ضرورت شناخت شيخيه و تأثيرات آن بر تاريخ ايران
حسن انصاري
من معتقدم شيخيه را بايد شناخت. خوب هم بايد شناخت. بر اساس منابع دست اول آن و نه رديهها و اتهام نامههايي كه بر عليه آنها نوشته يا پرداخته شده است. آثار شيخ احمد احسايي و سيد كاظم رشتي و حاجي محمد كريمخان پارهاي جدا و بيگانه از سرشت و سرنوشت فكر ايراني در اسلام نيست. پارهاي بيگانه نسبت به تشيع نيست. اين نوشتهها آينه بخشي از فرهنگ ما است. فرهنگ اخباريگري و تمايل به حجيت ظنون و اخبار آحاد و نقل خوابها و ترجيح مكاشفه و شهود بر فلسفهورزي و نظرگرايي است. نامش تغيير ميكند اما جوهره همان است. ابنسينا به تفكر اسلامي خيلي خدمت كرد. تفكر بحثي و نظري را در الهيات اسلامي تعميق بخشيد. قبل از او معتزله چنين كردند. متكلمان شيعه هم همواره با وجود اعتقاد به مرجعيت امامان اما در مباحث نظري و فكري محض در الهيات باب بحثهاي نظري را مفتوح ميگذاشتند. ابنعربي اين وضعيت را تغيير داد. محيالدين و به ويژه مفسران او پرسشهاي نظري مهمي درباره الهيات سلبي و مراتب تشخص و صورتبندي آن به كلي ديگر (ذات بيصورت) ارايه ميدادند اما تفكر آنها راه را براي تأويلهاي باردي در قرآن و حديث باز ميكرد. علم حروف و اعداد و جفر هم به كمك آنها آمد و از طريقه او در تفكر گرچه مكاتب فلسفي و مباحث نظري مهمي بيرون آمد كه بعدها متفكران مكتب شيراز و اصفهان و طهران و شارحان مغربي و شامي ابنعربي بهره بردند و آفاق تازهاي براي فكر فلسفي باز شد (و از جمله در بحث وجود و اعيان ثابته و انواع اعتبارات ماهيت) اما ابنعربي به فرهنگ ما حروفيگري و نقطويگري و خيلي تفكرات باطني ديگر را هم هديه داد كه نه تنها تفكر عقلي اسلامي و بل انديشه صوفيانه و باطني را هم به ابتذال كشاند و راه را بر هر بافتني باز كرد. برخي شارحان ملاصدرا در مكتب اصفهان و بعد در طهران كه تحت تأثير مباني ابنعربي بودند قرائتي محيالديني از فلسفه آخوند عرضه كردند و با تركيب آن بحثها با مباني ولايت در انديشه شيعي و به كارگيري شيوههاي تأويلي تحت عنوان حل مشكلات و معضلات اخبار معجوني تازه را بر پايه آميختن تفاسير باطني از امامت و ولايت شيعي كه از قديم در تشيع حضوري قوي داشت با مباني ابنعربي و ملاصدرا ارايه دادند. شيخ احسايي البته قبل از اين دوران، افكارش را مطرح كرد. او بيشتر تحت تأثير نوشتههاي ملا محسن فيض در اين زمينه و به ويژه افكار و شيوه ابن ابي جمهور بود. به همين دليل سهم شيخ احمد احسايي در جريان تأويلگرايي مهم است و بعد از او همزمان با رشد مكتب اصفهان مكتب شيخي در آثار سيد كاظم رشتي همين جريان را دنبال ميكند.
قرن نوزدهم ايران را نميتوان بدون درك درستي از شيخيه و آثار آن بر نوع ديانت و فرهنگ ايرانيان فهميد و ارزيابي كرد. تحولاتي كه به ظهور بابيه پيوست هم درست در چارچوب همين فرهنگ ديني آميخته با تأويلگرايي از يك سو و رشد باورهاي آخرالزماني باطنيگرا كه هيزم آن را قبلترها حروفيان و نقطويان و صوفيان شيعي و از جمله ذهبيه شيعي و با الهامگيري از مكتب محيالدين و مآثر رجب برسي (در ادبيات شيعي) آماده و پروار كرده بودند بايد فهميد و تفسير كرد. از قديمتر اين باورهاي آخرالزماني با انواعي از انديشههاي باطني و عرفاني از يك سو و از ديگر سو با انواعي از مضامين متعلق به علوم غريبه و حروف و اعداد آميخته شده بود و در حاشيه فرهنگ فقهي شيعي رو به رشد بود. درست اواخر عصر صفوي با وجود مخالفت فقها و شيخالاسلامان صفويه با تصوف و مظاهر آن ورود طرق و فرهنگ صوفيانه از شبه قاره به ايران و شكلگيري طرق صوفيانه شيعي و از جمله ذهبيه قدرتي را براي اقطاب آنان درست كرده بود. شيخ احمد احسايي در چنين فضايي ظهور كرد و انديشهاش باليد و با وجود آنكه خود مستقيما آن دعاوي را تأييد نميكرد اما تفكرش در بستر آن مكاتب و افكار در سده نوزدهم خوانده شد و مورد استقبال و بازخواني قرار گرفت. نزاع فقيهان اصولي و اخباري درست اندكي قبل از او و تداوم آن با محوريت ميرزا محمد اخباري و قتل او در عتبات و تلاش شاهان قاجار (و حتي عثماني در عتبات) براي بهرهگيري از نزاعهاي فقيهان اصولي با اخباريان و صوفيان و شيخيه و به منظور مهار قدرت روزافزون فقيهان اصولي زمينه اختلافات و نزاعهايي را در ميان صفوف مختلف آخوندهاي شهرستانها و علماي عتبات و شهرهاي بزرگ مانند اصفهان درست كرده بود كه از درون آن ظهور باورهايي از نوع آنچه سيد علي محمد باب مدعي آن بود چندان پيچيده نبود. ادبيات او ادبياتي متأثر از فرهنگ تأويل گرايي باطني با مفردات و مركبات تعاليم شيخ احمد و سيد كاظم و افزودن پارههايي از فرهنگ باطني و غاليانه و حروفي و اعدادي فرقههاي قديمتر آخرالزماني حروفيه و نقطويه و مشعشعيان و غلات متقدم بود.
پژوهشگر، مدرس و استاد ميهمان مدرسه مطالعات تاريخي موسسه مطالعات پيشرفته پرينستون