• 1404 چهارشنبه 7 آبان
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک سپه fhk; whnvhj ایرانول بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 6176 -
  • 1404 چهارشنبه 7 آبان

هويت و تمدن ايراني

چراغي كه از دل تاريخ مي‌درخشد

هويت و تمدن ايراني، نه مجموعه‌اي از نشانه‌ها و مناسك بيروني، بلكه جلوه‌اي از ژرف‌ترين لايه‌هاي زيست معنوي و تاريخي ملت ايران است؛ حقيقتي كه در گذر هزاران سال، از اسطوره تا خرد، از دين تا فلسفه و از شعر تا سياست، همواره پيام‌آور تداوم، اعتدال و گفت‌وگوي دروني بوده است. تمدن ايراني، به‌مثابه چراغي كه از دل تاريخ مي‌درخشد، نشان داده است كه ايران نه در سايه قدرت، بلكه در پرتو دانايي و همدلي زيسته است. چنين ميراث فكري و فرهنگي، امروز نيز نيازمند بازخواني از درون است تا معنا و نقش خود را در جهان معاصر بازيابد.  در همين راستا، دكتر فرهنگ رجايي، استاد تمام گروه فلسفه سياسي و روابط بين‌الملل دانشگاه كارلتون كانادا، در نشستي به بررسي ابعاد مختلف اين موضوع پرداخت.

ريشه‌هاي هويت ايراني: 
از خاطره‌هاي كودكي تا آگاهي تمدني

دكتر فرهنگ رجايي، در ابتداي اين گفت‌وگو با اشاره به خاطره‌اي از كودكي‌اش در شب‌هاي عيد نوروز در روستايي كوچك، از دلبستگي عميق خود به ايران سخن گفت. وي تصوير چراغ دستي كوچكي را كه با نوري يزداني در اصطبل خانه‌شان مي‌درخشيد، به عنوان نمادي از پيوند نور، بخشش و همدلي در فرهنگ ايراني توصيف كرد. اين نور، كه از آتشي بر پشت‌بام در آغاز سال نو افروخته مي‌شد و تا پايان سال خاموش نمي‌ماند، براي او مظهر تداوم زندگي و توزيع عادلانه خوراك شب عيد ميان توانگران و تهيدستان بود. 
اين استاد دانشگاه كارلتون كانادا افزود كه اين تصوير ساده، بعدها در ذهنش به معنايي عميق‌تر تبديل شد؛ فهمي از اينكه تمدن ايراني از همين ظرافت‌هاي انساني و جمعي ساخته شده است؛ از نورهاي كوچك در دل شب‌هاي بلند. وي در ادامه توضيح داد كه ملاقات با استادان فرهيخته و دريافت منش و بينش آنان، اين شوق را از خاطره به آگاهي تبديل كرد. به باور او، مدنيت ايران حاصل آفرينش همدلانه انسان‌هاست و وظيفه هر فرد، انتقال اين ميراث چون چراغي جاودان به نسل‌هاي آينده است.  دكتر رجايي تاكيد كرد كه هويت، نه صرفا برچسبي از نام و شهرت، بلكه نشانه‌اي از گفت‌وگوي سه‌گانه انسان با خود، جمع و جهان است.
 به گفته اين استاد دانشگاه، هويت يك خودتعريفي زنده است كه در پيوند ميان گذشته، حال و آرمان آينده شكل مي‌گيرد و تنها زماني به مقبوليت عمومي مي‌رسد كه جامعه‌اي به اجماع درباره تصوير خود دست يابد. در غير اين صورت، جامعه گرفتار نفاق و روزمرّگي خواهد شد. اين استاد دانشگاه كارلتون كانادا در تبيين تفاوت ميان هويت و تمدن، هويت را مقوله‌اي انفسي و دروني و تمدن را ساحت بيروني و آفاقي اين خودشناسي دانست. وي تصريح كرد كه تمدن، تبلور همزمان سياست، اقتصاد، فرهنگ، دين، علم، هنر و تاريخ در يك كليت زنده است و تنها زماني مي‌بالد كه همه اين عناصر با هم به توليد برسند. به عنوان مثال، هنگامي كه ساخت مترو با كاشي‌كاري ايراني آميخته مي‌شود يا طاق ميدان آزادي از طاق كسري و برج طغرل الهام مي‌گيرد، اين همزماني، شكل تمدن را به نمايش مي‌گذارد. به باور دكتر رجايي، در جامعه‌اي كه شناخت روشني از كيستي خود داشته باشد، توانش‌هاي دروني مجال بروز مي‌يابند و زندگي از زنده‌ماني صرف فراتر مي‌رود.

تمدن و هويت:
 رابطه‌اي پويا ميان درون و بيرون

رييس دانشكده علوم انساني دانشگاه كارلتون، در ادامه اين گفت‌وگو، به بررسي تاريخي مفهوم تمدن پرداخت و تاكيد كرد كه مسير تمدن خطي نيست، بلكه نمايشي عظيم و چندلايه از كنش‌هاي انساني است. 
به گفته وي، هيچ جامعه‌اي تنها با تمركز بر يك جنبه مانند اقتصاد، نظامي‌گري يا علم نمي‌تواند تمدن بسازد، زيرا رشد بايد همزمان در همه شاكله‌ها رخ دهد.
 دكتر رجايي تاريخ را نه گذار از مرحله‌اي به مرحله ديگر، بلكه صحنه‌اي دانست كه هر نسل در فرصت خود نقش‌آفريني مي‌كند. 
وي مفاهيمي چون «كشور در حال توسعه» يا «گذر تاريخي» را ناشي از خطاي ديد توصيف كرد و افزود كه تمدن در بازي همزمان معارف و كنش‌ها ‌زاده مي‌شود.
اين استاد دانشگاه كارلتون كانادا، نسبت ميان هويت و تمدن را رابطه‌اي پويا و برهم‌كنشي دانست. 
به باور او، هويت بنياد خردورزي و اراده بازيگري است و تمدن صورت بيروني آن در جهان. هويت براي ساختن تمدن مي‌زيد و تمدن بازمي‌گردد تا هويت را زنده نگه دارد. اين رفت‌وآمد ميان درون و بيرون انسان، معناي زيستن ايراني را در تاريخ تداوم مي‌بخشد. 
دكتر رجايي با تاكيد بر اين نكته كه آغاز زوال تمدن زماني است كه انسان از خود و ادراك كيستي خويش فاصله مي‌گيرد، هشدار داد كه خاموشي گفت‌وگوي دروني به «تعطيلي تاريخي» منجر مي‌شود. در چنين شرايطي، انسان ديگر بازيگر صحنه حيات نيست و هر انديشه‌اي مي‌تواند او را به سويي بكشد.
وي با اشاره به سخن شمس تبريزي كه گفت: «آمدم كه تا به خود گوش‌كشان‌كشانمت»، بازگشت به خود را بيداري از منيت و غرور دانست. 
به گفته اين استاد، غفلت از خود، انسان را دچار گمگشتگي تمدني مي‌كند تا جايي كه سكه‌هاي تقلبي انديشه را زر مي‌پندارد و جوهر سياست را در دشمني و مرزبندي جست‌وجو مي‌كند. اين سردرگمي، نشانه  ازدست رفتن ترازوي سنجش عقل سليم است؛ وضعيتي كه در آن، فهم امر سياسي به تقليد از فاشيسم تبديل مي‌شود و ارزش زرين تفكر جاي خود را به درخشش سطحي قلب مي‌دهد. دكتر رجايي در ادامه به اهميت توازن ميان ساحت‌هاي انساني در مسير تمدن‌سازي اشاره كرد و تاكيد كرد كه هيچ ساحتي را نمي‌توان بر ساحت ديگر برتر ساخت، زيرا هرگونه ارتقا يا سرسپردگي به يك وجه، موجب عدم توازن و فروپاشي نظم مدني مي‌شود.  به باور او، دين، فرهنگ، اقتصاد و هنر همگي براي تعالي انسان هستند، نه بندگي او. دين بايد روشنايي درون را بگشايد نه آنكه انسان را به خادم خود بدل كند. فرهنگ نيز در ذات خويش جذاب است و نيازي به صدور ندارد؛ همان‌گونه كه ترجمه آثار ايراني در جهان، بدون تبليغ يا مهندسي اجتماعي، از جاذبه طبيعي اين فرهنگ سرچشمه گرفته است.

