• 1404 پنج‌شنبه 24 مهر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک سپه fhk; whnvhj ایرانول بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 6165 -
  • 1404 پنج‌شنبه 24 مهر

« اعتماد» در گفت‌وگوي اختصاصي با رحمن قهرمانپور بررسي می‌کند

صلح غزه؛ از رويا تا واقعيت!

توافق صلح غزه را بايد در سه ضلع مهار نتانياهو، تحقق خواسته‌هاي ادعايي امريكا در ارتباط با ايران و جذب سرمايه‌هاي كشورهاي خليج‌فارس تبيين كرد هر چند منافع داخلي و هويتي هر كدام از بازيگران فعال نيز با اهميت است

 نوشين محجوب

 توافق آتش‌بس ميان اسراييل و حماس كه ۹ اكتبر ۲۰۲۵ در مصر به امضا رسيد، به عنوان يك دستاورد ديپلماتيك از سوي دولت دونالد ترامپ معرفي شده است. اين توافق ادعايي با ساختار مرحله‌اي خود، شامل خروج محدود اسراييل از غزه، تبادل زندانيان و گروگان‌ها و موكول كردن مسائل كليدي مانند اداره پساجنگي غزه و استقرار نيروي تثبيت‌كننده به مراحل بعدي، مورد توجه و همزمان نقد گسترده قرار گرفته است. اين طرح كه ريشه در تجربيات تاريخي مانند آتش‌بس ۱۹۴۹، معاهده كمپ ديويد (۱۹۷۸) و وادي عربه (۱۹۹۴) دارد، بر رويكرد تدريجي تكيه كرده و موجب شده تا درباره‌اش تحليل‌هاي متفاوتي از زواياي مختلف ارايه شود؛ گروهي مدعي‌اند كه چنين توافق‌هايي، در صورت پشتيباني پايدار بين‌المللي و منطقه‌اي مي‌توانند به كاهش تنش‌ها و ايجاد اعتماد كمك كنند. با اين حال هستند خيل كثيري از تحليلگران كه با اشاره به توافق‌هاي اسلو بر اين باورند كه اين‌گونه طرح‌ها به دليل فقدان مكانيزم‌هاي اجرايي قوي و حمايت ناكافي بين‌المللي شكست خواهند خورد و موفقيت احتمالي‌شان به ‌شدت وابسته به تضمين‌هاي سياسي، اقتصادي و امنيتي است.از منظر اين گروه نقش بازيگران منطقه‌اي مانند كشورهاي خليج‌فارس، تركيه، قطر و همچنين تعهد ايالات متحده به نظارت و ارايه مشوق‌ها و تحريم‌ها، از عوامل تعيين‌كننده در پيشبرد اين توافق هستند. افزون بر اين، موضع جمهوري اسلامي ايران، به عنوان حامي حماس و محور مقاومت كه بر حفظ حق تعيين سرنوشت فلسطينيان، جلوگيري از قيموميت بين‌المللي بر غزه و عدم خلع سلاح اجباري حماس بدون تضمين‌هاي پايدار تاكيد دارد، بر پيچيدگي‌هاي اجراي اين توافق مي‌افزايد. مقامات ايراني مانند علي‌اكبر ولايتي ضمن هشدار درباره پيامدهاي چنين توافقي خواستار نظارت سازمان ملل و تضمين‌هاي بين‌المللي براي جلوگيري از «بدعهدي اسراييل» شده است. اين پيچيدگي‌هاي ژئوپليتيكي، همراه با رقابت‌هاي منطقه‌اي و منافع متضاد بازيگران، چالش‌هاي جدي براي اجراي پايدار اين توافق ايجاد كرده است. در همين راستا، روزنامه اعتماد با هدف بررسي عميق‌تر ابعاد سياسي، منطقه‌اي و بين‌المللي اين توافق و ارزيابي چشم‌انداز صلح پايدار در غزه، با رحمن قهرمانپور، كارشناس ارشد مسائل بين‌الملل گفت‌وگو كرده است.قهرمانپور در اين مصاحبه به حمايت تركيه و قطر از محور اخواني و رقابت‌هاي منطقه‌اي اشاره كرد و افزود كه اين كشورها علاوه بر پيوند اعتقادي، منافع داخلي و ديپلماتيك چون حفظ پايگاه راي حزب اردوغان و رقابت قطر با عربستان را پيگيري مي‌كنند. او تاكيد كرد كه مصر نيز با ميزباني اجلاس شرم‌الشيخ، نقش ميانجيگري خود را احيا كرد تا از سايه امارات و عربستان خارج شود و در حوزه ديپلماتيك دست بالا را داشته باشد. مشروح گفت‌وگو در ادامه آمده است. 

 قهرمانپور در پاسخ به سوال نخست «اعتماد» درباره ميزان شكنندگي توافق ۲۰ ماده‌اي ترامپ گفت: توافق ۲۰ ماده‌اي صلح غزه حتي روي كاغذ، سندي شكننده به نظر مي‌رسد. مهم‌ترين نقاط ضعف آن در مفاد ۱۳، ۱۹ و ۲۰ نهفته است. به گفته اين كارشناس مسائل بين‌الملل ماده ۱۳ به خلع سلاح حماس مي‌پردازد كه گزاره‌اي بسيار مناقشه‌برانگيز است. بر اساس اين ماده، خلع سلاح بايد توسط نيرو‌هاي بين‌المللي تحت نظارت هيات صلح انجام شود. در مقابل، حماس تاكيد دارد كه سلاح‌هاي خود را تنها به دولت فلسطيني آينده تحويل خواهد داد. اين اختلاف در عمل چالش‌برانگيز است، زيرا تجربيات جهاني خلع سلاح گروه‌هاي مسلح همواره پيچيده بوده‌اند. نمونه‌هاي اخير شامل خلع سلاح تدريجي پ‌ك‌ك در تركيه، ببرهاي تاميل در سريلانكا و جنبش فارك در كلمبياست كه در بيشتر موارد، اين فرآيندها طولاني‌مدت و پرتنش بوده‌اند. علاوه بر خلع سلاح حماس، توافق به تخريب تونل‌هاي ساخته ‌شده و نابودي تاسيسات توليد سلاح اشاره دارد كه براي حماس، عملا به معناي خلع سلاح كامل در غزه است و چالشي جدي ايجاد مي‌كند. از سوي ديگر، اين ماده اجازه خروج آزاد اعضاي حماس از غزه را مي‌دهد، اما اسراييل با آن مخالفت كرده و استدلال مي‌كند كه برخي اعضا مرتكب جرايم عليه شهروندان اسراييلي شده‌اند و بايد دستگير شوند.
قهرمانپور در ادامه اين مصاحبه خاطرنشان كرد: ماده ۱۹ نيز بر عدم اشغال مجدد غزه توسط اسراييل و خروج كامل نيروهاي آن تاكيد دارد. با اين حال، در مرحله اول اجرا، اسراييل از بخش‌هايي از غزه خارج نشده و در خطوط زرد و قرمز حضور دارد. بنابراين ترديدهايي درباره اجراي واقعي اين ماده وجود دارد و ممكن است اسراييل به بهانه مسائل امنيتي، حضور خود را حفظ كند. او خاطرنشان كرد: ماده ۲۰ نيز زمينه‌سازي براي تشكيل دولت فلسطيني در آينده را پيش‌بيني مي‌كند كه در تعارض مستقيم با مواضع نتانياهو و حتي احزاب اپوزيسيون اسراييل است. آنها راه‌حل دو دولت را پايان‌ يافته مي‌دانند و بر فرآيند صلح ابراهيم تمركز دارند. گفته مي‌شود اين ماده تحت فشار ترامپ بر نتانياهو در متن توافق گنجانده شده است.از همين رو توافق روي كاغذ شكننده است، اما ترامپ با تشكيل ائتلافي گسترده از كشورهاي اروپايي، اسلامي و خاورميانه‌، پشتوانه‌اي براي اجراي آن ايجاد كرده و تلاش خواهد كرد بخش قابل توجهي از آن را عملي كند. اولويت ترامپ، پذيرش اين طرح توسط افكار عمومي است: مراد متغيرهايي است چون پايان جنگ در غزه، توقف كشتارها و ادامه امدادرساني. جزييات سياسي مانند مراحل خلع سلاح حماس، در سطح ديپلماتيك مهم است، اما براي افكار عمومي اولويت كمتري دارد. ترامپ مي‌كوشد اين دستاورد را به عنوان پيروزي بزرگي براي خود و طرفدارانش در امريكا جلوه دهد.
اين كارشناس ارشد مسائل بين‌الملل درباره شباهت توافق غزه به پيمان‌هاي تاريخي مانند كمپ ديويد يا اسلو، به تشابه توافق فوق با كمپ ديويد اشاره كرد و افزود: تفاوت اصلي اين پيمان با پيمان كمپ ديويد آن است كه توافق20 ماده‌اي توافقي ميان دولت‌ها و يك بازيگر غيردولتي است. اما در توافق كمپ ديويد يك طرف دعوا دولت مصر قرار داشت و يك طرف اسراييل و بنابراين مساله در سطح دولتي مطرح بود. در مورد غزه داستان متفاوت است. درست است كه حماس در غزه دولت تشكيل داده بود، اما اين دولت مورد شناسايي بين‌المللي قرار نگرفت و از طرف ديگر در ميان فلسطيني‌ها هم شكاف و دو دستگي وجود داشت بالاخص بين تشكيلات خودگردان فلسطيني در كرانه باختري و حماس در غزه. بنابراين مساله از اين لحاظ خيلي مهم و بالاخص متفاوت است. توافق اسلو هم در واقع بسان توافق20 ماده‌اي بود؛ بدين معنا كه اين توافق ميان يك گروه غيردولتي به نام فتح و اسراييل منعقد شد كه نهايتا زمينه را براي تشكيل تشكيلات خودگردان فلسطيني هموار كرد كه بالاتر از يك سازمان غيردولتي يعني فتح بود و پايين‌تر از يك دولت معمول. از همين رو تشكيلات خودگردان فلسطين حتي در سازمان ملل حق راي ندارد. لذا توافق صلح غزه را بايد در بستر خودش تبيين كرد. از منظر قهرمانپور با توجه به شرايط منطقه، ائتلافي كه ترامپ شكل داده، وضعيت داخلي فلسطين اين احتمال وجود دارد كه توافق 20 ماده‌اي تا حد قابل توجهي اجرا بشود، چون حماس نمي‌خواهد وارد جنگ مجدد بشود و ترامپ هم فشارها را افزايش داده تا كشورهاي منطقه چون قطر و تركيه و مصر حماس را قانع كند تا درباره صلح اجماع حاصل شود. با اين حال ممكن است حماس در يك قالب ديگر يا در بازه زماني ديگر دوباره خودش را سازماندهي بكند. اما در شرايط كنوني ظاهرا حماس تصميم گرفته كه به جنگ خاتمه بدهد. حالا اينكه آيا اين جنگ مقدمه‌اي است براي اينكه حماس خودش را بازسازي كند يا واقعا در مسير غير نظامي شدن قرار بگيرد، موضوعي است كه ماه‌هاي آينده مشخص خواهد شد. قهرمانپور درباره نتايج مشاركت كشورهاي عرب در اجراي طرح ترامپ نيز خاطرنشان كرد: دولت‌هايي كه حول طرح ترامپ توافق كرده‌اند، هر كدام منافع متفاوت و متضادي دارند، اما در هر صورت منفعت مشترك آنها اين است كه جنگ در غزه تمام شود. اينجا جايي است كه آنها با ترامپ هم‌نظر بودند: اينكه كمك‌هاي انساني به غزه بازگردد، كشتار متوقف شود. به باور اين كارشناس مسائل بين‌الملل، اين گزاره‌هايي است كه درباره‌شان اجماع حاصل شده است. البته موارد اختلافي هم وجود دارد، كما اينكه در نشست شرم‌الشيخ نه ايران حضور داشت، نه رييس‌جمهور امارات و نه محمد بن سلمان وليعهد عربستان. اين غيبت‌ها نشان مي‌دهد كه اين سه كشور با كليات موضوع به شكلي كه ترامپ مطرح كرده، موافق نبودند. به همين دليل برخي تحليلگران مي‌گويند كه توافق ترامپ با محور اخواني حاصل شده، ولي چون مصر و به‌طور مشخص اندونزي به عنوان يكي از كشورهاي مسلمان مشاركت داشتند، مي‌توان گفت كه ترامپ و اين گروه از كشورها تلاش خواهند كرد بخشي از اين موانع را حل كنند، كما اينكه تا به امروز نيز در اين مسير قرار داشتند. بدين معنا كه شاهد بوديم در روزهاي نخست مقامات حماس مواضع متفاوتي در مورد صلح داشتند، ولي به مرور كه ميانجيگري‌ها تقويت شد، قطري‌ها مشاركتشان را فعال‌تر كردند، اختلافات داخلي حماس برطرف شد و آنها متفق‌القول صلح را پذيرفتند. اين كارشناس ارشد مسائل بين‌الملل در ادامه تاكيد كرد: فارغ از اينها بايد گفت كه ترامپ از اين چارچوب چندجانبه‌اي منطقه‌اي و بين‌المللي كه شكل داده، تمام استفاده‌اش را خواهد كرد كه بتواند مساله صلح را پيش ببرد، ولي در عمل و روي زمين ممكن است مسائل و معادلات آن‌گونه كه روي كاغذ آمده، پيش نرود. به هر حال بايد ببينيم كه آيا اين ميزان رضايتي كه ترامپ كسب مي‌كند تا چه حد است بالاخص آنكه مي‌دانيم نتانياهو دنبال فرصتي است كه دوباره توافق را نقض كند، از همين رو بدبيني‌ها فعلا وجود دارد. در عين حال بايد توجه داشت كه چارچوبي كه براي اين طرح شكل گرفته، گسترده‌تر از چارچوبي است كه در گذشته وجود داشت، يك چارچوب كم‌سابقه كه كانادا و اروپا و كشورهاي منطقه در آن فعال هستند. قهرمانپور در مورد نقش تركيه و قطر در حصول چنين توافقي، به بازي اين گروه از بازيگران در زمين امريكا اذعان داشت و گفت: يك بعد اين ماجرا؛ بعد انديشه‌اي و اعتقادي است. به بياني ديگر حمايت تركيه و قطر از محور اخواني در اين ميان برجسته است؛ محوري كه حماس هم جزو آن است، اما در وراي اين پيوند فكري اعتقادي شايد بتوان گفت كه منافعي هم وجود دارد. اولا اينكه قطر از گذشته دنبال اين بوده كه با امارات و عربستان در منطقه رقابتي جدي داشته باشد و اين رويكرد رقابتي ادامه دارد، در حالي كه امارات و عربستان از تشكيلات خودگردان فلسطيني و محمود عباس حمايت مي‌كردند و مي‌كنند، قطر از سال‌هاي پيش بر حمايت از حماس تاكيد داشت، اين متغير تجلي رقابت منطقه‌اي قطر با عربستان و امارات است كه در فلسطين مي‌بينيم. حتي زماني كه هفت اكتبر رخ داد برخي رسانه‌هاي اسراييلي ادعا كردند كه قطر به دنبال اين بود كه سناريوي افغانستان و روي كار آوردن طالبان در فلسطين به يك شكل ديگر و به دست حماس انجام شود. از طرف ديگر تركيه هم به دنبال آن است كه در مساله فلسطين سهم داشته باشد. به باور قهرمانپور اين مساله براي تركيه به واسطه مسائل داخلي بالاخص انتخابات پيش‌رو با اهميت است، چراكه احزاب جديد اسلام‌گرا در تركيه ظهور كردند كه مدعي‌اند آقاي اردوغان در مورد دفاع از فلسطين رياكاري مي‌كند، سياست‌هايش منطبق با اصول اسلام نيست. به باور اين كارشناس مسائل بين‌الملل موضوع از اين منظر با اهميت‌تر مي‌شود كه مخالفان اردوغان در انتخابات اخير توانستند بخشي از سبد راي حزب عدالت و توسعه و شخص رييس‌جمهوري را از آن خود كنند. در چنين شرايطي اردوغان هم براي اينكه بتواند در پايگاه اسلام‌گراها و محافظه‌كاران محبوبيت خود را حفظ كند همواره مساله فلسطين را مطرح مي‌كرد و شاهد هستيم كه چندين بار حتي با نتانياهو درگيري لفظي شديد داشت و نخست وزير اسراييل را بعد از حمله به ايران به هيتلر تشبيه كرد. اين مساله براي حزب عدالت و توسعه در داخل دستاورد خوبي قلمداد مي‌‌شود مخصوصا به اين خاطر كه آقاي اردوغان مي‌خواهد بعد از خودش حزب عدالت و توسعه همچنان حزب مسلط و اصلي در تركيه بماند. لذا قطر و تركيه در كنار ملاحظات اعتقادي بيشتر دنبال تامين منافع خودشان از اين طريق هستند. مصر هم بعد از سال‌ها توانست در صحنه بين‌المللي حضور موثري داشته باشد. بعد از به قدرت رسيدن سيسي و اختلافاتي كه بين سيسي و اخوان‌المسلمين وجود داشت، اعدام برخي اعضاي اخوان‌المسلمين و مرگ محمد مرسي خوب باعث شده بود كه نقش ميانجيگري اين بازيگر در مساله فلسطين كمرنگ بشود. به باور قهرمانپور حالا اين فرصت براي عبدالفتاح السيسي فراهم شد تا به نوعي اعلام بكند كه مصر همچنان بازيگر مهمي در منطقه است، از زير سايه امارات و عربستان بيرون آمده و به ايالات متحده و شخص ترامپ تكيه دارد. بنابراين كنفرانس شرم‌الشيخ فارغ از اختلاف‌هاي جدي ميان مصر و گروه‌هاي اخواني دستاوردي ديپلماتيك در سطح منطقه‌اي و فرامنطقه‌اي بود.  اين كارشناس مسائل بين‌الملل درباره ارتباط طرح غزه با معامله قرن نيز خاطرنشان كرد: نحوه اجراي طرح صلح خيلي مهم است. اگر در واقع آن‌گونه كه گفته مي‌شود اين طرح در مراحل چندگانه‌اي اجرا شود يعني، غزه بازسازي بشود، دولت تكنوكرات در غزه تشكيل شود، حماس خلع سلاح شود، طبيعتا تاثير مثبتي بر روند عادي‌سازي خواهد داشت، چراكه يكي از شروط اصلي عربستان براي عادي‌سازي آن بود كه اسراييل به نوعي طرح دولتي را به رسميت بشناسد. البته با توجه به جنگ غزه و تصوير منفي كه از اسراييل و نتانياهو در جهان و منطقه شكل گرفت، كار كشورهاي منطقه مثل عربستان براي نزديكي به اسراييل و عادي‌سازي دشوارتر شد، ضمن اينكه يكي از مهم‌ترين دلايل عربستان براي عادي‌سازي يعني تهديد ايران از نظر آنها كمرنگ شده و لذا اين گروه از بازيگران مي‌گويند فعلا انگيزه محكمي براي عادي‌سازي روابط با اسراييل ندارند. بنابراين بايد گفت كه توافق غزه تنها عامل موثر بر توافق ابراهيم عادي‌سازي نيست، عوامل ديگري هم وجود دارد و بايد ديد كه آيا عوامل ديگر هم به پيشبرد توافق ابراهيم كمك خواهند كرد يا خير. اين كارشناس مسائل بين‌الملل در پايان و در ارزيابي تحولات پساصلح در غزه خاطرنشان كرد: در مورد تضمين‌هاي غيرسياسي بايد توجه داشت كه اين موضوع از زمان دولت اول ترامپ مدام مطرح شده، يعني تصور اينكه غزه توسعه يابد به مكاني آباد تبديل شود از ابتدا يعني از بعد از پايان جنگ سرد مطرح بوده و اسراييلي‌ها همواره تاكيد داشتند كه مساله فلسطين از طريق ايجاد توسعه اقتصادي و رونق حل مي‌شود. اين تفكر هنوز هم حاكم هست، اما مساله اساسي‌تر آن است كه در بطن ماجرا زخم هويتي ديني وجود دارد و آن ظلمي است كه اسراييلي‌ها بر فلسطيني‌ها روا داشتند. اين است كه فلسطيني‌ها اساسا توسط اسراييل به رسميت شناخته نشدند، نه تنها به رسميت شناخته نشدند، بلكه حتي گروه‌هاي افراطي راست در اسراييل هم بعضا از فلسطيني‌ها انسانيت‌زدايي مي‌كنند، گويي كه اين وضعيت فاجعه‌باري كه اسراييل براي آنها به وجود آورده تقصير خود آنهاست. لذا تا اين مساله به صورت اساسي به يك راه‌حل پايدار نرسد، تضمين‌هاي اقتصادي، وعده رونق اقتصادي در غزه در واقع نمي‌تواند نتيجه‌بخش باشد، به بياني ديگر مساله هويت مساله به رسميت شناخته شدن بنيادين است. لذا شايد مثلا امروز حماس هم تضعيف شود ولي نارضايتي و هويت‌خواهي و ظلم‌ستيزي كه در فلسطين عليه سياست‌هاي اسراييل وجود داشته و دارد خود را به شكل‌هاي ديگري باز توليد خواهد كرد مگر اينكه اسراييل نهايتا هويت فلسطيني را به نوعي حل و فصل كند يا بپذيرد. قهرمانپور درباره بي‌اعتمادي ميان طرفين، آن را عامل اصلي چالش‌هاي اجرايي توصيف كرد و گفت: بي‌اعتمادي ميان طرفين بدون شك مساله‌اي كليدي است، چارچوب شكل‌ گرفته يك ساختار تقريبا بي‌سابقه است كه در قالبش بازيگران منطقه‌اي و بين‌المللي مشاركت دارند. حال در صورت موفقيت، اين دستاورد پيروزي مهمي براي سياست خارجي امريكا و شخص ترامپ خواهد بود، زيرا سياست خارجي اين كشور در سال‌هاي اخير با سردرگمي مواجه بوده است. اين كارشناس ارشد حوزه بين‌الملل معتقد است ترامپ زمان و انرژي زيادي براي اين طرح صرف خواهد كرد، زيرا اين موضوع براي او جنبه اعتباري و حيثيتي دارد. اين تلاش‌ها از سه منظر قابل تبيين است: مهار نتانياهو، دستيابي به خواسته‌هاي امريكا در قبال ايران و جذب سرمايه از كشورهاي عربي حاشيه خليج‌فارس. بنابراين بايد طرح صلح غزه را در اين مثلث استراتژيك نگريست؛ اين مساله صرفا به فلسطيني‌ها يا روابط فلسطين و اسراييل محدود نمي‌شود. امريكا مي‌كوشد اين طرح را به نماد نظم جديد منطقه‌اي در خاورميانه تبديل كند.موفقيت اين رويكرد به عوامل متعددي بستگي دارد. با اين حال، مي‌توان گفت كه در خاورميانه كنوني، دولت‌ها بيش از سه يا چهار دهه پيش بر تامين منافع ملي خود تمركز دارند. كشورهايي كه پيش‌تر درگير رقابت‌هاي هويتي و ايدئولوژيك بودند، از اين رويكرد دست كشيده‌اند؛ براي نمونه، عربستان سعودي ديگر به ماجراجويي‌هاي منطقه‌اي نمي‌پردازد و وضعيت سوريه تثبيت شده است. اين تغييرات مي‌تواند به معناي آن باشد كه چارچوب ايجاد شده توسط ترامپ نسبت به گذشته عملكرد بهتري داشته باشد.با وجود اين، نمي‌توان با قاطعيت پيش‌بيني كرد كه ترامپ در ايجاد نظم مطلوب خود در خاورميانه موفق خواهد شد، زيرا فرآيندهاي ايجاد نظم همواره با چالش‌هاي جدي همراه هستند.

 

 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها