در بركهی دو پرنده
اسدالله امرايي
فين با صداي گريه يكنواختي گفت: وقتي حرفهاي سوئيني تمام شد، رگههايي از عقلانيت در مرد ديوانه ظاهر شد تا جايي كه به سوي افراد خود رفت تا در كنارشان سكنا گزيند و به آنها تكيه كند. اما رون روحاني از زواياي پنهان نيت سوئيني خبر داشت و دست به دعا برداشته بود كه مبادا پيش از آنكه روح از بدنش جدا شود اين شوريدگي از او رخت بربندد.
رمان در بركه دو پرنده، نخستين و شاخصترين رمان فلن اُبراين كه در سال ۱۹۳۹ منتشر شد، شاهكار متافيكشن يا فراداستان به حساب ميآيد. داستاني كه آگاهانه به ماهيت خود به عنوان يك اثر ادبي اشاره ميكند. ويژگيهاي اصلي اين رمان عبارتند از: ساختار پيچيده و چندلايه، طنز و پوچي، مواجههاي شوخطبع با كليشههاي ادبيات و ژانرها، بهويژه اساطير و فولكلور ايرلندي و بازي با زبان، نمونهاي برجسته از توانايي نويسنده در استفاده از لهجهها، سبكهاي زباني متفاوت و كنايههاي هوشمندانه. اُبراين بهطور مداوم قراردادهاي روايي سنتي را زير پا ميگذارد. اين رمان با استقبال گسترده منتقدان و نويسندگاني مانند جيمز جويس و ساموئل بكت روبهرو شد و تاثير زيادي بر ادبيات پستمدرن گذاشت. اين رمان تركيبي از زندگينامه خودنوشت، خيال، طنز، فكاهه و فارس است. در بركه دو پرنده را فرزند تريستام شندي و دابلينيهاي جيمز جويس ميدانند. فلن ابراين، متولد ۱۹۱۱ و درگذشته ۱۹۶۶، يكي از برجستهترين چهرههاي ادبي ايرلند در قرن بيستم به شمار ميآيد. نام اصلي او، براين اونولان بود، اما رمانهاي انگليسي خود را با نام مستعار فلن ابراين منتشر ميكرد. ابراين خود را تحت تاثير آثار جيمز جويس ميدانست.«در بركه ی دو پرنده» روايت از زبان يك دانشجوي ادبيات در دابلين بيان ميشود؛ او در خانه عمهاش زندگي ميكند و بيشتر وقتش را به جاي درس خواندن صرف نوشتن داستانهاي خيالي ميكند. اين دانشجو علاقه دارد چند روايت را همزمان شروع كند و اعتقاد ندارد كه يك داستان بايد حتما يك آغاز و يك پايان مشخص داشته باشد. يكي از روايتهايي كه او مينويسد مربوط به نويسندهاي به نام درموت ترليس است. ترليس شخصيتهاي داستانش را به شكل كاراكترهايي مزدبگير ميبيند و آنها را مجبور ميكند نقشي را كه برايشان نوشته، بازي كنند. اما اين شخصيتها به تدريج عليه او دست به شورش ميزنند. وقتي ترليس خواب است، آنها پنهاني طرحهايي براي مقابله با او ميريزند و عنان داستان را از كف او خارج ميكنند. بخشهاي مختلف كتاب مرز ميان دنياي دانشجو، دنياي ترليس و دنياي شخصيتهاي ساخته شده از بين ميرود. روايتها در هم تنيده ميشوند و موقعيتهايي شكل ميگيرد كه در آن شخصيتهاي داستاني عليه خالق خود اقدام ميكنند يا حتي شروع به نوشتن داستانهايي درباره او ميكنند. اين لايههاي دروني و بيروني نشان ميدهند كه هيچ خط مستقيمي در روايت وجود ندارد و داستان ميتواند در چند سطح همزمان پيش برود. در پايان داستان وقتي شخصيتها در آستانه حمله نهايي و نابود كردن ترليس قرار دارند، نسخههاي دستنويس او در آتش ميسوزد و از بين ميرود و داستان دوباره به سطح اول، يعني زندگي راوي دانشجو برميگردد. رمان با پاياني بدون نتيجهگيري قطعي، خواننده را به دنياي واقعي بازميگرداند و مرزهاي داستان و زندگي روزمره را كنار هم قرار ميدهد.