چالش‌هاي امروز ايران: 
فقدان گفت‌وگوي دروني

رييس دانشكده علوم انساني دانشگاه كارلتون، چالش امروز ايران را نه در كمبود ميراث، بلكه در نحوه گفت‌وگو با آن دانست. 
به گفته وي، دين، فرهنگ و تاريخ ابزار نيستند كه بتوان از آنها «استفاده» كرد؛ بلكه بايد با آنها سخن گفت، شنيد و از درون اين تعامل معنا آفريد. فقدان گفت‌وگوي دروني، آغاز غرض‌ورزي و پايان آفرينش است. جوامعي كه پاسخ‌هاي ساده براي پرسش‌هاي پيچيده ارايه مي‌دهند، به دام زوال مي‌افتند؛ خطايي كه در سياست‌هاي جهاني نيز مشهود است. 
دكتر رجايي با اشاره به عظمت تمدن اسلامي كه از گفت‌وگوي ايرانيان با ميراث اسلام برخاست، تاكيد كرد كه تا زماني كه گفت‌وگو، چه بيروني و چه دروني، در ما تعطيل باشد، تمدن نيز از ما فاصله خواهد گرفت. 
به باور او، تمدن نمي‌رود؛ اين ما هستيم كه با غرور، رويكرد استفاده‌گرايانه و بي‌تأمل به ميراث خويش، از آن دور مي‌شويم.
وي در ادامه به دوره‌هاي تاريخي ايران پرداخت و خاطرنشان كرد كه هويت و مدنيت در تاريخ ايران بارها به مرحله بازيگري تاريخي رسيده‌اند و سپس در دور‌ه‌هايي به تعطيلي و تقليد فرو رفته‌اند. در دوره‌هاي ماد، هخامنشي، اشكاني، ساساني و صفوي، ايران خودآگاه بود و با اركان هويتش گفت‌وگو مي‌كرد؛ اما در دوره‌هايي مانند قاجار و پهلوي، اين گفت‌وگو به تقليد بدل شد؛ تقليد از صفويه يا تقليد از برداشت غرب از تجدد. از مشروطه تا پس از انقلاب نيز همين چرخه تكرار شد؛ با كنار رفتن نسلي كه جرات مصلح بودن داشت، روح خلاق به تكرار سنت فروكاست. در اين توقف گفت‌وگو، ايران نه فيلسوفي نو آفريد و نه فقهي روشن‌بينانه خلق كرد.
با اين همه، دكتر رجايي تاكيد كرد كه جوهر هويت ايراني همچنان در رفتار روزمره و نجابت اجتماعي مردم جاري است. حتي در لحظات بحراني، مانند تجاوز 12روزه‌اي كه كشور را در شوك فرو برد، جامعه نشكست؛ ميليون‌ها نفر جابه‌جا شدند، اما نه غارتي رخ داد و نه خشونتي. در كشورهاي ديگر كه قطع برق براي يك شب مي‌تواند شهر را به غارت بكشاند، در ايران، چراغ مدنيت در دل مردم روشن ماند. اين استاد دانشگاه كارلتون كانادا از نمونه‌اي سخن گفت كه در آن، دكاني از شرم درآمد اضطراري خود سخن گفت، نه از سودش؛ شرمي كه از احساس هم‌سرنوشتي برمي‌خاست.
 به باور او، اين همان نماد زنده هويت ايراني است؛ اعتدال، گشودگي، پايبندي به هنجار و حرمت بزرگان.

راه احياي تمدن ايراني: 
بازگشت به گفت‌وگو  و خرد جمعي

رييس دانشكده علوم انساني دانشگاه كارلتون، در پايان اين گفت‌وگو، راه عبور از تهديدها را در بازگشت به گفت‌وگو و نه در دعاوي قدرت يا شعارهاي بزرگ دانست.  به گفته وي، تاريخ نشان داده است كه هرگاه هياهوي عظمت يا شعارهاي توخالي فروكش كرده، خرد بيدار ايراني ظهور كرده است؛ از حميد عنايت تا زرين‌كوب، كساني كه گفتند «نه شرقي، نه غربي، انساني». اين آموزه ساده اما عميق، راه برون‌رفت از بحران امروز نيز هست: تشنگي به دانايي، نه عطش به مصرف آن. دكتر رجايي با تاكيد بر نگاه فرآيندي به فرهنگ و تمدن، آن را نقطه تمايز ميان انسان زنده و انسان زنده‌بيدار دانست.  به باور او، تمدن پروژه‌اي مهندسي‌شده نيست، بلكه موسيقي زيستن است؛ اركستري كه دين، فرهنگ، علم، هنر، سياست، اقتصاد و ميراث را هم‌صدا مي‌كند. هرگاه اين ساحت‌ها به توازن رسيده‌اند، ايران دوباره بازيگر تاريخ بوده است. راز ماندگاري ايران در همين هماهنگي است؛ در اينكه حتي بي‌حكومت، فردوسي شاهنامه آفريد و حافظ و مولانا از متن تقسيم‌شدگي، وحدت معنوي ساختند.
وي در پايان خاطرنشان كرد كه انسان زنده‌بيدار، كسي است كه زايش دوم را تجربه مي‌كند؛ زايشي از خود به درون خود؛ جايي كه عقل، ايمان و زيبايي درهم مي‌آميزند و حيات به زندگاني بدل مي‌شود. 
در چنين نگاهي، نه غفلت از ديگري معنا دارد و نه توهم دشمني، چراكه ديگري آينه خود ماست و شكستن آن، شكستن خويش است. اين استاد دانشگاه كارلتون كانادا تاكيد كرد كه چنين نگاهي مي‌تواند از ميان بحران‌ها، دوباره ايران را از زنده‌ماني به زندگاني برساند.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون