گروه گزارش
محمدرضا باهنر، عضو مجمع تشخيص مصلحت نظام، دبيركل جبهه پيروان خط امام و رهبري و البته دبيركل جامعه اسلامي مهندسين در هفته گذشته با موضعگيري در مقابل وضعيت قانون حجاب و عفاف در مركز سيبل حملات تندروها قرار گرفت.
طيفي از اصولگرايان كه در ماههاي اخير بارها و بارها گلايههاي خود را درباره موضوع عدم ابلاغ قانون حجاب و عفاف به زبان و الحان مختلف بيان كرده بودند انتظار نداشتند باهنر - چهره هميشه اصولگرا كه هنوز شماي راست سنتي را حفظ كرده است - اينچنين عليه اين قانون بشورد و درباره تغيير شرايط جامعه و پارادايمهاي فرهنگي سخن بگويد.
او در نشست خبري كه روز شنبه هفته گذشته در خبرگزاري خبرآنلاين برگزار شده گفته است كه «در حال حاضر در مركز سيبل حملات تند قانون الزامآور و لازمالرعايه درباره حجاب وجود ندارد. تصميم كلي نظام در حال حاضر اين است كه قانون حجاب اجباري به صورت لازمالرعايه وجود ندارد. اگر در جايي مشاهده كرديد كه برخلاف اين تصميم، برخورد يا جريمهاي صورت گرفته، ميتوانيد موضوع را به شماره ۱۱۰ گزارش بدهيد.»
چند روز قبل از اين نيز باهنر در گفتوگويي با پايگاه خبري انتخاب تلويحا همين سخنان را بيان كرده بود اما اين بار او هم از الفاظ حقوقي استفاده كرده است و هم چند كليدواژه مهم را مورد تاكيد قرار داده است.
اظهارات باهنر البته با واكنشهاي مختلفي مواجه شد از رجانيوز و كيهان تا لشكر پياده نظام جليلي و برخي از چهرههاي جبهه پايداري در مجلس به تندي بر او تاختند. مهمتر از همه اما رويهاي بود كه صداوسيما در پيش گرفت. از خطابهاي كه برنامه صبح بخير ايران عليه او خواند و با حسين شريعتمداري و روزنامه كيهان عليه باهنر همنوا شد تا برنامه شبكه افق عملا سعي كرد با گفتوگويي باهنر را وادار به عقبنشيني از صحبت خود كند. غافل از اينكه باهنر با سابقه دو دهه سياستورزي در بالاترين سطوح عرصه سياسي اسير صحنهآرايي مجري جوان شبكه افق نميشود. برخلاف تحليل بسياري از رسانهها و شبكههاي اجتماعي، او در اين گفتوگو ضمن تاكيد بر موضوع و موضع شرعي حجاب از نظر ديني باز هم تاكيد كرد كه بايد روشهاي برخورد را تغيير داد چرا كه جامعه تعيير كرده است.
هنر باهنر همين است. او ميخواهد و ميتواند شمايل عقلانيت اصولگرايي باشد. در عين حال كه دغدغههاي خود درباره اصل نظام را حفظ كرده و در خطوط قرمز كلان هنوز محافظهكار و اصولگرا است هشدار ميدهد كه جامعه تغيير كرده و بايد اين تغيير پارادايم را قبول كرد.
