• 1404 چهارشنبه 30 مهر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک سپه fhk; whnvhj ایرانول بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 6170 -
  • 1404 چهارشنبه 30 مهر

«اعتماد» گزارش مي‌دهد

جاي خالي مهدوي كني در جريان اصولگرايي

با درگذشت محمدرضا مهدوي كني بيش از يك دهه پيش جريان راست با بحران‌ها و رخدادهاي مختلفي رو‌به‌رو شد. «اعتماد» در يازدهمين سالگرد درگذشت آيت‌الله محمدرضا مهدوي كني به بررسي تاثير درگذشت او بر جريان اصولگرا پرداخته است

 سيما‌  پروانه‌گهر

29‌مهر ماه‌سالگرد‌‌درگذشت‌ ‌محمدرضا مهدوي كني، دبيركل جامعه روحانيت مبارز كه در كارنامه سياسي خود رياست مجلس خبرگان رهبري را نيز دارد، بار ديگر يادآور پايان يك عصر در جريان راست سنتي است. عصري كه با نام‌هاي آياتي گره خورده بودند كه شمايل و شناسنامه انقلاب اسلامي شناخته مي‌شدند و با درگذشت‌شان نه چهره ديگري هم وزن براي پوشيدن رداي آنها وجود داشت و نه كاريزمايي براي ساماندهي سونامي تولد جريان‌هاي جديد در دل اردوگاه اصولگرايي.

وقتي در 29 مهرماه سال 1393 محمدرضا مهدوي كني ‌دار‌فاني را وداع گفت احتمالا براي بسياري از سرد و گرم چشيده‌هاي جريان اصولگرايي روشن بود كه عصري در اين جريان تمام شد و فصلي تازه آغاز.
هم جامعه روحانيت مبارز علي‌رغم حضور چهره‌هاي موثري نتوانست در يك دهه گذشته اثرگذاري سابق خود را داشته باشد هم سايه بسياري از رخدادها و حواشي سياسي روي نام و جايگاه رياست مجلس خبرگان افتاد. گويي با مرگ مهدوي كني دوره‌اي از اعتدال به سر رسيد و در عين حال عصر شيخوخيت در ميان اصولگرايان نيز تمام شد. 
بخش زيادي از اين موضوع ناشي از زندگي و زمانه‌اي بود كه مهدوي‌كني سپري كرده و زيسته بود. چهره‌اي كه از دهه 40 در مبارزات انقلاب بود و به جز شاگردي امام خميني در صف اول چهره‌هاي حاضر در عكس‌هاي پيروزي انقلاب حضور داشت. بعد از آن هم در هر دهه از جايگاهي به جايگاه بالاتر رفت؛ چه در مناصب حاكميتي و چه در رده‌هاي اصولگرايي.
درگذشت مهدوي كني در حقيقت شكستن نخستين ضلع از مجموعه‌اي بود كه در ادبيات اصولگرايي از آن به عنوان آيات ثلاث ياد مي‌شد. آيات ثلاث مفهومي كاريزماتيك در گعده‌ها و سلسله مراتب اصولگرايي بود؛ سه نام مهدوي كني، مصباح‌يزدي و محمد يزدي اگرچه در ظاهر و مشي تجميع نامشان شايد جمع اضداد تلقي مي‌شد اما نماد و شمايلي از يك رويه هدايت در جريان راست بودند. جرياني كه هنوز در آن سوپرانقلابي‌ها از حاكميت طلبكار نشده و با زدن برچسب حلقه سخت نظام براي ملت و ملك و حاكميت خط و نشان نمي‌كشيدند.
درگذشت مهدوي كني 11 سال پيش محكم‌ترين ضربه را به شكست اين مثلث زد، چراكه علي‌رغم ادامه حيات دو چهره ديگر در سال‌هاي بعد، هيچ يك از دو عضو ديگر نتوانستند رداي ريش‌سفيدي مهدوي كني را بر تن كنند؛ مهدوي كني براي جريان راست در سال‌هاي منتهي به درگذشتش نماد مدارا و ريش‌سفيدي بود، خصلتي كه علي‌رغم جايگاه بالاي حوزوي و سمت‌هاي انقلابي و سياسي دو چهره ديگر، كمتر در مورد آنها قابل تعميم است.
به نظر مي‌رسد روحانيون هم‌نسل مهدوي كني از اساس كاريزماي او را براي ايجاد يك وحدت هرچند نسبي نداشتند. حتي موحدي كرماني كه در راه و روش صحبت و رفتار و مديريت نيز متفاوت از محمد يزدي و مصباح‌يزدي بود.
در سال‌هاي بعد از درگذشت مهدوي كني به واقع روحانيون معمر و استخوان‌دار زيادي بودند كه عطش گرفتن اين نقش شيخوخيت را برعهده داشتند اما نه اجماعي بر سر روحانيوني بود كه ‌زاده دهه ۴۰ و ۵۰ بودند و نام پررنگي در دفتر انقلاب نداشتند نه از اساس نسل جديد نيروهاي اصولگرا مي‌خواستند قبله‌شان را به سمت نهادهاي راست سنتي تنظيم كنند.
هاله شيخوخيت و حرمت آن همراه با درگذشت مهدوي كني خاموش شد و نور خود را از جريان راست سنتي برداشت. همين شد كه اتاق‌هاي فكر اصولگرايان از شيوخ فاصله گرفتند و محفل تولد سوپرانقلابي‌ها مهيا شد.
در اين تغيير رويه ماهيتي در جريان اصولگرايي البته تغيير گفتمان نيروهاي بدنه اصولگرايان و مركزيت يافتن چهره‌هاي جديد مثل محمد باقر قاليباف و سعيد جليلي و توسعه حلقه‌هاي آنها نيز موثر بودند. تغييري كه بعد از انتخابات رياست‌جمهوري سال ۱۳۹۲ بيش از پيش رخ نمود؛ صبح روز پيروزي حسن روحاني در انتخابات سال ۱۳۹۲ اگرچه اين كانديداي مورد حمايت اصلاح‌طلبان بود كه پيروز شد اما فصل جديدي براي اصولگرايان نيز آغاز شده بود. يك سال بعد با درگذشت مهدوي‌كني در اين فصل جديد صندلي شيخ خالي شد، آن‌هم در شرايطي كه نه كسي شأن نشستن بر آن را داشت نه اصولگرايان جوان ديگر مي‌خواستند از ساكنان اين صندلي‌ها فرمان ببرند.
گسل‌هاي فكري و گفتماني اصولگرايان كه امروز عميق‌تر از گذشته هم شده، از همان زمان شروع شد و با چند مولفه، بسيار عميق‌تر از قبل شد؛ تمايز غيرقابل بازگشت تفكيك گفتمان‌ها و رشد چهره‌هايي كه حرف‌شنوي از روحانيت نداشتند، براي آنها تنها روحانيون سوپرانقلابي‌شان حرف‌شنوي داشتند‌.
در اين تصوير ترسيم شده بحران جانشيني براي مهدوي كني بيش از پيش رخ نمود. در سال‌هاي اخير برخي چهره‌ها همچون مرتضي آقاتهراني يا حتي عليرضا پناهيان سعي كردند اين جايگاه را براي خود تعريف كنند. تلاشي بيهوده كه البته به ثمر نرسيد . اما مهدوي كني چه مسيري را پشت سر گذاشته بود و چه توشه‌اي به همراه داشت كه امكان جانشيني و جايگزيني براي او ممكن نشد.

مهدوي كني و سال‌هاي انقلاب
 مبارز انقلابي كه «انقلابي» عمل نمي‌كرد
سابقه زندگي و فعاليت سياسي مهدوي كني در مبارزه با حكومت پهلوي به حوادث خرداد ۱۳۴۲ باز مي‌گردد. همان زمان كه در حوزه علميه در كلاس‌هاي درس آيت‌الله خميني حضور داشت و نقش روحاني مبارز را مشق مي‌كرد. وقتي سال‌هاي پاياني حكومت پهلوي نزديك شد، مهدوي كني عضو شوراي انقلاب شد و به محض تشكيل حكومت جديد رياست كميته‌ها به او سپرده شد. علي‌رغم تمامي ارزيابي‌ها از عملكرد كميته‌هاي انقلاب اسلامي و موضوع مهم تاريخي اختلاف‌نظرهاي دولت بازرگان با مديريت كميته‌ها در دهه ۶۰، نام مهدوي‌كني به عنوان شخصي كه با سخت‌گيري در برخوردها در ادارات مخالف بوده، گره خورده است. روش و مشي مخالفت او با تندروي از همان سال‌ها مشهود است. او روحاني‌اي بود كه در انقلاب نقش داشت اما نمي‌خواست در حكومت تازه‌تاسيس جمهوري اسلامي انقلابي رفتار كند. در خاطراتش به صراحت تاكيد دارد كه در زمان تسخير سفارت امريكا در تهران، او كه مسوول كميته بوده با اين اقدام مخالفت كرده است. از مهدوي كني نقل شده است كه اقامه نماز در حياط سفارت را درست ندانست و گفت: «در زمين غصبي نماز نمي‌توان خواند.» نيت مهدوي كني هر چه بود- مخالفت حقيقي با رفتار دانشجويان خط امام با پيش‌بيني تبعات احتمالي اين تصميم يا زاويه جدي كه مهدوي كني آن زمان با موسوي خوئيني‌ها داشته است- در هر صورت نام مهدوي كني در كنار بهشتي و بازرگان، در زمره اسامي قرار گرفت كه با تسخير سفارت امريكا توسط دانشجويان خط امام مخالفت كرده است.روايت‌هاي ديگري از رويه‌اش در عذرخواهي از هنرپيشه‌اي كه نام و يادش در نماز جمعه آمده بود نيز نشان از رويه اخلاقي‌اش در حكومت‌داري است. نگاه و رويه مهدوي كني در دهه ۶۰ به گونه‌اي است كه حتي با واكنش و اعتراض چهره‌اي همچون صادق خلخالي همراه بود، چرا كه مشخصا مهدوي كني باب طبع روحاني انقلابي همچون خلخالي رفتار نمي‌كرده است.
در سال‌هاي بحران در دهه ۶۰، مديريت آرامي در مسووليت‌هايي داشت كه به اوسپرده مي‌شد. دوران فرماندهي كميته‌هاي انقلاب، زمينه‌ساز حضور او در وزارت كشور در سال‌هاي ترور و ناامني شد. مسووليتي كه تا پايان دوره كوتاه رياست‌جمهوري ابوالحسن بني‌صدر و دوران بسيار كوتاه‌تر رياست‌جمهوري محمد علي رجايي ادامه يافت. همان زمان كه به روايت خودش به شكلي معجزه‌آسا زنده مانده و در زمره شهداي اين ترور قرار نگرفت.
خودش روايت كرده است كه در آن زمان به عنوان وزير كشور در جلسات شوراي عالي امنيت ملي در دولت آقاي رجايي شركت مي‌كرده كه به روايت خاطراتش روزهاي يكشنبه هر هفته برگزار مي‌شد اما آن‌طور كه خود گفته است طولاني شدن يك چرت عصرگاهي مانع از رفتن او به جلسه هشتم شهريور ۱۳۶۰ مي‌شود: «‌من توفيق نداشتم شهيد بشوم پنج‌دقيقه خواب بنده سبب شد كه از اين شهادت بي‌نصيب بمانم.» همين سرنوشت باعث شد تا براي نزديك به ۴۵ روز، نخست‌وزير موقت شد و او براي آخرين‌بار در تاريخ جمهوري اسلامي به عنوان يك روحاني در سمت نخست‌وزيري نقش ايفا كرد و علي‌رغم اصرارها براي كانديداتوري در عرصه رياست‌جمهوري تنها انتخابات را برگزار كرد و بعد از انتخاب آيت‌الله‌خامنه‌اي به رياست‌جمهوري، از سمت‌هاي خود استعفا داد تا آن‌طور كه گفته دست رييس‌جمهور و نخست‌وزير براي انتخاب اعضاي كابينه باز باشد.
مهدوي كني چگونه
 ريش‌سفيد اصولگرايان شد
 اگرچه در دهه 60 مهدوي كني در حل اختلاف ميان ابوالحسن بني‌صدر، رييس‌جمهور وقت و سران حزب جمهوري اسلامي ناكام ماند اما دو دهه بعد او ديگر محاسن سفيد كرده بود و نفوذ خود را در جريان اصولگرايي توسعه داده بود.
 از دهه 80 در دو برهه روايت‌هاي مختلفي از تلاش مهدوي كني براي ميانداري و در ميان جريان‌هاي سياسي و در داخل اردوگاه اصولگرايي وجود دارد كه به خوبي شأن و جايگاه او را در اين زمينه مشخص مي‌كند. 
سال ۱۳۸۴ اصولگرايان چندپاره شده بودند. برتري جستن «جامعتين» در وزن‌كشي مقابل «جامعه روحانيت مبارز» در عمل باعث شده بود تا سكانداري سياسي روحانيون و شيوخ در دست محمد يزدي و مصباح‌يزدي -از طرف جامعه مدرسين- باشد. اين مساله فضايي تنش‌آلود را ايجاد كرده بود. 
همان زمان بود كه بخشي از نيروهاي راست سنتي در همصدايي با نيروهاي جوان‌تر اصولگرا سعي داشتند تا از فضاي ميانداري زير سايه مهدوي كني خارج شوند و شمايل راست سنتي را از تصوير آیت‌الله مهدوي كني به « آیت‌الله مصباح ‌يزدي و محمد يزدي» تغيير دهند.
اين فضا به انتخابات سال 1388 رسيد و قائله بعد از انتخابات به راه افتاد. در سال ۱۳۸۸ در كنار آیت‌الله شبيري زنجاني و آیت‌الله مكارم شيرازي سعي كرد تا با نوعي ريش‌سفيدي از تنش بين نيروهاي منتقد به نتيجه انتخابات و حاكميت بكاهد. البته ترديدي نيست كه ميزان توفيق مهدوي كني در اين ميانداري باتوجه به اينكه او در دو دولت اصلاحات صداي رساي محافظه‌كاري و اصولگرايي بود و نقدهاي جدي به سياست‌هاي دو دولت سيد محمد خاتمي داشت و در ميان نيروهاي اصلاح‌طلب جز با مجمع روحانيون مبارز- آن‌هم تا اندازه‌اي- بايد با لحاظ اين سابقه ارزيابي شود.  اما در اين مورد هم بايد به سير تطور مهدوي كني توجه كرد. صاحب جمله معروفي است كه در ارديبهشت سال ۱۳۷۶ تيتر يك روزنامه ابرار شد و فضاي سياسي را به ‌شدت تحت تاثير خود قرار داد: «حدس مي‌زنم نظر مقام معظم رهبري، آقاي ناطق نوري است.» حالا سعي داشت تا با ميانداري بين‌بخشي از اصلاح‌طلبان و حاكميت، جريان سياسي مقابل خود را در دل نظام حفظ كند. فارغ از ميزان اثر و توفيقي كه او در اين زمينه داشت او هرگز در ايام بعد از انتخابات بر آتش اختلاف ندميد و در دايره چهره‌هاي اصولگرايي قرار گرفت كه نام فتنه كليدواژه ثابت و تكراري‌اش نبود.
انتخابات مجلس شوراي اسلامي دوره نهم، اولين انتخابات پس از رخدادهاي بعد از انتخابات رياست‌جمهوري سال ۱۳۸۸ بود؛ وقتي كه اصلاح‌طلبان ردصلاحيت شدند و در غياب رقيب اصولگرايان با تعريف مرز خودي و غيرخودي در موضوع انتخابات ۸۸ در دل خود براي خودشان رقيب‌سازي كردند. در اين تقسيم‌بندي برخي نيروهاي اصولگرا معتقد بودند كه بايد نمايندگاني در بهارستان حضور پيدا كنند كه در جريان فتنه سكوت نكرده و عليه آن موضع‌گيري كرده باشند، بنابراين
 اين افراد جريان سياسي مستقلي به نام «جبهه پايداري» را تشكيل دادند تا تابلو «نه به ساكتين فتنه» را در دست بگيرند. در اين فضا بود كه مهدوي كني هشدار جدي درباره تبيين وحدت اصولگرايان داد و با تاكيد بر اينكه «از تفرقه بپرهيزند» گفت كه «همه در مسير وحدت قرار گيرند، هر چند تاكيد مي‌كنم كه معناي وحدت، يكي شدن نظرات و سليقه‌ها نيست.»
صداي مهدوي كني اما در ميانه عطش اصولگرايان و جبهه پايداري شنيده نشد. همين بي‌توجهي البته باعث شد تا او كنايه‌هايي به اصولگرايان بزند: «ما ورود پيدا كرديم تا در راستاي اتحاد برادران اصولگرا، جبهه متحدي تشكيل شود؛ لكن عده‌اي اجازه ندادند اين اتفاق مبارك به درستي صورت پذيرد و اين يك جبهه تبديل شد به ۱۳ جبهه.»
پيروزي اصولگرايان در انتخابات مجلس نهم وقتي از اساس رقيبي براي رقابت وجود نداشت اين تصوير را ايجاد كرد بدون وحدت هم مي‌توان پيروز بود.
تجربه رخدادهاي سال 84 تا 88 اما مهدوي كني را با اراده جدي‌تري وارد انتخابات سال 1392 كرد. وقتي اختلاف‌نظرها درباره ادامه حضور محمدباقر قاليباف، علي‌اكبر ولايتي و غلامعلي حدادعادل بالا گرفت و درنهايت هم علي‌رغم انصراف حدادعادل، اردوگاه اصولگرايان با سه نامزد در انتخابات رياست‌جمهوري حاضر شد. 
برهه‌اي كه همان روايت معروف رقم خورد كه وقتي مهدوي كني براي اقناع علي‌اكبر ولايتي براي كنار كشيدن به نفع محمدباقر قاليباف با او تماس گرفته، ولايتي حاضر به پاسخگويي تلفن نشد. در همين فضا بود كه قرعه فال و شمارش آرا براي حضور در پاستور به نام حسن روحاني افتاد؛ از اهالي خانه قديمي «جامعه روحانيت مبارز» كه البته سال‌ها بود همچون هاشمي‌رفسنجاني خانه پدري را «دق الباب» نكرده بود و دليلي هم براي شنيدن ريش‌سفيدي امثال مهدوي كني نمي‌ديدند. همين شد كه «لا يسمع الجواب» پاسخ اصولگرايان نسل دوم براي مهدوي كني شد.

يك دهه جاي خالي آيت‌الله
پايان عمر شيخوخيت بدون شك با درگذشت مهدوي كني كليد خورد. در سايه همين پايان دوران بود كه هر روز تشكل‌هاي جديد در جريان اصولگرايي سر بر مي‌آورد. مهدوي كني هرگز با تحزب ميانه خوبي نداشت و حتي گفته مي‌شود با حزب شدن جامعه روحانيت مبارز نيز مخالفت كرده است. حالا اما اصولگرايان در مدار ديگري مي‌چرخند. در نبود آيت‌الله هر روز جمعيت و جامعه در دل اصولگرايان‌ زاده مي‌شود. جمعيت‌هايي خالي از راه و نام چهره‌هايي همچون مهدوي كني. با حضور چهره‌هايي كه يك روز ناطق نوري را خارج از اردوگاه اصولگرايي مي‌دانند و فردا علي لاريجاني و محمدرضا باهنر را خارج شده
 از دايره انقلاب مي‌خوانند.

وقتي سال‌‌هاي پاياني حكومت پهلوي نزديك شد، مهدوي‌كني عضو شوراي انقلاب شد و به محض تشكيل حكومت جديد رياست كميته‌ها به او سپرده شد. به‌رغم تمامي ارزيابي‌ها از عملكرد كميته‌هاي انقلاب اسلامي و موضوع مهم تاريخي اختلاف‌نظرهاي دولت بازرگان با مديريت كميته‌ها در دهه ۶۰، نام مهدوي‌كني به عنوان شخصي كه با سخت‌گيري در برخوردها در ادارات مخالف بوده، گره خورده است.روش و مشي مخالفت او با تندروي از همان سال‌ها مشهود است. او روحاني‌اي بود كه در انقلاب نقش داشت، اما نمي‌خواست در حكومت تازه تاسيس جمهوري اسلامي انقلابي رفتار كند. در خاطراتش به صراحت تاكيد دارد كه در زمان تسخير سفارت امريكا در تهران، او كه مسوول كميته بوده با اين اقدام مخالفت كرده است. از مهدوي‌كني نقل شده است كه اقامه نماز در حياط سفارت را درست ندانست و گفت: «در زمين غصبي نماز نمي‌توان خواند.» در سال‌هاي بحران در دهه ۶۰، مديريت آرامي در مسووليت‌هايي داشت كه به او سپرده مي‌شد. دوران فرماندهي كميته‌هاي انقلاب، زمينه‌ساز حضور او در وزارت كشور در سال‌هاي ترور و ناامني شد. مسووليتي كه تا پايان دوره كوتاه رياست‌جمهوري ابوالحسن بني‌صدر و دوران بسيار كوتاه‌تر رياست‌جمهوري محمدعلي رجايي ادامه يافت. همان زمان كه به روايت خودش به شكلي معجزه‌آسا زنده مانده و در زمره شهداي اين ترور قرار نگرفت.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون