• 1404 چهارشنبه 16 مهر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک سپه fhk; whnvhj ایرانول بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 6158 -
  • 1404 چهارشنبه 16 مهر

به مناسبت زادروز سهراب سپهري

شاعري كه مي‌گفت: «دير بزرگ شدم»

سهراب سپهري رسما متولد 15 مهر ۱۳۰۷ بود، اما خودش مي‌گفت راس ساعت 12 ظهر 14 مهر به دنيا آمده. به هر حال اين مناسبت تقويمي، به رسم رايج، واكنش رسانه‌ها را در نيمه مهر هر سال برمي‌انگيزد. ايسنا در يادداشتي به مناسبت زادروز سپهري نوشت: ۵۲ سال بيشتر عمر نكرد؛ شاعر و نقاش مطرحي كه خودش مي‌گويد دير بزرگ شد... گفته بود: «من كاشي‌ام، اما در قم متولد شده‌ام. شناسنامه‌ام درست نيست. مادرم مي‌داند كه من روز چهاردهم مهر (۶ اكتبر) به دنيا آمده‌ام. درست سر ساعت ۱۲. مادرم صداي اذان را مي‌شنيده‌ است. در قم زياد نمانديم. به گلپايگان و خوانسار رفته‌ايم. بعد سرزمين پدري. من كودكي رنگيني داشته‌ام. دوران خردسالي من در محاصره ترس و شيفتگي بود. ميان جهش‌هاي پاك و قصه‌هاي ترسناك نوسان داشت. با عموها و اجداد پدري در يك خانه زندگي مي‌كرديم و خانه بزرگ بود.»
او دوران كودكي خود را در كاشان گذرانده و در آنجا به دبستان رفته است: «در دبستان از شاگردان خوب بودم، اما مدرسه را دوست نداشتم. خودم را به دل‌درد مي‌زدم تا به مدرسه نروم. بادباك را بيشتر از مدرسه دوست داشتم. صداي زنجره را به اندرز آقاي معلم ترجيح مي‌دادم. وقتي در كلاس اول دبستان بودم، يادم هست يك روز داشتم نقاشي مي‌كردم، معلم تركه انار را برداشت و مرا زد و گفت: «همه درس‌هايت خوب است، تنها عيب تو اين است كه نقاشي مي‌كني! اين نخستين پاداشي بود كه براي نقاشي گرفتم.»
سهراب سپهري شاعري را از همان دوران كودكي آغاز كرده بود؛ خودش مي‌نويسد: «ده‌ ساله بودم كه اولين شعرم را نوشتم. هنوز يك بيت آن را به ياد دارم.
ز جمعه تا سه‌شنبه خفته نالان
نكردم هيچ يادي از دبستان
اما تا 18 سالگي شعري ننوشتم. اين را بگويم كه من 18 كودك بودم. من دير بزرگ شدم.»
به‌ نظر مي‌رسد سهراب سپهري تا آغاز دوران جواني به‌طور رسمي و جدي به سرودن شعر نمي‌پرداخت، اما آشنايي ‌او با مشفق‌كاشاني (عباس كي‌منش) راه تازه‌اي به روي او مي‌گشايد؛ چنانكه سپهري مي‌نويسد: «اواخر دسامبر ۱۹۶۴ بود و من در اداره فرهنگ كار گرفتم. آشنايي من با جوان شاعري كه در آن اداره كار مي‌كرد، رنگ تازه‌اي به زندگي‌ام زد. شعرهاي مشفق‌كاشاني را خوانده بودم. خودش را نديده بودم. مشفق دست مرا گرفت و به راه نوشتن كشيد. الفباي شاعري را او به من آموخت. غزل مي‌ساختم و او سستي و لغزش كار را باز مي‌گفت. خطاي وزن را نشان مي‌داد. اشارت او هواي مرا داشت. هر شب مي‌نوشتم.
 انجمن ادبي درست كرديم و شاعران شهر را گرد آورديم. غزل بود كه مي‌ساختيم، اما آنچه مي‌گفتيم، شعر نبود. دو دفتر از اين گفته‌ها را سوزاندم. من فن شاعري را آموختم، اما هواي شاعرانه‌اي كه به من مي‌خورد، نشئه‌اي غريب داشت. مرا به حضور تجربه‌هاي گمشده مي‌برد.»
مجموعه شعرهاي سپهري در «هشت كتاب» گرد آمده است. او اول ارديبهشت‌ ۱۳۵۹ در بيمارستان پارس تهران به علت ابتلا به بيماري سرطان خون درگذشت و در صحن امامزاده سلطان‌علي روستاي مشهد اردهال آرام گرفت.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون