يادداشتي بر نمايش «شب» به كارگرداني شهرام گيلآبادي
تجربهاي تازه از تئاتر تعاملي در ايران
نادره نادري
نمايش «شب» اين روزها در سالن استاد سمندريان تماشاخانه ايرانشهر روي صحنه رفته و با استقبال چشمگير تماشاگران روبهرو شده است؛ اجرايي كه هر شب بليتهاي آن در ساعات اوليه به فروش ميرسد، اما راز اين استقبال چيست؟ شايد پاسخ در يك جمله خلاصه بشود: «شب»، تجربهاي متفاوت از تئاتر تعاملي در ايران است؛ اجرايي كه مرز بين بازيگر و تماشاگر را از ميان برميدارد و از دل اين مواجهه، گفتوگويي اجتماعي درباره قدرت ميسازد. اثري كه از قدرت نمايش ايراني و تركيب آن با انديشهاي مدرن بهره ميگيرد و در طراحي و كارگرداني متفاوت، به همآفريني نمايشي دست ميزند. در نمايش «شب» تماشاگران به مثابه بازيگران فعال تجربه زيسته خود را بخشي از فعاليت نمايشي قرار ميدهند و اين جمعآفريني آنها را به كشف جمعي درون اثر ميرساند.
تماشاگر يا بازيگر پنهان؟
در «شب»، تماشاگر تنها بيننده صحنه نيست؛ اين تئاتر به معناي رسانه، خود را انتقالدهنده هر آنچه در موضوعات طرح شده توسط تماشاگران است، مطرح ميكند. تماشاگر در دل اجرا حضور دارد، كنار «نوچههايي» كه سوداي استاد شدن دارند و «استاداني» كه در صحنه حضور دارند مينشيند، تماشاگر قضاوت ميكند و گاهي ناخواسته در موقعيت سلطه قرار ميگيرد! «شب» در پي پديد آوردن ساختار دوري به تاليفي مشغول ميشود كه تماشاگران از فرآيند صحنه درمييابند كه نوچهها سوداي استاد شدن را دارند و اين چرخه با بيان و حركت طراحي شده بازيگر مرد در پايان بهطور كامل مطرح ميشود. همين لحظه ظريف، جايي است كه نمايش از تئاتر معمول فراتر ميرود و به تجربهاي زنده و انساني تبديل ميشود.
ايده مشاركت تماشاگر در اجرا، يادآور نظريه معروف «آگوستو بوال»، نظريهپرداز برزيلي است. بوال در دهه ۱۹۷۰ با طرح مفهوم «تئاتر ستمديدگان» (Theatre of the Oppressed)، راهي تازه براي گفتوگو ميان صحنه و مردم گشود؛ تئاتري كه در آن تماشاگر به «تماشاگر/ بازيگر» تبديل ميشود و خود را از سانتيمانتاليزم فرمگرا جدا ميكند، اما «شب» با آنچه در كارهاي بوال ديده شده، تفاوت دارد. اينجا تماشاگر قرار نيست از سلطه رها شود، بلكه در معرض وسوسه قدرت قرار ميگيرد. نمايش نشان ميدهد كه هر كس ميتواند به راحتي جاي ستمگر بنشيند؛ حتي اگر هدفش رهايي بوده باشد. اين همان نقطه تمايز مهمي است كه «شب» را از ديگر تجربههاي تعاملي جدا ميكند .
از روزنامه تا واقعيت
در بخشهايي از اثر، گيلآبادي (كارگردان) از شيوه «تئاتر روزنامهاي» ـ يكي از شاخههاي اجرايي بوال ـ استفاده ميكند. متنهاي خبري، گفتوگوهاي رسانهاي و روايتهاي روزمره وارد ساختار نمايش ميشوند و تماشاگر را با واقعيت اجتماعي امروز روبهرو ميكنند. اينجا كارگردان از مدلهاي ارتباطي مانند «مدل ارتباطات آييني» و در جاهايي «مدل مارپيچ سكوت» براي بهرهگيري از تماشاگران در توليد معناي جمعي بهره ميگيرد. در اين لحظهها، مرز ميان واقعيت و بازنمايي درهم ميشكند و سالن تئاتر به صحنه جامعه تبديل ميشود.
شكستن روايت؛ ساختار پستمدرن
«شب» از روايت خطي فاصله ميگيرد و در قالبي پستمدرن پيش ميرود. هر صحنه تكهاي از پازل بزرگي است كه تنها با حضور ذهني تماشاگر كامل ميشود. بازيگرِ زن با قدرت بيبديلش حسهاي متفاوت را در طراحي كارگردان به شكل ظريف كنار هم ميچيند و پاساژهاي حسي لحظهاي باعث ميشود اين ساختار يافتهگزيدهها را با قدرت در كنار هم بچيند و به نتيجه برساند. متن نمايش قطعهقطعه است، در انسجامي كلي كه البته به نظر ميرسد تاليف كارگرداني اين انسجام و تجسم را به خوبي تجسد بخشيده، اما همين گسست، بخشي از معنا را ميسازد. اين فرم، تماشاگر را وادار ميكند تا در ميان صحنهها، جاي خالي معنا را خودش پر كند، درست مانند زندگي واقعي كه هيچ روايت يكدستي ندارد.
قدرت بازيگران؛ انرژي صحنه
اميرمهدي ژوله و صدف اسپهبدي در كنار گروهي از بازيگران جوان و دانشجويان بازيگري، اجرايي چندلايه و پرانرژي خلق كردهاند. اجرايي كه ريتمي يكدست، منظم و متنوع را به ظهور ميرسانند. اجرايي كه بسياري از تماشاگران با لحظه اتمام كار با تعجب از گذر زمان ميگويند، تمام شد؟! تركيب تجربه حرفهاي با شور نسل تازه، به نمايش روحي زنده و مدرن ميدهد. ريتم صحنه، لحظهبهلحظه ميان طنز، جديت و بازتاب اجتماعي در نوسان است.
گفتوگو به جاي تماشا
«شب» تئاتري است كه تماشاگر را به انديشيدن و واكنش دعوت ميكند. اين اجرا نه براي «تماشا شدن»، بلكه براي گفتوگو كردن ساخته شده است.كارگردان اين اثر در گفتوگويي بيان كرده: «حرف اكسير گمشده زمانه ماست و تئاتر عاليترين گفتوگوي انساني كه ميتواند حرفها را تبديل به گفتوگو كند»؛ گفتوگويي ميان بازيگر، تماشاگر و جامعه كه براي رفع انسدادهاي اجتماعي بسيار موثر است. اجراي تئاتر «شب»، تجربهاي تازه و غيرقابل تكرار است، چون نقش اصلي را خودِ تماشاگر ايفا ميكند. همين ويژگي است كه آن را از بسياري نمايشهاي تعاملي متمايز ميسازد و به يكي از تجربههاي مهم تئاتر معاصر ايران بدل ميكند. نمايش «شب» را ميتوان نقطه تلاقي ميان تجربه جهاني تئاتر تعاملي و بيان اجتماعي ايراني دانست؛ اجرايي كه نه از الگوهاي غربي تقليد كرده و نه صرفا به نقد اجتماعي بسنده ميكند. اين تئاتر، صحنهاي براي ديدن خودِ ماست؛ با تمام ميلها، قدرتها و تناقضهايمان!