كشت خشخاش، مصرف دارويي يا ميانبري براي شيوع گسترده اعتياد؟
محمدعلي غيبي
مردمان ايراني، از ابتداي تاريخ باستاني خود مردماني سختكوش و پرفكر بودهاند. گرچه در برخي زمانها انحطاط، هر جامعهاي را با عوامل مختلفي گرفتار ميسازد. زماني روميان باستان بر اثر بيماري طاعون در زمان امپراتوري ماركوس آورليوس، بخش عمدهاي از جمعيت و بيش از نيمي از قدرت خود را براي هميشه از دست دادند و راه براي سقوط امپراتوري بسيار هموار شد. آندلسيها چنانكه منابع اسلامگرا مدعياند، بر اثر شيوع فساد اخلاقي ميان جوانانشان بسيار ضعيف و شكننده شدند و اين تمدن نيز براي هميشه از ميان رفت. ايرانيان نيز در طول تاريخ قرون ميانه و قرون معاصر، از عوامل انحطاطزا و ويرانگر در امان نبودهاند. چنانكه از طول زندگي پادشاهان ايران از دوره آلبويه به بعد مشخص است پادشاهان ايراني بهخصوص در دورههاي سلجوقي و ايلخاني و قراقويونلو و آققويونلو و به خصوص دوره صفويه، 30 الي 40 سال بيشتر عمر نميكردند، هرچند همچون غازان ايلخاني و اسماعيل صفوي صاحب شوكت و حشمت فراواني بودند و جالب اينجاست كه عمده شاهاني كه با وجود مرگ در دهه سوم يا چهارم زندگي، دوره پادشاهي طولاني داشتهاند، علتش اين بوده كه به خاطر جوانمرگ شدن پدر خود، در كودكي به تخت نشستهاند و چنين روالي متاسفانه در تاريخ قرون ميانه و جديد ما از سوي مردم و درباريان كاملا پذيرفته شده بود. علت چنين چيزي كاملا مشخص بود: افراط در شراب، زن و بنگ به خصوص در دوره صفوي. مشهور است كه زماني كه نادر به فكر انقراض صفويه و جانشيني خود به جاي تهماسب دوم بود، او را درون لحافي پيچانده و جلوي مقامات بلندپايه مملكت انداخت و لحاف را باز كرد و تهماسب را كه مست و مفنگ بود و هيچ نميفهميد جلوي مقامات رسوا كرد و گفت اين شاه شماست.
بساط اعتياد پس از صفويه نه تنها كاهش نيافت، بلكه در دوره قاجار و بر اثر سياستهاي سلاطين كمفكر اين دوره با توجه به سرايت بيماري كرم ابريشم از اروپا به ايران و از ميان رفتن صنعت ابريشم ايران از يك سو و كاهش شديد قيمت گندم از سوي ديگر، كشت خشخاش به عنوان كشاورزي پولي و سودآور به جاي كشت گندم شيوع گستردهاي يافت بهطوري كه در كوتاه زماني ديگر گندم در ايران بسيار ناياب شد و يكبار در نيمه قرن سيزدهم خورشيدي قحطي بزرگي ايجاد شد و يكبار هم در اواخر اين قرن جنگجهاني اول بلايي بود كه سبب گسترش گرسنگي و قحطي و بيماري آنفلوآنزاي اسپانيايي در ايران شد و نزديك به يك ميليون ايراني جان خود را از دست دادند.
با ممنوعيت كشت خشخاش در سال ۱۳۳۴ شمار معتادان در ايران كاهش چشمگيري يافت و اوضاع با قرن پيشين بسيار متفاوت بود. تنها كافي است به خاطر بياوريم كه اعتياد در اواخر دوره قاجار چنان در ايران زبانه ميكشيد كه اگر شخصي مدت كوتاهي را در شرق ايران به سر ميبرد به سختي ميتوانست خود را از وسوسه مخدراتي كه در دسترسترين چيز ممكن بود در امان نگه دارد. حتي شرقشناس برجسته و شهير انگليسي، پروفسور ادوارد براون با آن همه مقام علمي و كرسي استادي دانشگاه كمبريج، در زمان اقامت در كرمان نتوانست از شر اينچنين وسوسهاي در امان بماند و او نيز معتاد شد! و با وجود تلاش فراوان براي ترك اعتياد، تنها توانست مدتها بعد كتابي بنويسد و در آن شرح بدهد كه چگونه ميتوان دوره سوءمصرف را از هر ۲۴ ساعت يكبار به هر ۳۶ ساعت يكبار كاهش داد! البته اين تنها موضوع نوشته او نبود و اهل مطالعه خوب ميدانند كه رساله چرندوپرند مرحوم دهخدا نيز كه در آن زمانها نوشته شد و خيلي رسالات و مقالات ديگر با چنين موضوعي آغاز ميشد. پير لوتي، نويسنده و جهانگرد فرانسوي نيز در شرح سفر خود به تخت جمشيد با ديدن مزارع خشخاش در اطراف آن، بسيار تاسف ميخورد كه حاصل اين مزارع به تباهي جوانان اين مرز و بوم ختم خواهد شد.
اما هماكنون هنوز چند دههاي از ممنوعيت كشت خشخاش در ايران و رهايي مزارع اين سرزمين از چنين آتش خانمانسوزي نگذشته كه عدهاي با عناوين نياز دارويي و كشت تجاري و ...، مدعي نياز كشور به كشت خشخاش شدهاند. باخبر شدم كه يكي از نمايندگان هم كشت خشخاش را نه براي گسترش اعتياد، بلكه وسيلهاي براي كنترل اعتياد معرفي كرده و به اين كشف بزرگ تاريخي نائل آمده كه بدينگونه قيمت ترياك و شيره ترياك و مواد مخدر سنتي كاهش مييابد و معتادان ديگر سراغ مواد مخدر صنعتي نميروند و به جايش مواد مخدر سنتي باكيفيت مصرف ميكنند.
در ابتدا مردد بودم كه مطلبي بنويسم يا خير، اما ترس از تبديل چنين رويكردي به سياست رسمي دولت مرا وادار كرد تا اين سطور را براي از ميان بردن هر فكر باطلي مطرح كنم. نميدانم چرا با سخن اين نماينده مجلس، ياد منطق برهنهگرايان افتادم كه مدعياند برهنگي كامل نه راهي براي آزادي روابط جنسي، بلكه راهي براي كنترل آن است! اگر گوينده اين سخنان ضمن بيان آنها، از عبارت «چه اشكالي دارد؟» هم استفاده ميكرد منطقش از منطقهاي غريب خليل ملكي در روزنامهاش، در زمان عضويتش در حزب توده مو نميزد! با شنيدن اين سخنان، از سوي ديگر ياد جلسهاي كه در سكانسهاي پاياني قسمت اول فيلم پدرخوانده ميان سران پنج خانواده درباره گسترش فروش مواد مخدر مطرح شد، افتادم. البته همان سخنان هم در آن فيلم واكنش تند دون كورلئونه يا همان پدرخوانده را برانگيخت و پدرخوانده گفت كه انتظار داشته كه در اين جلسه به منطق گوش كند. بحث نگاه تجاري به اين موضوع هم مرا تنها ياد پسر بزرگتر و البته بيمنطقتر پدرخوانده انداخت كه تنها دنبال پول بود و هيچ ملاحظه ديگري نداشت. بحث آزاد بودن تجارت هم مانند اين است كه بگويند توليد و فروش مشروبات الكلي آزاد است، اما مصرف آن خير. اين افراد چنين سخنان را بر مبناي نگاه تجاري و ... را مطرح ميكنند لابد به اين انتظار كه ملت مواد را بايگاني خواهند كرد و براي نسلهاي آينده باقي خواهند گذاشت كه البته مواد مخدر آتشي است كه صدها مرتبه از عرق و مشروبات الكلي هم خانمانسوزتر و هم البته خاندانسوزترند، چراكه آتش اعتياد تر و خشك را با هم ميسوزاند.
آنچه اصليترين عامل شيوع هر مخدري است نه دوستان ناباب و... كه در درجه اول، در دسترس بودن آن مخدر است. جامعهاي كه مادهاي را به وفور داشته باشد، چنانكه در ابتداي سخن آوردم، طبق تجربه تاريخي ايران معاصر به سادگي به سمت آن كشيده ميشود و برعكس وقتي مخدري در دسترس نباشد، هيچ دوست نابابي هم نميتواند شخصي و به تبع آن خانوادهاي را به سيهروزي بكشاند. كمپهاي ترك اعتياد، محل بستري معتاداني است كه چند صباحي در آنجا به سختي پاك ميشوند، اما بيشترشان فرداي پس از رهايي از كمپ باز به سوي همان روال قبلي خود برميگردند، چون موادمخدر در دسترسشان است. مواردي همچون استفاده دارويي و ابزاري و... تنها ضدمنطقهايي ناشيانه و از ديدگاه و منطق كارتلهاي مواد مخدر است كه تنها به دنبال سودجويي مطرح ميشوند و هيچ نگاه دلسوزانهاي در آنها نيست، چراكه بهتر اين بود گويندگان اين سخنان، به جاي آنكه به كيفيت مواد مخدر معتادان بختبرگشته بينديشند، بهتر بود فكري به تداوم عدم مصرف ميليونها جوان پاك ايراني بكنند. بهتر بود فكري به وضعيت اشتغال و ازدواج و تحصيل ميليونها جوان ايراني كه باوجود افسردگي و نااميدي ناشي از وضعيت كنوني كشور هيچ سوءمصرفي ندارند، بكنند. جواناني كه آيندهاي براي خود نميبينند و تنها به اين ميانديشند كه با پيوستن به جامعه دياسپوراي عظيم ايراني كه البته عمدتا هم از نخبگان و تحصيلكردگان تشكيل ميشوند، بپيوندند، چون اين جوانان، همسالان و همنوعان خود را در همين جوامع ايراني خارج از كشور ميبينند و از سويي هم در داخل اميدي به بهبود وضع و زندگي خود نمييابند. نه آنكه سودجوييهاي خود را در قالب منطقهايي غريب به مردمي دلشكسته، اما اميدوار به آيندهاي بهتر بفروشند.