ناديده گرفته شدي اما پيروزي از آن تو است
اميررضا احمدي
ماهاتما گاندي، رهبر استقلالطلبان هند، جمله معروفي دارد با اين مضمون: «ابتدا ناديدهات ميگيرند، سپس مسخرهات ميكنند، بعد با تو به نبرد برميخيزند، اما در آخر پيروزي از آن تو است.» اين شايد بهترين توصيفي باشد كه ميتوان براي موفقيت زنان در ورزش ايران به كار برد.
طي روزهاي گذشته، مرضيه جعفري، سرمربي تيم ملي فوتبال زنان ايران و سرمربي تيم خاتون بم، بهترين سرمربي زن آسيا شد تا براي اولينبار در زنان و مردان ايراني، به اين جايزه برسد؛ داستاني شبيه به جمله گاندي كه براي ورزش زنان كاملا قابل لمس است. جعفري در حالي توانست از صفر خودش را به اين جايزه برساند كه فوتبال زنان در ايران هنوز هم از بديهيترين حقوق خود محروم است. از پخش تلويزيوني گرفته تا زمين مناسب، امكانات استاندارد و شرايط حرفهاي در باشگاهها. ورزشي كه شايد تا همين چند سال پيش حتي سخن گفتن از آن هم تابو محسوب ميشد و همين زنان حتي اجازه حضور در ورزشگاه براي ديدن فوتبال مردان را نداشتند. در اين شرايط اما جعفري توانست به عنوان نماينده فوتبال زنان، آهسته و پيوسته مسير قله را طي كند، تلاشش مثل ملودي داركوب قطع نشدني بود و آنقدر كوشش كرد تا بالاخره از دل همه محروميتها و تبعيضها، در رقابتي نابرابر با ساير مربيان خارجي، به عنوان برترين سرمربي زن قاره انتخاب شود. اوج شاهكار زناني مثل جعفري وقتي مشخص ميشود كه بدانيم آنها براي كسب موفقيت چه راه پر پيچ و خمي را پشت سر گذاشتهاند. داستاني كه شباهت زيادي به فيلمهاي سينمايي دارد. همچون فيلم هندي دنگال با بازي آمِر خان در نقش پدر خانواده. مردي كه به دنبال تحقق روياهايش با پسر خود است، اما وقتي پسري نصيبش نميشود، يك روز به اين فكر ميكند كه دختران او هم ميتوانند رويايش را محقق كنند. شاهبيت اين فيلم را ميتوان در اين ديالوگ ماهاوير سينگ پوگات-آمرخان- خلاصه كرد كه ميگويد: «من هميشه با خودم فكر ميكردم كه اگر پسر ميداشتم براي كشور در كشتي طلا ميآورد. اما نميدانستم طلا، طلاست؛ چه پسر آن را به دست بياورد و چه دختر.» داستان فيلم و اين ديالوگ پر معني، درست داستان ورزش زنان در كشور ماست. دختراني كه به همراه پدر خود، براي تحقق آرزوي ديرينه، افتخارآفريني براي كشورشان و دست يافتن به آنچه در ذهن دارند، يك تنه با عقايد و خرافات قديمي كشتي ميگيرند، تابوها و ساختارهاي نابخردانه را ميشكنند و طعنه همه را به جان ميخرند اما در آخر، «پيروزي از آن آنهاست» و روزي ميرسد كه همانهايي كه به طعنه به آنها نگاه ميكردند، آنها را تمامقد تشويق ميكنند. ميتوان از اين داستان كه بر اساس واقعيتِ زندگي دو كشتيگير پرافتخار هندي به نامهاي گيتا و بابيتا نوشته شده، براي خود يك الگو درست كرد و آن را سرلوحه كار قرار داد؛ بذر تلاش را كه بكاري، با تمامِ جان از آن محافظت كني و در راه به ثمر نشاندن نهال موفقيت از خار و خس و خاشاك-تابوها، ساختارهاي بيهوده، سياستهاي به درد نخور و طعنههاي ديگران- هراسي نداشته باشي، ميتواني از قلههاي موفقيت بالا بروي و كاري كني كه همانها كه به تو ميخنديدند در مقابل موفقيت تو تعظيم كنند. دقيقا همان راه پر پيچ و خمي كه دختران ورزشكار ايراني پيش رو دارند و بايد نه تنها با حريفان خارجي، بلكه با يك لشكر حريف فرضي و سرسخت همچون خرافات و عقايد قديمي، تابوها، ساختارهاي ناهنجار و فتواهاي بيهوده بجنگند تا به هدف خود برسند و نشان دهند طلا، طلاست و يك دختر هم ميتواند آن را به دست آورد. نشان دهند پيروزي از آن آنهاست؛ از آن بانوان ايراني.