آغاز عصر شهرهایی که میاندیشند، احساس میکنند و خود را میآفرینند
شهرهاي كوانتومي و سامانه حسي شهر هوشيار
آرمان ميرزاخاني
در حالي كه شهرهاي هوشمند بهتازگي به نماد توسعه فناورانه بدل شدهاند، موج تازهاي از تفكر شهري در حال شكلگيري است كه شهر را نه به عنوان ماشيني براي مديريت داده، بلكه بهمثابه سامانهاي زنده، ادراكگر و درهمتنيده ميفهمد. اين نگاه جديد كه از مباني فيزيك كوانتومي الهام ميگيرد، شهر را موجودي ميداند كه ميتواند احساس كند، بياموزد و خود را بازآرايي نمايد؛ پديدهاي كه از آن با عنوان «شهر كوانتومي» ياد ميشود. در دهههاي اخير، مفهوم شهر از قالب مهندسي صرف خارج شده و به قلمرويي از تفكر ميانرشتهاي وارد شده است. شهر ديگر صرفا مجموعهاي از ساختمانها، زيرساختها و شبكهها نيست، بلكه سامانهاي پويا و يادگيرنده است كه در آن انسان، داده و محيط در حال كنش متقابل دايمياند. پيشرفت فناوريهاي كوانتومي و هوش مصنوعي، امكان درك و مديريت اين پيچيدگي را فراهم كرده است. در اين ميان، ايده «شهر كوانتومي» گامي فراتر از شهر هوشمند محسوب ميشود؛ شهري كه بر مبناي اصول همزماني، درهمتنيدگي و عدم قطعيت عمل ميكند. در شهرهاي هوشمند، هدف اصلي جمعآوري داده و بهينهسازي عملكردهاست. سيستمها ميكوشند بر مبناي الگوريتمها، كارايي را افزايش دهند و منابع را مديريت كنند. با وجود اين، اين مدل از شهر فاقد درك انساني و زمينهاي است؛ يعني نميتواند پيچيدگيهاي عاطفي، فرهنگي و اجتماعي ساكنان خود را «حس» كند. از اينرو، مفهوم «شهر هوشيار» مطرح شد تا ميان فناوري و ادراك انساني پيوندي تازه برقرار كند. شهر هوشيار ميكوشد احساسات، نيازها و واكنشهاي شهروندان را از طريق شبكههاي حسي و دادههاي زيستي درك كرده و فضاهاي شهري را بر اساس آن تنظيم كند. اما شهر كوانتومي گامي فراتر از هر دو الگوست. در اين پارادايم، شهر بهصورت سيستمي درهمتنيده فهم ميشود كه در آن مرز ميان فيزيكي و ديجيتال از ميان ميرود. پديدهها به صورت خطي و منفرد عمل نميكنند، بلكه همزمان در چند حالت وجود دارند و بر يكديگر اثر ميگذارند. تصميمي كوچك در يك نقطه از شبكه ميتواند تغييراتي گسترده در بخشهاي ديگر ايجاد كند. شهر كوانتومي حاصل تركيب داده، ادراك، محيط و فناوري است و واقعيت در آن نه قطعي بلكه احتمالاتي است؛ يعني شهر همواره در ميان چندين مسير ممكن نوسان دارد. مفاهيم بنيادين فيزيك كوانتوم، مانند برهمنهي، درهمتنيدگي، واهمدوسي و امواج احتمالات، چارچوبي مفهومي براي درك شهر كوانتومي فراهم ميآورند. فضاهاي شهري ميتوانند چند كاركرد همزمان داشته باشند؛ تصميمگيريها در سطوح مختلف ميتوانند بهصورت آني به هم مرتبط شوند؛ و آينده شهر نه به عنوان پيشبينياي قطعي، بلكه بهمثابه طيفي از احتمالها تعريف ميشود. چنين نگاهي به طراحان و سياستگذاران شهري اين امكان را ميدهد كه بهجاي برنامهريزي براي يك سناريوي مشخص، براي مجموعهاي از آيندههاي ممكن طراحي كنند. پيشرفت فناوريهاي حسگري كوانتومي نقشي كليدي در عملي شدن اين ايده دارد. حسگرهاي كوانتومي ميتوانند تغييرات بسيار ظريف در محيط را در مقياس زيراتمي شناسايي كنند: از ارتعاشات سازهها و نوسانات ميدان مغناطيسي گرفته تا تركيبات شيميايي آلايندهها. اين دادهها وقتي با شبكههاي هوش مصنوعي تركيب شوند، نوعي «سامانه عصبي شهري» پديد ميآورند؛ سامانهاي كه ميتواند احساس كند، بياموزد و واكنش نشان دهد. بهبيان ديگر، شهر به موجودي زنده تبديل ميشود كه پيش از بروز بحران، نشانههاي آن را درك كرده و اقدام اصلاحي انجام ميدهد. چنين ساختاري در حوزههايي چون مديريت انرژي، ايمني سازهها، پايش محيط زيست و حملونقل هوشمند كاربرد مستقيم دارد. در سطح مدلسازي و تصميمسازي نيز، ايده «دوقلوي كوانتومي» تحولآفرين است. اين مفهوم نسخه پيشرفته «دوقلوي ديجيتال» است، اما با توانايي تحليل همزمان هزاران حالت و سناريوي متفاوت. بهجاي شبيهسازي خطي يك آينده، دوقلوي كوانتومي مجموعهاي از آيندههاي ممكن را بهطور موازي ميسنجد. اين رويكرد، مديريت شهري را از برنامهريزي ايستا به سياستگذاري تطبيقي و يادگيرنده بدل ميكند؛ بهگونهاي كه شهر ميتواند در زمان واقعي، تصميمهاي خود را بر اساس بازخوردهاي در حال تغيير بهروز كند. در سطح طراحي، معماري كوانتومي بر پذيرش عدم قطعيت و تبديل آن به منبع خلاقيت تأكيد دارد. فضاهاي شهري ديگر ايستا نيستند، بلكه در پاسخ به شرايط محيطي و اجتماعي تغيير ميكنند. بناها ميتوانند ساختارهايي ديناميك داشته باشند كه به دما، نور، تراكم جمعيت يا رفتار كاربران واكنش نشان دهند. اين نوع طراحي، شهر را نه به عنوان ساختاري براي كنترل، بلكه به عنوان موجودي زنده براي همزيستي با تغييرات ميبيند. با اينهمه، رشد سامانههاي كوانتومي و هوش مصنوعي در بستر شهري پرسشهاي اخلاقي تازهاي ايجاد كرده است. وقتي داده، زيرساخت و رفتار انساني در سطحي عميق درهمتنيده ميشوند، ضرورت شفافيت و پاسخگويي بيش از پيش اهميت مييابد. مفهوم «اخلاق درهمتنيدگي» به اين معناست كه هر تصميم فناورانه در شهر، اثرات اجتماعي، فرهنگي و زيستمحيطي گستردهاي دارد. بايد الگوريتمها شفاف باشند، فرآيندهاي تصميمگيري قابل پيگيري باقي بمانند و كرامت انساني در مركز طراحي قرار گيرد. در غير اين صورت، شهر كوانتومي ميتواند از ابزاري براي همزيستي، به ساختاري براي كنترل بدل شود. شهر كوانتومي در افق آينده، بيانگر همزيستي سه نوع هوش است: هوش انساني، هوش مصنوعي و هوش طبيعي (اكولوژيكي) . هدف اين همزيستي نه تسلط فناوري بر انسان، بلكه هماهنگي ميان آنها در جهت پايداري و كيفيت زندگي است. در چنين مدلي، فناوري به ابزار همآفريني ميان انسان و محيط بدل ميشود. شهر بهجاي اينكه صرفا داده را تحليل كند، ياد ميگيرد و در مسير رشد جمعي حركت ميكند. تحقق چنين شهري نيازمند همكاري گسترده ميانرشتهاي است. معماران، فيزيكدانان، متخصصان داده، طراحان اخلاقي و سياستگذاران بايد در يك گفتوگوي مداوم شركت كنند. اين همكاري، تنها راه عبور از الگوهاي خطي و دستيابي به مدلهايي است كه بتوانند پيچيدگي واقعيت معاصر را درك و هدايت كنند. در نهايت، شهر كوانتومي نه صرفا گامي فني در مسير هوشمندسازي، بلكه تحولي مفهومي در درك ما از رابطه ميان انسان، داده و محيط است. اين شهر ميتواند الگويي از تمدن آينده باشد؛ تمدني كه بهجاي كنترل، بر تعامل و يادگيري استوار است. شهري كه ميانديشد، احساس ميكند و خود را بازميآفريند؛ نه براي كارآمدتر شدن، بلكه براي آگاهتر زيستن.