تثبيت در جناح راست
دبيركل جامعه اسلامي مهندسين، برادر كوچكتر محمدجواد باهنر، نخستوزير شهيد در دولت رجايي برخلاف اخوي بزرگ خود در ابتداي انقلاب نقش پررنگي در سياست نداشت اما طي سالهاي بعد جايگاه عميق و تثبيتشدهاي پيدا كرد. شروع زندگي سياسياش در استانداري كرمان بود و پايش با حزب جمهوري اسلامي به تهران باز شد. از همين حزب هم بود كه براي انتخابات مجلس دوم كانديدا شد و پايش به مجلس باز. باهنر به جز دوره ششم كه مجلس اكثريت در دست اصلاحطلبان آن زمان بود تا دوره نهم در مجلس بود. 28 سال نمايندگي مجلس مملو از رخدادهاي تاريخي است كه باهنر در آن نقشآفريني كرده است. چه در زمان رياست غلامعلي حدادعادل و چه در دورههايي كه علي لاريجاني رييس مجلس بود از باهنر به عنوان رييس در سايه ياد ميشد. او نايبرييسي بود همتراز با رييس خانه ملت. اگر چه هرگز شأن و جايگاه رييس را زير سوال نميبرد و از هرگونه تقابل با روساي مجلس پرهيز ميكرد اما اطلاق عنوان «لابي من» به او در دورههاي حضور در مجلس به خوبي نشان ميدهد كه نفوذش در تغيير مسير طرحها و لوايح يا اتفاقات تاريخي در مجلس تا چه اندازه بوده است. بعد از دوره نمايندگي عضو مجمع تشخيص شد و فعاليتهاي حزبي خود را با دبيركلي جبهه پيروان خط امام و رهبري و جامعه اسلامي مهندسين ادامه داد. در هر دوره انتخابات يا در هر مساله سياست داخلي و خارجي اظهارنظرش پربازتاب بوده و هست.
باهنر از همان زمان حضور در حزب جمهوري اسلامي تكليف خود را با سياست و سياستمداران روشن كرده بود. همان زمان كه بهرغم جواني در كنار ناطقنوري و احمد توكلي در حزب جمهوري اسلامي در مقابل دولت چپگراي ميرحسين موسوي ايستاد و نخستين نطقهاي خود را در مجلس نيز در مخالفت و انتقاد از موسوي كرد: «تو نخستوزير امام هستي؛ امام تو را نخستوزير نگه داشته؛ آقاي خامنهاي نميخواست تو را نخستوزير بگذارد. كاري بكن كه در دوره دوم نخستوزيري، آبروي امام و انقلاب و نظام را حفظ كني.»
اين شروع اصولگرايانه و ثبت نامش در زمره 99 نماينده منتقد موسوي در دهه 60 مهمترين بخش از كارنامه باهنر جوان است. دهه 70 اما زمان تعيين تكليف و انتخاب دوباره جناحهاي سياسي بود. همان زمان باز هم باهنر اصولگرا ماند و در شمايل منتقد سياستهاي تعديل اقتصادي دولت هاشميرفسنجاني موضعگيري ميكرد. آن روزها دست راست ناطقنوري اصولگرا بود. ديدگاههاي اقتصادياش شبيه احمد توكلي اصولگرا بود كه در انتخابات رياستجمهوري سال 80 نيز از او اعلام حمايت كرد. داستان توصيه او به وزير وقت اطلاعات براي تاييد صلاحيت استانداري احمدينژاد هنوز هم داغ است و خودش ميگويد با اين توصيه تصور نميكرده كه احمدينژاد تا رياستجمهوري پيش برود! اگر چه سال 1384 در مرحله نخست از علي لاريجاني و در مرحله دوم از احمدينژاد حمايت كرد. اما بعدها به صراحت از او انتقاد كرد و حتي گفت كه شرايط محاكمه احمدينژاد بايد فراهم شود.
با اين وجود نقد احمدينژاد ابدا باعث نشد تا ذرهاي از مرز دايره اصولگرايي خارج شود. توأم با انتقادات تند از احمدينژاد از ميرحسين موسوي و مهدي كروبي هم انتقاد ميكرد و ميگفت كه «در فتنه ۸۸، خط قرمز ما ولايتفقيه بود. با وجود اين هر كس آن را زير سوال برد، از دايره نظام خارج شد.»
دهه 80 و تعيين تكليف باهنر اصولگرا با اصولگرايان تندرو
رويه باهنر از همان سال 1388 از طيفي از اصولگرايان كه هنوز پشت سر احمدينژاد ايستاده بودند، فاصله گرفت. سال 88 از محسن رضايي حمايت كرد. در ماجراي رخدادهاي بعد از انتخابات موضعگيريهاي اصولگرايانه عليه دو كانديداي ديگر انتخابات كه به نتايج اعتراض داشتند، داشت. حتي در مصاحبهاي در سال 1396 گفت كه «اگر به صورت جدي و بر اساس قوانين موجود كشور محاكمه بشوند، اين آقايان سران فتنه مجازاتشان بالاست. نظام نميخواهد اين كار را بكند. ميگويند چرا حصر را برنميداريد؟ من سوالي ميكنم از كجا معلوم كه آقايان سران فتنه وقتي آمدند بيرون دوباره كنفرانس خبري نگذارند و بيانيه ندهند؟!»
با اين وجود از همان سالهاي مياني دهه 90 رد پختگي و اعتدال در اظهارات باهنر ديده ميشود. وقتي در برنامه شناسنامه گفت كه «من معتقدم بعضي از كساني كه در سال ۸۸ اشتباه كردند، اگر توبه كنند و قانون را بپذيرند، نظام ميتواند آنها را ببخشد» مشخصا راه خود را از طيفي از اصولگرايان تازه نفس كه تا دو دهه بعد هنوز هم بر طبل «فتنه» ميكوبند، جدا كرد.
اين تغيير لحن و گفتار در مورد ماجراي رخدادهاي پاييز 1401 نيز ديده ميشود. در مجلس هم بسياري بر او نزديكي و ائتلاف با جبهه پايداري را ميزنند. او اما با رد اين موضوع تاكيد ميكرد كه بايد با همه جريانها گفتوگو كرد. اگر چه به نظر ميرسد حالا پايداريها و حلقه منفك شده سعيد جليلي از آنها نميخواهند با باهنر گفتوگو كنند. اصلا برخلاف باهنر سوپرانقلابيها تمايلي به گفتوگو با هيچ جناحي حتي برادران بزرگتر خود را ندارند.
اصولگراي اصولي در مقابل لشكر سوپرانقلابيها
وقتي جريانهاي نوظهور اصولگرايي قد علم كردند و مدعي حلقه سخت بودن نظام شدند، بخش زيادي از راست سنتي در مقابلشان سكوت كردند. اصولگرايان تكنوكرات همچون قاليباف هنوز در نهادهاي قدرت بودند و ميخواستند نقشآفريني خود در حاكميت را ادامه بدهند. راستهاي سنتي از شيوخي كه حرفشان ديگر نه شنيده ميشد و نه اثرگذاري داشت از چهرههاي جوان و نئواصولگرا دل خوشي نداشتند اما از هراس شاد شدن دشمن سخني درباره آنها به زبان نميآوردند. جريان راست سنتي به حاشيه رفته بود و چهرههايی همچون علي لاريجاني را نيز از دست داده بود. با اين وجود محمدرضا باهنر موقعيتي ويژه دارد؛ او نشان اصولگرايي را از شانهاش بر نداشته، با آپديتهاي سوپرانقلابي همراه نشده و بعضا با متلكهاي تند و تيزش حد و مرز و وزن آنها يادآوري كرده است.
فروردين ماه امسال هم گفته بود كه «حزباللهيها توقع اضافي نكنند كه ۹۰ درصد جامعه مثل اينها فكر كنند.»
يك دهه پيش از اين هم او در مقابل همين طيفهاي نوظهور قد علم كرد. ادبيات او در سال 1396 در حمايت از حسن روحاني صداي بسياري از دوستان اصولگرايش را در آورد: «ما در بحث برجام و مذاكرات يك تيم خوب داشتيم تلاشهايي هم كردند ولي بيشتر از اين زورشان نرسيد. قرار بود 10 گل بزنيم و هيچ گل نخوريم ولي توانستيم 7 گل بزنيم و 3 گل هم خورديم.»
او حتي به نقدهايي هم كه عليه دولت ميشود، اشاره كرد و گفت: «نامزدها نبايد اموال مملكت را به حراج بگذارند از طرفي نقدها بايد منصفانه باشد زيرا نقدهاي غيرمنصفانه باعث ميشود مردم واكنش عكس نشان بدهند.»
سخنان باهنر درست برخلاف نظرات نامزدهاي اصولگرا بود. نامزدهاي محافظهكاران بر اين باور هستند كه دولت روحاني هيچ دستاوردي نداشته است اما حالا باهنر از دستاوردهاي دولت ميگويد و از نقدهاي غيرمنصفانه گلايه ميكند. او آن روزها به عنوان دبيركل جبهه پيروان خط امام و رهبري كه شامل 17 جريان اصولگرايي ميشود، فهميده بود كه پيروز رقابت 1396 اصولگرايان نخواهند بود. 4 سال قبل از آن هم وقتي چهلم حبيبالله عسگراولادي گذشت و نوبت به انتخاب دبيركل جديد جبهه پيروان رسيد و باهنر بر صندلي او تكيه زد واكنشهاي مختلفي به اين انتخاب انجام شد. مشي باهنر در مديريت اين تشكل سياسي اصولگرا مشي ميانهرو بود. رويه عسگر اولادي را ادامه داد و چه بسا اگر عسگراولادي هم امروز زنده بود در مقابل جيغ و دادها براي قانون حجاب همان حرفهاي باهنر را ميزد.
با اين وجود باهنر در يك دهه گذشته تابوشكنيهاي ديگري نيز در جريان اصولگرا داشته است. سال 1400 درباره لزوم اصلاح و تغيير قانون اساسي ايران گفته است. وي گفته بود «رهبري طبق قانون اساسي بايد قانع شوند و به اين جمعبندي برسند كه نيازمند اصلاحات ساختار هستيم. براي اقناع ايشان هم به گفتوگو و حضور فعال رسانه ملي نياز داريم.»
سال گذشته نيز تحليلي از راي جليلي ارائه داد كه به مذاق هوادارانش خوش نيامد: «.اين آرايي كه براي آقاي جليلي در مرحله دوم جمع شد، راي اولشان آقاي جليلي نبود، يعني يك عده مرحله به آقاي قاليباف يا بقيه كانديداها راي داده بودند، اما موقعي كه امر انتخاب بين آقاي پزشكيان و آقاي جليلي دایر شد، به آقاي جليلي راي دادند. والا راي اولشان آقاي جليلي نبود. فكر ميكنم اگر بخواهيم جدي بگوييم آراي خالص آقاي جليلي چقدر بوده حدودا همان ۸-۹ ميليون بوده است».
در موضع FATF محافظهكار صحبت ميكرد اما مثل بسيار از اعضا مجمع آن را به صورت صرف زير سوال نميبرد: «فكر ميكنم ميتوانيم FATF را جلو ببريم و كار كنيم و تمامش كنيم. بدون اينكه به مصلحت و عزت كشور آسيب برسد».
حالا باهنر اما وارد عصر جديدي از دوران سياستورزي خود شده است. عصري كه در موقعيتي است كه ميتواند از «تصميم نظام» بگويد. بگويد اگر كسي خواست قانون غيراجباري را اجرا كند با 110 تماس بگيريد. فرداي صحبتش صداي اعتراض بلند ميشود اما او خونسرد سكوت ميكند و مثل بسياري از گفتوگوهايش احتمالا با سيگاري نازك در دست در حال خواندن واكنشها و لبخند زدن به نئواصولگراياني است كه نميدانند يا نميخواهند باور كنند كه باهنر در موقعيتي هست كه صداي «تصميم نظام» در شرايط امروز باشد. حتي در گفتوگوي تلويزيوني از باور شرعياش به حجاب ميگويد اما بلافاصله تاكيد ميكند كه موضوع مورد تاكيدش «تغيير پارادايم» در جامعه است كه بايد به دنبال آن روشها نيز تغيير كند.
باهنر در هر دورهاي راست سنتي باقي مانده اما حالا نقش جديد خود در سياستورزي را دارد. هميشه محافظهكار بود و هنوز هم محافظهكار است. حالا اما او سعي دارد از نظام محافظت كند نه از اصولگرايي.