراييل قدرت اجراي طرح را محدود ميكند. حماس تاكنون پاسخ رسمي نداده و شروط خود را توقف كامل جنگ و خروج بيقيد و شرط اسراييل از غزه بيان كرده است؛ شرايطي كه نشان ميدهد فاصله انتظارات طرفين بسيار زياد است. نقش ميانجيگري قطر، مصر و تركيه در انتقال پيشنهاد به حماس، با اعلام اين گروه مبني بر عدم دريافت طرح جديد، به كندي پيش ميرود و فشارهاي خارجي براي پذيرش آن، عملا حماس را در تنگناي سياسي قرار داده است. در هر دو سناريوي رد يا پذيرش، اين گروه يا بايد از نفوذ نظامي و سياسي خود صرفنظر كند يا با ادامه جنگ و تلفات انساني روبهرو شود، بدون آنكه ضمانتي براي پايبندي اسراييل به تعهداتش وجود داشته باشد.
با وجود دامنه حمايتهاي بينالمللي، چشمانداز موفقيت طرح مبهم است. تجربه شكست طرحهاي پيشين دولت امريكا، مانند معامله قرن و ايده تبديل غزه به «ريويراي خاورميانه»، نشان داده وعدههاي بزرگ بدون اراده واقعي براي حل مسائل بنيادين فلسطين، عملا به نتيجه نميرسد. فقدان تعهد صريح به تشكيل دولت فلسطيني، ابهام در سازوكار اجرايي و تمركز فشار يكطرفه بر حماس، اين طرح را شكننده و ناپايدار جلوه ميدهد. پيامدهاي منطقهاي آن، بهويژه براي ايران و لبنان، قابل اعتناست؛ پايان جنگ، در صورت عدم توافق جامع، احتمال انتقال محور منازعه به اين كشورها را افزايش ميدهد. بيترديد، حتي اگر طرح منجر به كاهش كوتاهمدت تنش شود، بدون حل ريشهاي بحران، مسير بازگشت به چرخههاي جديد خشونت بار خواهد ماند.
بهره سخن:
طرح ۲۱ مادهاي دونالد ترامپ، اگرچه در ظاهر با حمايت طيف گستردهاي از بازيگران بينالمللي همراه شده، به دليل فقدان ضمانتهاي الزامآور، ابهام در جزييات و تمركز بر اهداف امنيتي اسراييل، با بياعتمادي جدي در ميان طرفهاي درگير مواجه است. طراحي اين برنامه بر محور آتشبس فوري، تبادل اسرا، خلع سلاح حماس، بازسازي غزه و تشكيل نهاد نظارتي بينالمللي استوار است، اما فقدان جدول زماني مشخص براي خروج نيروهاي اسراييلي و شرط اصلاحات در تشكيلات خودگردان، نگرانيهايي را درخصوص دخالت مستقيم در ساختار سياسي و زندگي اجتماعي فلسطينيان برانگيخته است.بررسي واكنشها در دو سوي منازعه نشان ميدهد كه شكافهاي داخلي اسراييل، از مخالفت وزراي راستگرا تا حمايت مشروط اپوزيسيون، قدرت اجرايي طرح را محدود كرده است. در مقابل، حماس با شروط سختگيرانه و بياعتمادي نسبت به اجراي توافقات، دسترسي به نقطه مشترك را دشوار ساخته است. نقش ميانجيان منطقهاي هر چند حائزاهميت است، اما كندي ارتباطات و فقدان شفافيت در روند انتقال پيشنهادها، فضاي سياسي را براي مصالحه تنگتر كرده و احتمال شكست طرح را افزايش داده است.باتوجه به تجربه ناكام ابتكارهاي پيشين ايالاتمتحده، ازجمله معامله قرن و غلبه نگاه يكجانبه در طراحي اين برنامه، چشمانداز موفقيت آن ضعيف به نظر ميرسد. حتي اگر اين طرح موجب كاهش مقطعي خشونت شود، بدون تعهد روشن به تشكيل دولت مستقل فلسطيني و رفع ريشههاي منازعه، شرايط براي بازگشت سريع به دور تازهاي از درگيري مهياست. به اين ترتيب، طرح ترامپ را ميتوان بيش از آنكه يك راهحل پايدار دانست، ابزاري در راستاي تثبيت برتري اسراييل و مديريت موقت بحران ارزيابي كرد.