هنر مديريت ورزش در ايران
دربي تهران همچنان بلاتكليف بين شيراز و مشهد و اراك
دربي پايتخت كه هميشه قلب تپنده فوتبال ايران بوده و نمادي از رقابت سنتي ميان دو باشگاه بزرگ كشور است در سالهاي اخير با چالشهاي متعددي مواجه شده است. يكي از بزرگترين اين چالشها، بلاتكليفي مداوم درخصوص محل برگزاري و ميزباني اين ديدار حساس است. اين وضعيت نه تنها ارزش فني و حيثيتي مسابقه را تحتالشعاع قرار داده، بلكه تصوير حرفهاي فوتبال ايران را هم مخدوش كرده است. ورزشگاه آزادي مدتهاست كه در حال بازسازي است و شايد تماشاي دربي با حضور يكصد هزار هوادار براي هميشه به يك رويا تبديل شده باشد! به همين دليل هم در مقاطع مختلف، بحث تغيير محل برگزاري دربي مطرح شده است. در حالي كه در سالهاي گذشته استاديومهايي نظير امام خميني اراك به عنوان ميزبان مطرح ميشدند، امسال دو تا از گزينههايي كه به طور جدي در دستور كار قرار گرفت استفاده از ورزشگاههاي خارج از تهران، مثل ورزشگاههاي پارس شيراز يا امام رضاي مشهد بود. دلايل مطرح شده براي اين تغيير عمدتا به مسائل امنيتي، زيرساختي و همچنين تلاش براي توزيع عادلانه ميزباني و درآمدزايي در سطح كشور اشاره داشت. با اين حال مثل هميشه كه هرگاه تصميمي در اين خصوص گرفته ميشود با موانع جديدي روبهرو ميگردد امسال هم چنين وضعيتي پيش آمده است. در مورد ورزشگاه پارس شيراز كه به نظر ميرسيد تقريبا ميزبانياش قطعي است، گزارشها حاكي از آن است كه مسائلي مرتبط با حواشي تماشاگران پس از انتشار كليپهاي دختران شيرازي در ورزشگاه حين بازي استقلال و فجر سپاسي كه تبديل به عاملي براي ممانعت از ميزباني اين شهر در حساسترين بازي ليگ باشد. در اين رابطه دو خبرگزاري فارس و تسنيم از بينظمي در اسكان هواداران و معضل ورود و خروج نوشتند كه ممكن است ميزباني دربي را از اين شهر بگيرد. پيشتر در مورد استاديوم امام رضا نيز كه انگار ساخته شده تا هواداران حسرت تماشاي فوتبال در آن را بكشند همين موارد مطرح شده بود. اين نوع موانع نشان ميدهد كه تصميمگيري درباره ميزباني فراتر از مسائل فني و صرفا ظرفيت ورزشگاه، تحت تاثير ملاحظات اجتماعي و فرهنگي هم قرار ميگيرد. به هر عنواني كه باشد اين بلاتكليفي دايمي به ويژه در مقايسه با ليگهاي معتبر جهاني كه محل برگزاري دربيها، مدتها قبل مشخص و تثبيت شده است (در زمين خانگي تيمها) نشاندهنده فقدان يك برنامه بلندمدت و مديريتي منسجم در فوتبال و در كل ورزش ما است. وقتي محل برگزاري به طور مداوم در هالهاي از ابهام باقي ميماند، باشگاهها و هواداران دچار سردرگمي ميشوند. باشگاهها نميتوانند برنامهريزي دقيقي براي فروش بليت، ساماندهي هواداران و حتي تمرينات تيم در آستانه بازي انجام بدهند. از همه مهمتر مفهوم دربي يا همان شهرآورد به صورت كامل زير سوال ميرود. از سوي ديگر، هواداران، كه اصليترين ركن هر دربي هستند، احساس ميكنند كه اين بازي ديگر آن شور و هيجان سابق را ندارد. اين حس به ويژه زماني تقويت ميشود كه صحبت از برگزاري بازي در شهري ديگر به ميان ميآيد. دربي تهران، براي ميليونها نفر، يك رويداد فرهنگي و اجتماعي در پايتخت است. انتقال آن به شهري ديگر هر چند ممكن است از نظر فني برخي مشكلات ورزشگاههاي تهران را حل كند اما عملا باعث كاهش چشمگير تعداد تماشاگران حاضر در استاديوم و درنتيجه افت محسوس كيفيت و اهميت مسابقه ميشود.
درنهايت اين وضعيت به اين نتيجهگيري منجر ميشود كه دربي پايتخت كه بايد نقطه اوج فوتبال باشگاهي ما باشد به دليل ناتواني در مديريت زيرساختها و تصميمگيريهاي قاطع، ارزش و احترام سابق خود را از دست داده و تبديل به يك رويداد پرحاشيه و نامشخص شده است. تا زماني كه ورزشگاههاي استاندارد تهران بتوانند به صورت مستمر و با ثبات ميزباني اين ديدار را برعهده بگيرند يا يك شهر جايگزين با زيرساختهاي كامل و بدون ملاحظات حاشيهاي معرفي نشود اين بلاتكليفي سايه سنگين خود را بر يكي از قديميترين و مهمترين رقابتهاي فوتبال آسيا خواهد انداخت. بدون شك در تاريخ مديريت فوتبال در كشور ثبت خواهد شد كه عدهاي توانستند بزرگترين دربي آسيا را اينچنين بيارج و قرب كنند.