• 1404 پنج‌شنبه 10 مهر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک سپه fhk; whnvhj ایرانول بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 6153 -
  • 1404 پنج‌شنبه 10 مهر

بازيابي وجدان به دعوت نويسنده

محمد صابري

آن روز كه فاكنر در جغرافياي ناآرام ذهن جست‌وجوگرش، يوكناپاتافا، ايالتي خيالي، اما واقعي ساخت در مخيله كمتر كسي مي‌گنجيد كه اين نابغه امريكايي بتواند در اين ايالت داستان‌هايي بنويسد كه دنياي آن روز و پس از آن را طوري به چالش بكشاند كه ادبيات يك‌بار ديگر با او و تخيلات انساني‌اش دوباره آقايي كند و بر سر زبان‌ها بيفتد چه آنكه پيش از او و كمي دورتر از او دنيا با داستايفسكي، شده بود صداي پاي وجدان و با تولستوي طعم جنگ و صلحي دوباره را چشيده بود و بالاخره با آقاي چخوف پشت ديوارهاي بلند اتاق شماره شش را ديده بود و كمي آن سوتر با بالزاك، فلوبر و هوگو به دريافت نوتري از عشق و عدالت رسيده و بالاخره و در همين امريكاي تازه كشف شده، با استاين بك و همينگوي معناهاي بيشتري از خلقت را دريافته بود.
25سپتامبر 1897 در شهر كوچك نيوالباني در ايالت مي‌سي‌سي‌پي پسري به دنيا آمد كه قرارش بر هم زدن نظم نوين جهاني بود ملهم از خشونت، تبعيض نژادي و ستم‌پيشگي و او مي‌خواست برابر اين پلشتي و تباهي بايستد، اما چگونه؟ پول و زور و اسلحه كه نداشت، اما گوش و هوش و ذكاوتي داشت ابرانساني. پس قلم به چنين ميعادگاهي فراخواندش به هماوردي، مبارزه‌اي بي‌امان با زورمندان و اسلحه به دستان و فرادستان و رنگين‌پوستان، شايد، لبيك‌كنان و اناالحق گويان قلم را برداشت و در همين جزيره خيالي/ واقعي نوشت تا سرسپردگان تقدير و مرعوب‌شدگان و از نفس‌افتاده‌ها دريابند كه مي‌توان ميان اين‌ همه نوميدي و سودازدگي و فقر و فلاكت، گاهي نفس كشيد و دل بست به اعجاز و چه اعجازي والاتر و سترگ‌تر از اعجاز كلمات. به گمان او كه تعريفي رسا داشت از در‌هم پيچيدگي‌هاي زمين و زمان و صد البته نقشه راهي رو به روشنايي، 65 بهار كافي بود براي رسيدن به حق و حقيقت .
جهان داستاني فاكنر، اما محلي بود و شهري و هر دو سوي ماجرا را خوب ديده و شنيده بود، پس براي نوشتن و جنگيدن چرخه‌اي از تاريخ و سرنوشت را با هم و درهم سرشت، از دوران سياه و تاريك برده‌داري سنتي و مدرن تا جنگ‌هاي داخلي و آشوب‌هاي بسيار محلي مردمان فرورفته در عمق ظلمت همه و همه شد انگيزه و انگيزش روح سيال و پرماجراي پسري كه خيلي زودتر از آن بقيه راه را پيدا كرد، دنياي جديدي را كشف كرد و همزمان عليه زمانه خويش برآشفت و كمي بعدتر چيزهايي نوشت فقط براي آيندگان كه به باور او بايد براي آيندگان نوشت و بدرود به گفت به ديروز و امروز و زنده‌باد گفت به فردا. 
در دنياي فاكنر هيچ انسان و هيچ سرزميني تنها نيست و اين عدم تنهايي در همه نوشته‌هايش دلالتي تاريخي دارد و از او نويسنده‌اي مي‌سازد ماندگار كه تاريخ، خاطره و روان انسان‌ها را با نثري شبيه به موسيقي در هم مي‌آميزد و مخاطب را به سمت و سوي وجدان و ناخودآگاه روانش سوق مي‌دهد. فاكنر در خانواده‌اي پرتنش و تضاد به دنيا آمد و رشد كرد و همين دغدغه‌هاي بسيار در نوشته‌هايش ردپايي ابدي پيدا كرد، او هميشه مابين ميل به زيبايي و هنر و مواجهه با واقعيت‌هاي خشونت‌آميز و دردناك جنوب امريكا كه مهملي بود براي دردمندان و ستم‌پيشگان، درگير بود. جنوبي كه فاكنر را در خود پروريد و بعد او خود و به دست خود، جنوبي ديگر در خود و با خود آفريد، جنوبي بود پرتضاد و طباق كه همه زيبايي‌هاي طبيعتش آميخته بود با خشونتي تاريخي و هر نهال و درخت و گل و گياهي گواهي‌كننده اين بي‌رحمي، دنيايي از جانداران سخنگو كه همه و همه شدند الهام‌بخش مردي تنها و غريب و پرآرزو به نام ويليام فاكنر!
فاكنر در خشم و هياهو با نماد كوپسيون‌ها به جنگ اشرافيت رفت، همان اشرافيت رو به زوالي كه پنجاه سال پيش از او پروست در جست‌وجوي زمان از دسته رفته بر آن انگشت اتهام گذارد و آن سوي اين همه زرق و برق را يكسره به سخره گرفت. فاكنر در اين شاهكار مسلم تاريخي و با تمركز بر فروپاشي ساختارهاي خانواده در امريكا مضمون‌آفرين شد و به قانون‌نويسان و مجريان و آقا بالاسري‌هايي كه دم از حفظ و حراست از كانون خانواده مي‌زدند، يادآور شد كه بنيان خانواده در امريكاي آنان رو به زوال است و كمي بعد در آبسالوم از گذشته‌هاي بسيار زخمي و چركين خانواده سوتپن و ساخت عمارت نويش آينه‌اي ساخت كه به تمامي دربرگيرنده ظلم و ظلمت‌هايش بودند و چشمان حقيقت بين دنيا را به بازتاب‌هاي آن همه كژي و ناراستي روشن ساخت. 
و پس از آن همه تباهي در روشنايي ماه آگوست رسيد به بحران هويت نژادي و ديني آدم‌هاي غمگين تاريخ و اين همه درنگ و تأمل و تعمق را با شاعرانه‌ترين نثر ممكن كه تا پيش از او مسبوق به سابقه نبود به سرانجام رسانيد .
زبان فاكنر براي نوشتن محدود به شاعرانه‌نويسي نبود و چون براي ظرفيت‌هاي والاي زبان اهميتي چندگانه قائل بود، از روايت‌هاي خطي و خسته‌كننده رئاليسمي دوري گزيد و روايت‌هاي چندگانه و چند لايه را براي نورافكني به دهليزهاي ماتم‌زده جهاني انتخاب كرد و همزمان به اسطوره‌سازي متفاوتي دست يازيد از جنوب غرقه در ستم‌پيشگي امريكا كه در آن مفاهيمي چون گناه، عدالت، رستگاري، زوال و اميد و نوميدي همه و همه رنگ باختند و به مفاهيمي والاتر و عميق‌تر تن دادند.
او با تاثير‌پذيري بي‌‌مانندي از جيمز جويس و ويرجينيا وولف براي جريان سيال ذهن در نوشتن جايگاهي ممتاز و متفاوت از گذشتگان در پيش گرفت، نشان داد كه آنچه در درون آدم‌ها مي‌گذرد صرفا خيالبافي و رويازدگي نيست، خود خود زندگي است و آنچه رفتار و كردار ناميده مي‌شود چيزي نيست جز برآمدگي برون‌زدگي روحي سرشار و سركش و مضطرب از درون تنوع‌طلب و زياده‌خواه و همه‌ چيز خواه جان و تن انساني كه تا نميرد مردن را باور نخواهد كرد! زادروزش بهانه‌اي است براي بازنگري در چندوچون شخصيت چند لايه و پررمز و راز او و فهم اينكه هر سرزميني حافظه‌اي است به طول و عرض تاريخ براي بازخواني و يادآوري گذشته‌هايي كه در هر حال دست از سر حال و فردايمان برنمي‌دارند و اينكه اگر مصمم باشيم براي خلق و آفرينش داستان‌هايي فراتر از تفنن و سرگرمي، بايد كه به نماد و اسطوره‌ها گوش فرا بدهيم و تاريخ را به دقت وارسي كنيم. اين تنها درسي براي ما نيست كه درسي است براي همه انسان‌ها.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون