گئورگ ويلهلم فريدريش هگل (1831-1770) فيلسوف بزرگ آلماني، دشوارنويس بود و متنهايش به لحاظ ادبي و بلاغي بسيار سختخوان و پيچيده. از اين حيث اهل ادبيات احتمالا كمتر براي ذوقورزي ادبي و لذت بردن از متن به آثار او مراجعه ميكنند. با اين همه هگل دانشي ژرف و عميق از ادبيات زمانه خود و ادب كلاسيك يونان و رم داشت و ردپاي بزرگترين آثار ادبي هم به لحاظ مفهومي و هم از حيث مضموني در آثارش پيداست. او همچنين متفكري نظامساز بود و ادبيات به عنون شاخهاي بسيار مهم در عرصه هنر در سيستم فلسفياش نقشي كليدي بازي ميكرد. از اين حيث و به لحاظ عظمت افكارش، تاثيري انكارناشدني بر اديبان و نظريهپردازان ادبي پس از خود گذاشت. كتاب «هگل و بنيادهاي نظريه ادبي» نوشته م.ا.ر حبيب اخيرا توسط انتشارات ققنوس منتشر شده است. مترجم اين كتاب آقاي ادريس رنجي است كه در رشته ادبيات انگليسي تحصيل كرده. او فوق ليسانس ادبيات انگليسي را از دانشگاه علامه اخذ كرده و در حال به پايان رساندن دكتراي اين رشته در دانشگاه خوارزمي است. علايق او در حيطه نقد و نظريه ادبي و تا حدي ارتباط بين ادبيات و ديگر رشتههاست. درباره اين كتاب با مترجم گفتوگويي كرديم كه در اينجا از نظر ميگذرد.
كتاب هگل و بنيادهاي نظريه ادبي ظاهرا يكي از جديدترين كتابهايي است كه انتشارات دانشگاه كمبريج درباره هگل منتشر كرده (انتشار در سال 2019) . چه ويژگيهايي در اين كتاب ملاحظه كرديد كه نظر شما را براي ترجمه آن جلب كرد؟
در ابتدا با نويسنده كتاب آشنايي قبلي داشتم. ايشان از اساتيد مطرح رشته ادبيات انگليسي هستند و از متخصصان نقد و نظريه ادبي. نويسنده علاوه بر فضل و دانش خود، هنديتبار، مسلمان و آسيايي است و به همين خاطر شباهت بيشتري با فرهنگ ما دارد. نويسندگان غربي برخي چيزها را بديهي ميانگارند. برخي مسائل و دغدغههايي كه براي ما اهميت دارد، نزد نويسندگان غربي وجود ندارد يا به شكل مشروح بررسي نميشود. نويسنده اين كتاب آسيايي و به فرهنگ ما نزديك است. علاوه بر اين، موضوع كتاب هم براي شخص من جذاب بود، چون به نظرم، نظريه ادبي اهميت زيادي دارد. همانطور كه نويسنده هم متذكر شده، پاسخ برخي مسائل بغرنج زمان ما از طريق نظريه ادبي به دست ميآيد. هگل هم فيلسوفي است كه آثارش خواندني و بحثبرانگيز بوده است. پيچش ظريفي كه نويسنده در كار آورده، اين است كه هگل را نقطه اوج فلسفه غرب لحاظ كرده و رويكردهاي نظريه ادبي در واكنش به هگل شكل گرفتهاند. اين فرض كه هگل ريشه نظريههاي ادبي در قرن بيستم است جالب به نظرم رسيد.
در كتاب به اين نكته اشاره شده كه هگل يكي از معدود كساني بود كه هم ويژگيهاي مثبت مدرنيته و سرمايهداري را ديد و هم ويژگيهاي منفي آن را.هگل در اين كتاب فيلسوف مدرنيته ناميده شده. درك هگل از مدرنيته چه مشخصاتي دارد و چگونه توانسته به جامعيت دست يابد؟
پيش از هر چيز اين بوده كه مدرنيته با انقلاب صنعتي و شكلگيري جهان بورژوايي و تقابل آن با جهان فئودال قديم شكل ميگيرد. انقلاب فرانسه و تبعات آن، در ابتدا واكنشهايي انقلابي به وضع موجود بودند. هگل و تقريبا تمامي همدورههايش در كشورهاي اروپايي تحت تاثير انقلاب فرانسه قرار ميگيرند. سرمايهداري و انديشه بورژوايي، در آغاز، يك جنبش انقلابي بود كه عليه استثمار رعايا، حقوق سياسي بيدليل براي روحانيان و ملاكان شوريد. حركت انقلابي بورژوايي قصد داشت نظم قديم را از ميان ببرد و نظم جديد و پيشرويي جايگزين آن كند كه به نظرم موفق بود. اما با توجه به انحرافي كه بعدا انقلاب فرانسه دچارش ميشود و جاي خود را به خودكامگي جديدي ميدهد و همچنين برپايي سرمايهداري استثمارگرانه، عوارض جديدي ظهور ميكند. هگل تمامي اين تغييرات را درك كرده. هگل هم خوبيهاي سرمايهداري را دريافته و هم جوانب منفي آن را كه در رابطه استثمارگرانه و شكاف فقير و غني بروز كرده.
هگل در كشورهاي مختلف اروپايي پيروان زيادي داشته. مثلا نفوذي كه هگل در فضاي فلسفي فرانسه در قرن بيستم يافت تا حدي مرهون الكساندر كوژو است. همچنين نفوذ او در آلمان در مكتب فرانكفورت برجسته ميشود. آيا ميتوان بر وجه جغرافيايي تاثير هگل تاكيد كرده و گفت هگل فرانسوي با هگل آلماني فرق دارد؟
شايد بتوان به وجه جغرافيايي تاثير هگل اشاره كرد. اما بهطور كلي در كشورهاي مختلف، دو رويكرد كلي به هگل وجود داشته: رويكرد اول او را نوكر و چاكر دولت فرض كرده و ميگويد هگل در خدمت قدرت سياسي و ارتجاع سياسي بوده و براي استبداد دولتي برهانتراشي ميكرده است. رويكرد دوم كه حبيب هم مدنظر دارد، معتقد است دولتي كه هگل طرح و عرضه كرده يك دولت ايدهآل است نه دولتي كه در زمان خودش موجود بوده. دولت هگلي، يك دولت عقلاني است كه قوانين آن عقلاني است و مردم صرفا به اين خاطر از آن تبعيت ميكنند كه عقل حكم به آن ميكند. بنابراين يك تعبير انتقادي از هگل پديد آمده كه ماركس بر آن تاكيد كرده و يك تعبير محافظهكارانه. به اين لحاظ تقسيم جغرافيايي تاثير هگل شايد قابل تعميم و گسترش نباشد.
در فصلي از كتاب راجع به زبانشناسي هگل صحبت شده. هگل بهطور خلاصه راجع به زبان چگونه ميانديشد؟ هگل زبانشناس چه ايدههايي دارد؟
اين نكته بسيار جالبي است كه من را هم شگفتزده كرد. اغلب منتقدان ادبي بر اين نكته متفقالقولند كه زبانشناسي فرديناند دو سوسور آغاز زبانشناسي بود. سوسور بنياد معنا را در زبان بر اين قرار ميدهد كه كلمات داراي معاني ذاتي و دروني نيستند و همه چيز در زبان قراردادي است. مثلا وقتي چيزي را در فارسي «ميز» ميناميم، اين كلمه به شكل تنها و گسسته از روابطش با ديگر چيزها، قابل فهم و معنا نيست. در نتيجه سيستم معنابخش، سيستمي است كه «تفاوت» در آن اهميت زيادي دارد. معنا در تفاوت و تمايز با ديگر چيزها پديد ميآيد. سوسور اين نظر را مطرح كرد كه زبان هم يكي از نظامهاي نشانهاي است، بدين ترتيب است كه سوسور بنياد نظريه زبانشناسي ساختارگرا و پساساختارگرا را گذاشت كه موضوع اصلي آن زبان و نشانهشناسي است. جالب اين است كه اغلب بحثهاي سوسور را قبلا هگل در انديشههايش مطرح كرده. ديدگاه هگل در ارتباط با ديالكتيك و بحثهاي تاريخي رشد كرده و مطرح ميشود. او از راه سيستم فكري خودش، به نتايج مشابهي رسيد مبني بر اينكه روابط متقابل و تفاوتها، هويت هر ابژه و چيز را تعيين ميكند، هويتي كه آن را معنا ميناميم. در واقع هگل پيش از سوسور اشاره كرده كه هويت و معناي هر چيز حاصل تفاوت آن با ديگر چيزهاست، اينكه كلمات زبان قراردادي هستند و هيچ معناي ذاتي ندارند. اين ديدگاه به يكي از ستونهاي نظريه ادبي بدل شد.
رولان بارت، ژاك دريدا و ژيل دلوز كساني هستند كه بر نظريه ادبي تاثير زيادي گذاشتند. به نظر شما ايدههاي اين افراد در ايران به درستي شناخته شده است؟
يكي از دغدغههاي اصلي من همين بوده. اين سه تن و به ويژه دريدا و بارت در مرز ساختارگرايي و پساساختارگرايي قرار ميگيرند. در عين حال اين دو تن از بزرگاني هستند كه نظريه ادبي را بايد نزد آنها جستوجو كرد. با اينكه ايدههاي ايشان و بحث درباره آثارشان دهن پركن است و بعضا مطرح ميشود، اما به درستي در ايران مورد معرفي و مطالعه قرار نگرفتهاند. بهطور خلاصه، نظريه ادبي به ويژه آثار بارت و دريدا پتانسيل سياسي قوي و متحولكنندهاي دارند كه چندان در محافل ادبي و انتقادي ايران مطرح نشده.
تصور كنيد با ايده و روش بارت و دريدا بخواهيم سراغ يك اثر ادبي مثل شعر يا رمان برويم. در اين صورت چه عناصر ادبي، مضامين و مولفههايي در آن اثر ادبي مورد اشاره قرار گرفته و برجسته خواهد شد؟
تمايز مهمي كه بارت مطرح ميكند، نويسندگانه (نويسنده محور) در برابر خوانندگانه (خواننده محور) است. ايشان آثار نويسندگان مدرنيستي را به شكلي خاص تفسير ميكند و معتقد است بار اصلي تفسير ادبي بر عهده خواننده است. متني خوب و ارزشمند است كه بتوان تا بينهايت از آن تفسير ارايه داد و خواننده در معني بخشيدن به آن نقش فعال داشته باشد. بارت با خوانش منفعلانه از اثر ميانهاي ندارد. به همين خاطر است كه مرگ مولف را مطرح ميكند. نزد بارت، مولف رسانه يا عاملي فرض ميشود كه معنا را به ما ميرساند، اما وظيفه تفسير و حصول معنا بر عهده خواننده است و اگر متن داراي ارزش باشد با هر بار خواندن، انگار متن جديدي به وجود ميآيد. در كنار اين، بحث اسطورهشناسي بارت است كه شايد ريشهاش به جامباتيستا ويكو بازگردد. ويكو پيوندي بين اسطورهشناسي و ايدئولوژي برقرار كرد. در اين ديد وقتي با يك اثر هنري روبهرو ميشويم يك معناي روساختي و يك معناي زيرساختي قابل تشخيص است. معناي زيرساختي همان وجه ايدئولوژيك اثر است. بارت همچنين ديدگاهي را عرضه ميكند و بر رابطه همبسته ايدئولوژي و اسطوره تاكيد ميكند. در مورد دريدا هم بايد به رويكرد ساختشكني اشاره كرد. ساختشكني مدنظر او، نوعي خشونت نيست كه خواننده بر متن تحميل كند، بلكه كاري است كه متن با خودش انجام ميدهد. دريدا بر خوانش ميان سطور، تناقضات درون متن، ظرافتهاي زباني، تفاوت بين نوشتار و گفتار تاكيد ميكند. دريدا نوشتار را مقدم بر گفتار در نظر ميگيرد. او معتقد است به لحاظ متعارف وقتي از يك ايده يا اثر فلسفي سخن ميگوييم نويسنده را حاضر در نظر ميگيريم، مثلا اظهار ميكنيم: ارسطو گفت...، افلاطون گفت...؛ فرض ميكنيم كه نويسنده حضور دارد و معناي متن را كنترل ميكند در حالي كه نويسنده چيزي نوشته و ما با برساختي نوشتاري طرفيم كه ميتوانيم تضادها و تنشهاي دروني آن را دريابيم و تفسير خودمان از متن را داشته باشيم. دريدا اشاره ميكند كه بهطور سنتي اين تصور رواج دارد كه يك معناي ذاتي، بسته و تمام شده در كلمات هست، اما بر اساس ايدههايي كه دريدا از سوسور و هگل وام ميگيرد، اظهار ميكند كه كلمات هيچ معناي ذاتي ندارند، بلكه معنايشان حاصل تفاوت آنها با ديگر كلمات است. به نظر دريدا ما بايد خوانش دقيقي از متن داشته باشيم، اما در نهايت هر خوانشي، «بدخواني» است و يك خوانش دقيق و نهايي از متن وجود ندارد. اين ايدهها پتانسيل سياسي مهمي دارند كه فكر ميكنم به قدر كافي مورد توجه قرار نگرفتهاند.
نويسنده، ايده «ديالكتيك» را ميراث اصلي هگل براي فيلسوفان بعدي دانسته. چگونه نظريهپردازان قرن بيستم بر سر اين ايده به اشتراك رسيدند؟ ديالكتيك واجد چه ويژگيهايي است؟
ديالكتيك در نگاه عمومي اينطور تصور ميشود كه مفهومي است متشكل از تز، آنتيتز و سنتز. در حالي كه حبيب در آثار هگل غور كرده و ميگويد هگل دو جا از اين تصور (تز، آنتيتز و سنتز) سخن گفته و آن را تحت عنوان «طرح بيجان» و «ساختبندي بيروح» توصيف كرده. البته اينطور نيست كه منظور هگل اين سهگانه نبوده باشد، بلكه اين تصور سهگانه طرحي سادهانگارانه از ديالكتيك است. ديالكتيك پيش از هر چيز يك شيوه انديشيدن به جهان است، شيوه فهم جهان است. نويسنده طرح متفاوتي از ديالكتيك ترسيم ميكند. در اين طرح مرحله اول، فهم متعارف از هر چيز است. مثلا يك ميز را ميبينيم و آن را تحت ويژگيهاي بديهي ميشناسيم. هگل اين را «فهم» مينامد. مرحله دوم كه نظريه ادبي خود را در آن نگه ميدارد، مرحله «نفي» است. در اين مرحله ميگوييم كه من بايد از طريق انديشه بفهمم كه ميز چيست. در اين مرحله، هر چيز را به لحاظ عقلي و در روابطش با ساير پديدههاي جهان درك ميكنيم. همچنين ميز را در كليت خود و ذيل مفهوم آن ميفهميم. اين مرحله باعث پيشرفت انديشه ميشود. بااين حال مرحله سوم كه كليدي و مهم است «رفع» ناميده ميشود. در اين مرحله هر يك از شناختهاي مراحل قبلي دچار تحول شده و با انديشه و تعقل به معناي جديدي از ميز ميرسيم كه در نسبت با جزييات و كليات جهان است. اين مرحله سوم كه حاوي مراحل اول و دوم نيز هست، آميخته با نگرورزي است. در اينجا مفهومي گسترده از هر چيز داريم. گستره انديشه مدام بيشتر و عميقتر ميشود، در واقع مرزهاي ديالكتيك همواره در حال گسترش است. حبيب قائل به اين است كه نظريه ادبي در مرحله دوم كار خود را متوقف ميكند.
آيا كتاب ديگري هست كه راجع به هگل يا ادبيات نظرتان را جلب كرده باشد و قصد ترجمهاش را داشته باشيد؟
درباره ادبيات كتابي هست كه چند سال است ترجمه كردهام ولي متاسفانه فرصت براي ويرايش آن نداشتم. اين كتاب مجموعه مقالاتي درباره ادبيات معاصر است كه در سال 2016 منتشر شده. اين كتاب مجموعه مفاهيم جديدي را كه كمتر در ايران بدان پراخته شده و در محيط نقد و نظريه در كشورهاي خارجي مورد بحث است، معرفي كرده و تاريخچه كوتاهي از آنها عرضه كرده است.