راز خاموشي تقوايي چه بود؟
ابونصرقديمي
چند وقت پيش ماهنامه سينمايي فيلم از من خواست 10 ديالوگ برتر تاريخ سينما را با ذكر خودِ ديالوگ و دليل انتخاب بنويسم، اين كار را هم انجام دادم به انضمام مقدمهاي كه گفته بودم براي من تنها درستي خود ديالوگ اهميت ندارد، بلكه اينكه در كجاي فيلم و اوج و فرود و هارموني، يك ديالوگ گفته شود، از خود ديالوگ مهم، مهمتر است. حال افسوس ميخورم كه چرا فيلم فرمول ۱، پس از اتمام اين پروژه ماهنامه اكران شد. برت پيت كه راننده حرفهاي فرمول ۱ بود و عاشق اين مسابقات، اما تصادف كرد، مصدوم شد، از مسابقات تراز اول جاماند و حالا نه خانوادهاي دارد، نه پول و ثروتي و در يك ون زندگي ميكند كه خانهاش هم آنجاست. وقتي از او ميپرسند كه چرا به چنين روزي افتادي؟! گفت براي اينكه براي من ثروت، شهرت و اول شدن مهم نبود، براي من خود مسابقه مهم بود، وقتي در رقابت هستم فارغ از هر چيزي انگار روي ابرها هستم.
داروين هم جملهاي دارد كه ميگويد در طبيعت، نه سريعترين ميماند، نه قويترين و نه باهوشترين، بلكه سازگارترين با محيط ميماند.
در زندگي انسانهاي بسياري را ديدهام كه در نهايت هنريت و شكوه هستند و هميشه هشتشان گرو نه است و ناشناس و گمنامند. بهطريق مشابه افرادي كه هنر و استعدادي نداشتند را هم ميبينم كه همواره بهزيبايي خار و ميخي در چشم و در و ديوار هستند.
به ناصر تقوايي ميرسيم كه هيچگاه از اين جمله خويش پشيمان نخواهم شد كه بگويم تنها كارگردان ايراني است كه فيلمهايش، فيلمنامه منسجم، قدرتمند و به تعبير خودم پدرمادر دارند، زيرا اول در اوج ادبيات است، سپس به اوج سينما رسيد. چه در سريال، چه در سينمايي و چه در مستند در عرصه جهاني حرف براي گفتن دارد. اما راز اين خاموشي طولاني او نسبت به تواناهاييهايش چه بوده؟!
به عقيده من تقوايي از زمره آدمهايي است كه فكر ثروت، شهرت، اول شدن، جايزهبگيري چه در داخل چه در خارج نبود، همانطور كه سال ۸۰ پس از آنكه با كاغذ بيخط سيمرغ بهترين فيلم جشنواره فجر را بُرد، از رفتن به اختتاميه و دريافت جايزه امتناع كرد و به طعنه گفت: جايزههاي شما بسيار بزرگ و اتومبيل ما پرايد است، توان حمل آن را ندارد و در خانهمان جا نميشود كه نيازي به بيوگرافي و اخبار ديگري نيست، با همين جمله خواننده زيرك درميآيد نه نهايت جايزههاي داخلي برايش اهميتي داشته، نه خود اوضاع مالي درستي داشته، نه محيط فرهنگي و سينمايي كشور را قبول داشته و نه در برابر شرايط نامطلوب، سر خم ميكرده و حاضر به سازش و مصلحتانديشي بوده، همچنين در ادبيات كه طنز و طعنه جزوي از آن است يد بيضا داشته.
اما آيا تقوايي از شهرت و در راس اخبار و توجهها بودن فرار ميكرد؟! هيچ هنرمندي نيست كه عاشق شهرت و ديده شدن نباشد، چه هنرمند خوب چه بد، اما مساله اينجا بود كه تقوايي ميديد و درست ميديد كه مردم تاب انديشيدن و تشخيص هنر سره از ناسره را ندارند و در نهايت چشمشان به دست اربابان رسانه و منابع ايجاد موج چه در داخل، چه در خارج از كشور است كه در داخل تاثير ميگذارند. تقوايي متوجه شد كه خود فيلمش اهميتي ندارد كه پدرخوانده باشد يا جومونگ، هر چه باشد هيچگاه بهخودي خود براي مردم اهميتي نمييابد، مگر با مافيا و زدوبند و سرمايه و تبليغ، اما تقوايي از من و شما بيشتر هدايت خوانده بود و بهتر ميدانست كه تنها چيزي كه مشكوك است به تبليغ نياز دارد و اثر خوب، به اين رفتارهاي دونِ هنري نياز ندارد و باز بهتر از من و شما درك ميكرد كه براي جايزهبگيري در خارج هم باز به هنريت و قلم او نياز نيست بلكه آنها سياهنمايي اغراقآميز و اثري ضدايراني در ايران ميخواهند. اينجاهاست كه مرز و شرايط انسانهاي بزرگ مشخص ميشود كه شرافت و انزوا را برگزينند يا بقاي ضعيف و توسريخور را. حيف بود كه مردي به عظمت باد جن، جاي فكر به ميزانسن و دكوپاژ و هارموني رنگ و شخصيتپردازي و دقت در مختصات و جزييات داستاني و شخصيتها، به بازي مافياها و بلاگرها و تعداد كايفالور بازيگران و زيبايي چهره بازيگران زن جهت فروش گيشه و چند كا لايك و فالور داشتن و بليت پارهكني و ناخالصي براي فيلمهايش بپردازد. اما مشكل او تنها به همين موضوع كمسوادي جامعه و اعتراضاتش به سانسور محدود نميشد، بلكه مشكل اصلي او، خودش بود، خود كمالگرايش، استنلي كوبريك هم كمالگرا بود اما با تجهيزات بسيار زياد و مدرن و بودجههاي هنگفت هاليوود و نفرات و بازيگران حرفهاي، بهزحمت ميتوانست از پس اين صفت برآيد، مصاحبههاي خسرو شكيبايي كه به نظرم برترين بازيگر تاريخ ايران است پس از فيلم كاغذ بيخط شنيدني است كه از تقوايي شاكي بود. او را متهم به داشتن رفتار بيرحمانه و سرد داشت كه هديه تهراني هم حرفهاي شكيبايي را بهنوعي تاييد ميكرد كه باز خواننده زيرك درمييابد كه براي تقوايي نام و شهرت و اعتبار بازيگر هم چندان اهميتي نداشت فقط با جنوني وصفناپذير ميخواست چيزي كه در نظر دارد را پشت قاب دوربين پياده كند. تقوايي ۲۴ سال دست از كار كشيد نهتنها به خاطر انديشهها و زواياي سياسي و اجتماعي، ناخرسندي از سانسور و وضعيت، بلكه به اين خاطر كه ميديد انتظاري كه از سينما دارد، در اين شرايط برآورده نخواهد شد. نه بودجه و تجهيزات و نفرات دلخواه نصيبش ميشود، نه حتي در صورت ساخت اثر دلخواه، بازخورد و سروصدايي در جامعه خواهد انداخت، همانطور كه جز ناخدا خورشيد و داييجان ناپلئون، اثر فراگير و همهگيري به آن صورت ندارد. زيرا مردم به ميل خود فيلم نميبينند و لذت نميبرند، بلكه ميل اربابان رسانه است كه ميل مردم را تعيين ميكند. در اين شرايط خدا او را غرق نور و رحمت كند كه با باج دادن به مافياها و بلاگرها و سرمايهداران، اثر ضعيفي نساخت، نام بزرگ خود را خراب نكرد و نهايتا باور ذهني فوقالعادهاي كه با كاغذ بيخط، داييجان ناپلئون و باد جن از او داريم، همچنان بهقوت خود باقي ماند و حالا با درگذشتش جاودان شد. گاهي اوقات اگر هزار تير در كيش خود داشته باشي، بهترين تير، تير نزدن است و بهراستي تقوايي بهترين تير را برگزيد. روحش شاد و يادش گرامي و جاودان.