• 1404 شنبه 3 آبان
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک سپه fhk; whnvhj ایرانول بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 6172 -
  • 1404 شنبه 3 آبان

« اعتماد» در گفت‌وگوي اختصاصي با سيدعلي منوري بررسي می‌کند

معماري امنيتي اروپا؛ قرباني بازي ناتو و روسيه؟

نوشين محجوب

 درحالي كه جنگ اوكراين وارد سومين سال خود شده و تلاش‌هاي ديپلماتيك براي پايان دادن به اين بحران پيچيده ادامه دارد، دولت دونالد ترامپ در اقدامي بي‌سابقه، تحريم‌هاي جديدي را عليه بخش نفتي روسيه، از‌جمله شركت‌هاي بزرگ روس‌نفت و لوك‌اويل، اعمال كرده است. اين تحريم‌ها، كه به ادعاي ناظران با هدف تشويق طرفين به مذاكرات صلح و كاهش تنش‌هاي منطقه‌اي طراحي شده‌اند، در واكنش به تحولات اخير در ميدان نبرد اعلام شده‌اند؛ جايي كه روسيه، در چارچوب دكترين دفاعي خود، به اقدامات نظامي اوكراين، ازجمله حملات به زيرساخت‌هاي استراتژيك، پاسخ داده و بر حفظ تماميت ارضي و امنيت ملي خود تاكيد كرده است.  همزمان رزمايش اخير نيروهاي استراتژيك روسيه، كه با استفاده از موشك‌هاي پيشرفته انجام شد، به عنوان بخشي از سياست بازدارندگي اين كشور، پيامي روشن مبني بر آمادگي براي دفاع از منافع ملي و ايجاد ثبات منطقه‌اي ارسال كرده است. هر چند به ادعاي ناظران لغو حريم هوايي ليتواني توسط روس‌ها، ادعايي كه مقام‌هاي رسمي كرملين آن را تكذيب كردند، مي‌تواند نشان از آغاز تغيير معادلات ميداني داشته باشد. فعلا دونالد ترامپ، كه بارها بر لزوم گفت‌وگوي سازنده براي حل بحران تاكيد كرده، نشست برنامه‌ريزي ‌شده با ولاديمير پوتين در بوداپست را به تعويق انداخت تا زمينه براي دستيابي به توافقي عادلانه و متوازن فراهم شود. اين تصميم، كه از سوي تحليلگران نشانه‌اي از عزم واشنگتن براي جلوگيري از تشديد بحران و تقويت ديپلماسي چندجانبه تلقي شده، در كنار خودداري امريكا از ارسال موشك‌هاي تاماهاوك به كي‌يف، گامي در جهت كاهش رقابت تسليحاتي و ايجاد فضاي مناسب براي مذاكرات صلح ارزيابي مي‌شود.  خودداري از ارسال اين تسليحات، با وجود درخواست‌هاي مكرر كي‌يف و برخي متحدان غربي، نه‌تنها از انباشت تسليحاتي در منطقه جلوگيري مي‌كند، بلكه فرصتي براي بازنگري در استراتژي‌هاي نظامي و ديپلماتيك فراهم مي‌آورد. با اين حال تحولات اخير پرسش‌هاي عميقي درباره آينده همگرايي ناتو، تاثيرات بحران اوكراين بر مناطق حساس مانند خاورميانه و قفقاز و الگوهاي بازدارندگي در روابط قدرت‌هاي بزرگ مطرح كرده است.  در اين راستا روزنامه اعتماد در گفت‌وگويي اختصاصي با دكتر سيدعلي منوري، دانشيار رشته روابط بين‌الملل دانشگاه خوارزمي، با نگاهي دقيق به اين مسائل، نقش ديپلماسي در مديريت بحران، پيامدهاي تحريم‌ها بر توازن قدرت جهاني و چشم‌اندازهاي دستيابي به صلحي پايدار در منطقه را بررسي كرده است.  منوري بر اين باور است كه بحران اوكراين نه‌تنها يك مساله استراتژيك، بلكه داراي ابعاد تمدني و هويتي است كه ريشه در تاريخ طولاني منازعات روسيه و اوكراين دارد.  او معتقد است فرسايشي شدن بحران، همراه با شكاف‌هاي فراآتلانتيكي، مي‌تواند به نفع روسيه و چين باشد، كه با بهره‌برداري از اين گسل‌ها، نقش‌آفريني خود را در مديريت نظم بين‌المللي تقويت مي‌كنند.  همچنين اين استاد دانشگاه سناريوي تقسيم اوكراين به دو بخش شرقي و غربي و ادغام بخش غربي در ناتو و اتحاديه اروپا را محتمل مي‌داند. مشروح گفت‌وگو در ادامه آمده است: 

    در شرايطي كه ظاهرا دولت امريكا از ارسال سامانه موشكي تام هاوك به كي‌يف خودداري كرده، شاهديم كه روسيه در رزمايش اخير خود از موشك‌هاي دوربرد و قاره‌پيما استفاده كرده است، به عنوان سوال نخست، اين مانور نظامي چه پيامي براي امريكا و اروپا داشت؟

در‌خصوص پرسش نخست، بايد به اين نكته توجه داشت كه ديدگاه‌هاي گوناگون در مورد نحوه برخورد با روسيه در بحران اوكراين، ريشه در مناسبات و حتي منازعات فراآتلانتيكي در چارچوب سازمان پيمان آتلانتيك شمالي (ناتو) دارد. هر چه ايالات‌متحده امريكا رويكرد واگرايانه‌تري نسبت به اين مناسبات اتخاذ كند، طبيعتا دستيابي به پاسخي مشترك و قاطعانه به عنوان يك هويت جمعي در برابر تهديدات، براي اعضاي اتحاديه اروپا و حوزه اروپا-آتلانتيك با دشواري‌هاي بيشتري همراه خواهد بود. 

به هر روي، يكي از مولفه‌هاي كليدي ترامپيسم در ارتباط با سازمان ناتو، همين شكل‌گيري منازعات فراآتلانتيكي است؛ به گونه‌اي كه ترامپ تلاش مي‌كند از مشاركت مستقيم در اين مساله اجتناب ورزد و در نتيجه، اروپايي‌ها را با چالش‌هاي جدي مواجه سازد. اروپايي‌ها نيز در اين منازعه فراآتلانتيكي، به ويژه در مورد تهديد روسيه كه از سال‌هاي ۲۰۱۴ و ۲۰۱۵ به بعد اهميت بيشتري يافته است، استدلال مي‌كنند كه اروپا، به خصوص بال شرقي ناتو -شامل كشورهاي بالتيك، لهستان و ساير كشورهاي اروپاي شرقي كه به تازگي به عضويت ناتو درآمده‌اند- در خط مقدم برخورد با روسيه قرار دارند. اين كشورها نگران هستند كه اگر ايالات‌متحده امريكا نقش سنتي خود را ايفا نكند، تهديدات روسيه هر چه بيشتر عملياتي شود و روسيه به صورت پلكاني، حوزه اروپا-آتلانتيك را مورد تهديد قرار دهد، زيرا سازمان پيمان آتلانتيك شمالي، مسووليت اصلي حفظ امنيت حوزه اروپا-آتلانتيك را برعهده دارد و اوكراين ذيل اين مساله، حساسيت ويژه‌اي براي اروپايي‌ها ايجاد كرده است. پيش از اين، در بحران‌هاي بالكان و كوزوو -زماني كه هنوز مفهوم سياست خارجي روسيه در ديدگاه پوتين شكل نگرفته بود و تا پيش از سال ۲۰۰۰- پاسخ ناتو قاطعانه بود. چه در زماني كه نيروهاي ناتو به عنوان نيروي حائل ميان طرف‌هاي درگير در بحران بوسني عمل كردند و به كنفرانس صلح ديتون در سال ۱۹۹۵ منجر شد و چه زماني كه براساس قطعنامه ۱۲۴۴ شوراي امنيت سازمان ملل متحد و مستند به بند هشت فصل هشتم منشور ملل متحد 

-‌كه به ترتيبات امنيت منطقه‌اي اشاره دارد‌- ناتو به عنوان بازوي نظامي وارد عمل شد و با بمباران صربستان، تهديد آن كشور را علي‌رغم حمايت‌هاي سنتي روسيه از صرب‌ها، خنثي كرد. اما در عصر كنوني، مناسبات فراآتلانتيكي به دليل شكاف‌هاي ايجادشده توسط ترامپ، عميق‌تر شده است. همچنين، زنجيره بحران‌هاي منطقه‌اي به گونه‌اي به هم پيوسته است كه دستيابي به پاسخي متمركز و قاطعانه را دشوار مي‌سازد. براي نمونه، در خاورميانه، مساله غزه، مناقشه اعراب و اسراييل، تداوم پرونده هسته‌اي ايران و مسائل ناشي از آن، اين مناطق را همچون حلقه‌هاي زنجير به يكديگر متصل كرده است.  از آنجا كه مديريت نظم بين‌المللي ايجاب مي‌كند كشورهاي اروپايي نيز درگير شوند، اين امر پاسخ متمركز را پيچيده‌تر مي‌كند. پيام اقدامات روسيه كه از اين شكاف‌ها و زنجيره بحران‌هاي منطقه‌اي بهره‌برداري مي‌كند، اين است كه هر چه اروپايي‌ها و اتحاديه ناتو عقب‌نشيني كنند، روسيه شكست‌هاي گذشته و تعلل‌هاي پيشين خود را جبران خواهد كرد و به صورت پلكاني به سوي اهداف خود پيش خواهد رفت تا در مذاكرات نهايي در مورد سرنوشت اوكراين، دست بالا را داشته باشد. البته ترامپ شخصيتي غيرقابل پيش‌بيني دارد و ممكن است در آينده، موشك‌هاي تاماهاك را به شكلي مديريت شده -نه كاملا بدون كنترل، بلكه با رعايت كنترل دموكراتيك بر تسليحات كه يكي از مهم‌ترين مولفه‌هاي مورد تاكيد ناتو است- يا با واسطه دراختيار اوكراين قرار دهد، زيرا مساله بازدارندگي راهبردي در برابر روسيه و تهديدات آن در چارچوب سازمان ناتو، از اهميت فوق‌العاده‌اي برخوردار است.

    ذيل سوال بالا، آيا مي‌توان گفت تهديدهاي گاه و بي‌گاه روسيه با توسل به اهرم‌هاي نظامي- هسته‌اي (در قالب تسليحات هسته‌اي متعارف) دكترين دفاعي و بازدارندگي مسكو و الگوهاي امنيتي در سطح جهاني را در ميان مدت متاثر كرده و منجر به تغييرات قابل‌توجهي در نحوه تعامل قدرت‌هاي هسته‌اي با يكديگر خواهد شد؟

ظاهرا چنين كنش‌هايي از‌سوي روسيه به صورت محدود يا در قالب مانورهاي تبليغاتي، تغييراتي اساسي در مناسبات هسته‌اي ميان قدرت‌هاي بزرگ و دارندگان توانمندي‌هاي نظامي هسته‌اي ايجاد نخواهد كرد، زيرا نوعي عقلانيت ميان همه كنشگران، از چين و روسيه گرفته تا ايالات‌متحده امريكا، انگليس و فرانسه، حاكم است تا بحران ناشي از تهديد ناشي از سلاح هسته‌اي از حد معيني فراتر نرود. بنابراين، منطق بازدارندگي همچنان در جايگاه خود باقي خواهد ماند. اين اقدامات بيشتر نتيجه نوعي تبليغات و مانورهاي سياسي-نظامي به شمار مي‌روند، به ويژه در شرايطي كه روسيه احساس كند شكافي ميان متحدان ناتو -در چارچوب همان منازعات فراآتلانتيكي كه پيش‌تر اشاره شد- ايجاد شده است. همچنين، تداوم بحران‌هاي منطقه‌اي كه به صورت زنجيره‌وار و در سطوح مختلف نظام بين‌الملل به يكديگر متصل هستند، گسل‌هاي منازعه را فعال‌تر مي‌سازد. درنتيجه، روسيه از اين فرصت‌ها بهره‌برداري مي‌كند تا خود را همچنان به عنوان ميراث‌دار ابرقدرت شوروي و روسيه تزاري معرفي كند و شخص پوتين با انجام اين مانورهاي تبليغاتي درخصوص استفاده از سلاح هسته‌اي، به اهداف خود دست يابد.

    در اين ميان و با‌توجه به فرسايشي شدن جنگ در اوكراين و پافشاري روسيه بر تحقق خواسته‌هاي حداكثري‌اش، چرا ترامپ ارسال موشك‌هاي تاماهوك به اوكراين را علي‌رغم درخواست‌هاي فزاينده كي‌يف و متحدان غربي، متوقف كرد؟ اتخاذ چنين تصميمي در اين بازه زماني چگونه مي‌تواند معادلات امنيتي‌-‌سياسي ناتو را در برابر تهديدهاي روسيه تحت تاثير قرار دهد؛ بالاخص آنكه پوتين تحت فشار تحريم‌ها و فشارها از خواسته حداكثري‌اش يعني اشغال شرق دونباس عقب‌نشيني نكرده و حتي ممكن است بخواهد دامنه تصرفاتش را توسعه دهد؟ 

ايالات‌متحده امريكا تاكنون از ارايه تسليحات تعيين‌كننده‌اي مانند موشك‌هاي تاماهاك به اوكراين خودداري كرده كه اين امر واكنش‌هاي گسترده‌اي ازسوي متحدان اروپايي به دنبال داشته است. اين موضوع دلايل متعددي دارد. نخست، در شرايط كنوني ايالات‌متحده از رويكرد مبتني بر ترامپيسم پيروي مي‌كند؛ استراتژي‌اي كه به واسطه‌اش متحدان اروپايي بايد نقش بيشتري در تامين امنيت حوزه اروپا-آتلانتيك، به‌ ويژه در قاره اروپا، ايفا كنند. اين هدف تا حدي محقق شده است، به ‌طوري ‌كه كشورهاي آلمان، انگلستان و فرانسه نقش برجسته‌تري در اين زمينه برعهده گرفته‌اند.  دومين دليل، كه به نظر مي‌رسد براي شخص رييس‌جمهور ترامپ در اين دوره اولويت دارد، اين است كه مساله اوكراين در مقايسه با ساير موضوعات اهميت پايين‌تري دارد. ايالات‌متحده در اين مقطع ترجيح مي‌دهد از طريق اعمال تحريم‌ها، تحت فشار قرار دادن روسيه و انجام مذاكرات مستقيم، طرفين درگير، يعني زلنسكي و پوتين، را به دستيابي به توافقي ترغيب كند. اولويت اصلي ايالات‌متحده در اين دوره بيشتر معطوف به خاورميانه، به‌ ويژه مسائل مرتبط با اعراب و اسراييل و بحران غزه است تا مساله اوكراين. اين نكته از اهميت ويژه‌اي برخوردار است.

    در اين ميان درباره لغو نشست بوداپست پس از نشست شكست خورده آلاسكا تحليل‌ها بسيار است، سوال نخست اين است چرا ترامپ كه تلاش دارد چهره‌اي صلح‌ساز از خود ترسيم كند در ارتباط با اوكراين نتوانسته بستر را براي توافقي شكننده فراهم كند؟ آيا مي‌توان گفت لغو نشست بوداپست نشان‌دهنده ناكامي ديپلماسي در مديريت بحران‌ها و تاثير آن بر روابط بين‌الملل و نظم جديد جهاني است؟ يا شاهد بازي يا نمايش ديپلماتيك ميان امريكا و روسيه هستيم؛ بازي كه اوكراين و اروپا مي‌توانند قرباني چانه‌زني‌ها دو قدرت براي تحقق منافع حداكثري‌شان باشند؟

درخصوص اين پرسش با اين ديدگاه كه ديپلماسي در مساله اوكراين به بن‌بست رسيده است، موافق نيستم. مساله اوكراين به دليل پيچيدگي و حساسيت بالاي مساله فوق، موضوعي چندلايه است. به نظر مي‌رسد كه بحران اوكراين، شامل تهاجم روسيه و واكنش‌هاي اروپايي در چارچوب ناتو، صرفا يك مساله استراتژيك نيست، بلكه استقرار ناتو در شرق اروپا و مخالفت روسيه با آن، بيش از آنكه استراتژيك باشد، به عنوان يك مساله تمدني و هويتي قابل تفسير است.منازعات تاريخي ميان روسيه و اوكراين كه قدمتي شايد هزارساله دارند، همراه با تحولات فكري، فرهنگي و نقش شخصيت‌هاي برجسته‌اي كه ادعاهاي متقابل هويتي را مطرح كرده‌اند، نشان‌دهنده عمق و حساسيت اين موضوع است. از اين‌رو، به نظر مي‌رسد رييس‌جمهور ترامپ به پيچيدگي و حساسيت تمدني و هويتي اين مساله توجه كافي نداشته و گمان مي‌كند كه از طريق مذاكره مستقيم و قرار دادن طرفين در برابر يكديگر در بستر چانه‌زني مي‌توان اين بحران را حل كرد. 

با اين حال، مساله اوكراين به دليل ماهيت تمدني و هويتي آن، به‌سادگي قابل حل نيست. ناتو، به ‌ويژه پس از گسترش خود از سال ۱۹۹۹ و پيوستن كشورهايي نظير جمهوري چك، مجارستان و لهستان به اين سازمان، بيش از پيش به يك نهاد با ابعاد هويتي و تمدني تبديل شده است تا صرفا يك ائتلاف استراتژيك. بنابراين، حل اين بحران نيازمند رويكردي فراتر از مذاكرات صرفا استراتژيك است و بايد به ابعاد تاريخي، فرهنگي و هويتي آن توجه ويژه‌اي شود.

    به باور شما و با توجه به متغيرهايي كه بدان‌ها اشاره كرديد، آيا بحران اوكراين و تحولات مربوط به آن شكاف‌هاي جديد در روابط فراآتلانتيكي ايجاد خواهد كرد؟ به ‌ويژه با توجه به استراتژي‌هاي متفاوت امريكا و كشورهاي اروپايي در برابر جنگ اوكراين، اين شكاف‌ها چه پيامدهايي براي همگرايي امنيتي و اقتصادي ناتو به دنبال خواهد داشت؟

بايد گفت كه منازعات فراآتلانتيكي ميان ايالات‌متحده و كشورهاي اروپايي در چارچوب ناتو همواره وجود داشته است. اين تصور كه چنين شكاف‌هايي صرفا در دوران روساي جمهور جمهوري‌خواه برجسته بوده، نادرست است؛ زيرا در دوره اوباما نيز اعتراضاتي نسبت به عدم پرداخت سهم كافي ازسوي كشورهاي اروپايي براي تامين امنيت خود مطرح مي‌شد. با اين حال، رويكرد رييس‌جمهور ترامپ به دليل شخصيت جنجالي و حاشيه‌سازش، اين اختلافات را پررنگ‌تر كرده است. در اين ميان فرسايشي شدن بحران اوكراين و نتايج انتخابات آينده رياست‌جمهوري ايالات‌متحده تاثير بسزايي بر اين موضوع خواهد داشت. در صورتي كه جمهوري‌خواهان، به‌ويژه چهره‌هايي متمايل به ترامپيسم مانند جِي‌دي ونس، به قدرت برسند، اين شكاف‌ها عميق‌تر خواهد شد. اين امر ممكن است اروپايي‌ها را به سوي اتخاذ ترتيبات منطقه‌اي مستقل‌تري در چارچوب ناتو سوق دهد. اما در صورت پيروزي دموكرات‌ها، به احتمال زياد همان مسير سياست خارجي دوران رياست‌جمهوري بايدن، با قاطعيت و استحكام بيشتري در برابر روسيه دنبال خواهد شد.  اروپايي‌ها تهديد روسيه را نه‌تنها يك چالش استراتژيك، بلكه يك تهديد تمدني عليه سبك زندگي و ارزش‌هاي اروپايي، به ‌ويژه در برابر اقتدارگرايي روسيه، تلقي مي‌كنند. از اين‌رو، اين مساله براي اروپا از حساسيت ويژه‌اي برخوردار است، زيرا اوكراين به عنوان محيط امنيتي فوري اروپا محسوب مي‌شود. به همين دليل، اروپايي‌ها تمام تلاش خود را به كار خواهند گرفت تا ايالات‌متحده را در اين مسير با خود همراه سازند و در برابر اين تهديد مقاومت جدي نشان دهند.

    ذيل سوال بالا؛ بحران اوكراين، چگونه مي‌تواند معادلات امنيتي جهاني فراتر از اروپا، بالاخص در مناطقي چون خاورميانه و قفقاز را متاثر كند؟

همان‌طور كه اشاره كردم، ما با زنجيره‌اي از بحران‌هاي منطقه‌اي مواجه هستيم كه در سطح بين‌المللي مطرح مي‌شوند. طبيعتا، قدرت‌هاي بزرگ اروپايي عضو ناتو نيز به دليل سابقه تاريخي و نقش‌شان در مديريت نظم بين‌المللي، در اين بحران‌ها دخيل هستند؛ ازجمله انگلستان، فرانسه و آلمان. هرچه اين بحران‌ها فرسايشي‌تر شوند و توان عملياتي اروپايي‌ها را بيشتر به خود معطوف كنند، برندگان اصلي اين روند روسيه و چين خواهند بود كه به دنبال ايفاي نقش برتر در مديريت نظام بين‌المللي و نظم منطقه‌اي هستند. حال اگر تحولات جهان، از شبه‌ جزيره كره تا جنوب آسيا ميان هند و پاكستان، بحران هسته‌اي ايران، مساله غزه و خاورميانه، بحران قفقاز و اوكراين، فرسايشي شدن تنش‌ها، توان عملياتي اروپايي‌ها را كاهش دهد و اگر امريكايي‌ها از مديريت بحران به شيوه موردنظر اروپايي‌ها شانه خالي كنند، اين امر شايد گسل‌هاي منازعه را عميق‌تر كرده و نقش‌آفريني روسيه و چين را در شكل‌دهي به بحران‌هاي جديد افزايش دهد. اين نقش‌آفريني ممكن است توجه آنها را از حوزه‌هاي حياط خلوت خود - مانند اروپاي شرقي براي روسيه و شبه‌جزيره كره و تايوان براي چين- به مناطق ديگر معطوف كند و درنتيجه، مديريت نظم بين‌المللي را براي جناح غربي دشوارتر سازد.

    در اين ميان فرضيه‌اي كه گروهي از ناظران با اشاره به جنگ هيربدي روسيه عليه اروپا بر ان تاكيد دارند آن است كه روسيه از شكاف ميان اعضاي ناتو آگاه است و به خوبي مي‌داند كه اين گروه از كشورها در صورت گسترش دامنه حملات نظامي مسكو، قادر نخواهند بود درباره استفاده از ماده 5 سازمان پيمان آتلانتيك شمالي به اجماع دست يابند؛ گزاره‌اي كه بستر را براي يكه تازي روسيه در شرق اروپا و سوداي احياي امپراتوري از دست رفته هموار مي‌كند، اين فرضيه تا قابل قبول است؟

اين موضوع را صرفا از زاويه آگاهي روسيه به شكاف يا منازعه فراآتلانتيكي بررسي نمي‌كنم. توجه را به اين نكته جلب مي‌كنم كه روسيه با نوعي عقلانيت، دامنه بحران را فراتر از اوكراين گسترش نخواهد داد؛ براي نمونه، تجاوزي به كشورهاي بالتيك يا لهستان صورت نخواهد گرفت يا حتي در مورد مولداوي - كه اخيرا جناح متمايل به اتحاديه اروپا در آن به پيروزي رسيده است- دخالتي نخواهد كرد. كانون بحران ظاهرا اوكراين باقي خواهد ماند.  البته، همان‌طور كه پيش‌تر اشاره شد، مساله نه‌تنها استراتژيك، بلكه بر سر ابعاد تمدني و هويتي نيز هست و نوعي اوكراين‌زدايي از منظر روسي رخ خواهد داد. با اين حال، روسيه به اين شكاف آگاه است و اساسا توسل به ماده پنج اساسنامه ناتو -كه ترتيبات نظامي خاصي را به همراه دارد و اصل دفاع دسته‌جمعي (كالكتيو ديفنس) را فعال مي‌كند، همانند آنچه در مورد افغانستان تحت سلطه القاعده رخ داد- تا زماني كه روسيه تهاجمي مشابه به كشورهاي بالتيك انجام ندهد، محقق نخواهد شد.  به عبارت ديگر، حضور روسيه صرفا معطوف به اوكراين باقي خواهد ماند. اما براي اروپايي‌ها، اين مساله حياتي است؛ زيرا اوكراين را به عنوان حلقه‌اي از نظام دفاعي و امنيتي ناتو در آينده مي‌بينند و حتي بي‌طرفي آن را برنمي‌تابند. اوكراين كشوري بسيار مهم است كه از نظر امنيت استراتژيك اهميت بالايي دارد و وسعتي بيش از ۶۰۰ هزار كيلومتر مربع، شامل منطقه كريمه‌ را در بر مي‌گيرد. سناريويي كه ممكن است در آينده رخ دهد، بحث تقسيم به اوكراين شرقي و غربي است، در چارچوب جنگ سرد جديدي كه ميان روسيه، ناتو و اروپايي‌ها شكل گرفته است. همان مسيري كه آلمان غربي طي كرد و به تدريج از طريق اتحاديه اروپاي غربي وارد ناتو شد، ممكن است براي اوكراين غربي نيز تكرار شود. به اين معنا كه اگر اروپايي‌ها با فرسايشي شدن جنگ مواجه شوند و از نظر نظامي و تسليحاتي تمايلي به هماوردي با روسيه نداشته باشند، وارد اين فرآيند خواهند شد؛ يعني ايجاد نوعي اوكراين غربي و شرقي و ادغام اوكراين غربي در اتحاديه اروپا و ناتو تا اين روند طي شود و تحولاتي در نظام بين‌الملل يا در روسيه رخ دهد كه مساله را به سمت ديگري سوق دهد. به نظر مي‌رسد اين تصور قابل تأمل است.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون