بايدها و نبايدهاي نظام آموزشي از منظر جان ديويي فيلسوف پراگماتيست
دانش؛ ابزار حل مشكلات
جان ديويي معتقد بود كه مدرسه نبايد صرفا محلي براي انباشت دانش باشد، بلكه بايد يك مينياتور از جامعه و خود زندگي باشد و او صراحتا بيان ميكرد كه آموزشگاه بايد خود جامعه باشد، نه چيزي ديگر.
يكي از تاثيرگذارترين روانشناسان در سطح جهان و مبدع سيستم آموزشي مدرن در غرب جان ديويي نام دارد. وي كه عمر خود را در پژوهشها و تحقيقات فلسفي گذرانده بود، از مشهورترين فيلسوفان امريكايي در قرن بيستم به شمار ميرفت. ديويي هم از پيشتازان و شناخته شدهترين پراگماتيستهاي ميانه قرن بيستم ميلادي بود.
جان ديويي، فيلسوف عملگرا (پراگماتيست)، با تمركز بر مفاهيمي چون تجربه، عمل و دموكراسي، يك فلسفه تربيتي انقلابي را پيريزي كرد. هسته اصلي ديدگاههاي او بر اين اصل استوار است كه آموزش، فرآيندي اجتماعي و مستمر است كه هدفش آمادهسازي دانشآموزان براي زندگي در يك جامعه دايما در حال تغيير از طريق حل فعالانه مسائل است.
مباني فلسفي و دلالتهاي تربيتي جان ديويي
ديدگاههاي تربيتي ديويي ريشه در پايههاي فلسفي زير دارد كه همگي يك سيستم فكري منسجم را تشكيل ميدهند:
اول- معرفتشناسي ابزارگرايانه (تجربه به مثابه معيار حقيقت): از منظر ديويي، معرفت و حقيقت صرفا از طريق تجربه به دست ميآيد و دانش، ابزاري براي حل مشكلات است. ديويي معتقد بود كه چون پديدارها در جهان همواره در حال تغييرند، دانش و حقيقت نيز ثابت نيستند و آنچه امروز صحيح است، ممكن است فردا تغيير كند، به همين دليل، او تنها راه وصول به معرفت را تجربه ميدانست و در كنار آن، روش عقلاني را مطلوبترين شيوه براي سازماندهي و تحليل اين تجربهها قلمداد ميكرد. در اين مكتب، مفيد بودن و نتايج عملي معيار سنجش حقيقت است؛ يعني يك ايده زماني حقيقت دارد كه در عمل و زندگي، كارآمد و سودمند باشد.
دوم- ارزششناسي نسبي و مشروط (نفي ارزشهاي غايي): ديويي تاكيد ميكرد كه ارزشها مطلق و ذاتي نيستند، بلكه از وضع و شرايط متغير انسانها و موقعيتهاي اجتماعي نشأت ميگيرند. از ديدگاه او، چون شرايط و موقعيتها دايما در حال تغييرند، ارزشها نيز متغير، نسبي و مشروط هستند و هيچ ارزش غايي (ثابت و نهايي) وجود ندارد. ارزشها بايد از طريق تجربه به دست آيند و مانعي براي تجربيات بعدي نباشند. در واقع، يك چيز زماني ارزشمند تلقي ميشود كه در يك موقعيت خاص، به حل مساله يا بهبودي وضع كمك كند و مفيد باشد.
سوم- روششناسي ابزارگرايانه و كاربردي: روششناسي ديويي، كه به عنوان ابزارگرايي شناخته ميشود، همه چيزها را براساس نتيجه مفيد و عملي آنها ارزيابي ميكند. اين تفكر تاكيد دارد كه «هر چه در عمل مفيد واقع شود، صحيح و حق است.» اين تمركز بر سود آني، منتقداني دارد كه معتقدند اين رويكرد ممكن است منجر به توجيه اعمالي مانند دروغ، حيله يا ريا شود، در صورتي كه نتايج مثبتي به بار آورند. اين ديدگاه عملا به دنبال تحصيل موفقيت و سود در لحظه است و نسبت به كشف عميق و اصيل حقيقت، بيتفاوت عمل ميكند.
مدرسه به مثابه جامعه
ديويي معتقد بود كه مدرسه نبايد صرفا محلي براي انباشت دانش باشد، بلكه بايد يك مينياتور از جامعه و خود زندگي باشد. او صراحتا بيان ميكرد كه آموزشگاه بايد خود جامعه باشد، نه چيزي ديگر. هدف اصلي تعليم و تربيت از منظر او، پرورش انسانهاي علمي، عملي، زنده و سودبخش بود كه بتوانند براساس روانشناسي رشد و تكامل اجتماعي و اقتصادي، در جامعه مشاركت فعال داشته باشند.
ديدگاههاي ديويي از منظر مباني تربيتي قرآني و اسلامي مورد نقد قرار گرفته است و منتقدان نشان ميدهند كه با جايگزيني اين مباني، نظريه تربيتي ديويي دستخوش تحول و دگرگوني اساسي ميشود.
گستره ابزارهاي معرفت
نظريه ديويي كه تجربه را تنهاترين راه وصول به معرفت ميداند، با مباني اسلامي دچار چالش ميشود. در اسلام، ظرفيت معرفتي انسان بسيار گستردهتر از حواس و عقل است. انسان علاوه بر تجربه (حواس) و عقل (انديشه)، ميتواند از راههاي ديگري چون وحي الهي و شهود باطني نيز به معرفت دست يابد. بنابراين، اگرچه مباني اسلامي در برخي پديدهها تجربه و عقل را تاييد ميكنند، اما آن را محدود نميدانند و براي رسيدن به حقايق فراحسي و معارف ثابت، وحي را به آن ميافزايند.
از منظر ديويي، انسان موجودي كاملا مادي است، اما در مباني قرآن، انسان يك موجود دو ساحتي است كه از تركيب روح و ماده شكل گرفته است و داراي خصوصيات غيرمادي مانند فطرت الهي و اسما است. اين تغيير مبنا، هدف تربيت را دگرگون ميسازد؛ تربيت ديگر تنها براي رفاه مادي نيست، بلكه بايد به تعالي روح و رسيدن به كمال حقيقي بپردازد.