نگاهي به «حقيقتهاي رهاييبخش » اثر مصطفي ملكيان
زندگي آرماني
محمد صادقي
به باورِ مصطفي ملكيان، ما براي برخورداري از زندگي آرماني، با هر تصوري، بايد در زندگي خود دگرگونيهايي ايجاد كنيم. بنابراين، بايد براي دستيابي به يك زندگي آرماني اقدامهايي انجام دهيم، 1.اقدامهاي بيروني (شامل رفتارهايي كه از طريق گفتار يا كردار با بدن انجام ميشوند) 2. اقدامهاي دروني (كه نه از جنس گفتار و كردار و نه مستقيم به گفتار و كردار مربوط هستند بلكه شامل تغييرهايي در درون فرد هستند. يعني باورها، احساسات و عواطف و هيجانات، و خواستههاي فرد ممكن است نياز به تغيير داشته باشند. براي نمونه ممكن است نياز باشد باورهاي كاذب به باورهاي صادق، احساسات و عواطف و هيجانات نابجا به احساسات و عواطف و هيجانات بجا، و خواستههاي نامعقول به خواستههاي معقول تبديل شوند.) ملكيان ميافزايد كه بايد به نقشِ حقيقت در بهبودِ زندگي نيز بپردازيم. برخي از حقيقتها وجود دارند كه وقتي ما از آنها باخبر ميشويم براي تأثيرگذاري بر زندگي ما نياز به اقدامهايي در قالبِ گفتار و كردار دارند. يعني زماني به بهبودِ زندگي ما كمك ميكنند كه در رفتارِ ما نمود يابند. براي نمونه، اگر فردي باور داشته باشد كه راستگويي از نظر اخلاقي درست و دروغگويي نادرست است تا زماني كه اين باور در گفتار او نمايان نشود هيچ تأثيري بر زندگي او نخواهد داشت. پس درباره اين دسته از حقيقتها، باخبرشدن از حقيقت شرطِ لازم براي بهبود زندگي هست ولي شرطِ كافي نيست. زيرا زماني كه اين حقيقت در گفتار و كردار نمايان شود تأثيرگذار خواهد شد. دسته ديگري از حقيقتها هستند كه فقط آگاهي از آنها به زندگي ما بهبود ميبخشد و نيازي هم به اقدام در قالبِ گفتار و كردار نيست. درباره اين حقيقتها بايد گفت كه آگاهي از آنها هم شرطِ لازم و هم شرطِ كافي براي بهبودِ زندگي است، چون آگاهشدن از اين حقيقتها موجب ميشوند كه باورها، احساسات و عواطف و هيجانات، و خواستههاي انسان تغيير يابند و اصلاح شوند و در درونِ انسان دگرگوني رخ دهد. اينگونه حقيقتها كه فقط آگاهي از آنها موجب ميشود زندگي بهبود يابد، به تعبير عيسي «حقيقتهاي رهاييبخش » نام ميگيرند، همانطور كه عيسي ميگويد: «در پي حقيقت باشيد و حقيقت شما را آزاد خواهد كرد.»
به نظرِ ملكيان، حقايقِ دسته اول هم ميتوانند به بهبودِ زندگي منجر شوند ولي از طريقِ اقدامهاي دسته اول (اقدامهاي بيروني) يعني زماني كه در رفتار ما نمايان شوند. اما حقايقِ دسته دوم فقط از راهِ اقدامهاي دسته دوم (اقدامهاي دروني) ميتوانند به زندگي ما بهبود ببخشند. يعني حقايقِ رهاييبخش نيازي به عملِ بيروني (گفتار يا كردار) ندارند، و محدود به ذهن هستند. به اين ترتيب، او در اين كتاب به هفده حقيقت ميپردازد.حقيقتِ دومي كه او در كتاب به آن ميپردازد بيثباتي جهان است. او مينويسد كه يگانه واقعيتي كه در جهان ثابت است، بيثباتي است. يعني هر چيزي كه وارد زندگي هر كسي شده، وارد شده تا برود، و هيچچيز در زندگي نيامده كه ماندني باشد. فقط مدت زمانِ ماندن متفاوت است، همهچيز مانند مهماني است كه به خانه شما آمده، مهماني 10 دقيقه و مهماني يك شبانهروز در خانه شما اقامت ميكند اما در نهايت، مهمان آمده كه برود. من نيز كه انسان هستم موجودي فاني هستم، آمدهام كه روزي بروم. خواستهها و آرزوهاي من هم چنين است. هر رابطه و نسبتي كه با ديگران دارم نيز مانند نسبتِ شاگردي، استادي، دوستي يا همسري، همگي موقت هستند و از ميان ميروند. پيري يا جواني، جنگها يا صلحها، رابطهها يا قطع رابطهها ثابت نميمانند، همه گذرا و نابودشدني هستند. در نتيجه، اكنون كه در جهان هستيم، هيچچيز، حتي چيزهايي كه در نظر ما مهم هستند، دوام ندارند، پس بايد آماده باشيم. مانند وقتي كه وارد حمام ميشويم و آمادگي خيسشدن را داريم، در اين جهان نيز بايد براي بيثباتي خودمان را آماده كنيم. به نظرِ او، ما در زندگي يازده سرمايه اصلي داريم كه در چهار دسته قرار ميگيرند: داشتنها (ثروت)، نمودنها (يعني جلوههاي آدمي كه عبارت هستند از شهرت، قدرت، احترام، آبرو و علمِ دانشگاهي)، كردنها (گفتارهاي ما و كردارهاي ما)، و بودنها (باورهاي ما، احساساتِ ما، و خواستههاي ما) و اينها با هم تعامل دارند. براي مثال، من با شهرت و قدرت خودم ميتوانم در ذهنِ شما اثر بگذارم يا با باورها و احساساتِ خودم ميتوانم جهان را بهطورِ خاصي تجربه كنم. ما با اين يازده سرمايه واردِ بازارِ جهان ميشويم، دوستي، دشمني، ارتباطات و حتي قطع ارتباطات ما بر پايه همين يازده سرمايه است و همه اينها آمدهاند كه بروند، ثابت نميمانند. يكي از اثراتِ فهمِ بيثباتي در زندگي كاهش دلبستگي است. اگر بدانيم اين سرمايهها ثابت نيستند به آنها دل نميبنديم چون فرض در دلبستگي به چيزي اين است كه آن چيز باقي خواهد ماند. اگر به چيزي دل بستيم كه قرار است برود از دست دادنِ آن زندگي ما را دچار فروپاشي ميكند. چنين نگاهي به ما ميآموزد كه از دلبستگي به چيزهاي موقتي دوري كنيم. ملكيان مينويسد كه اپيكتتوس هرگاه پسرش را ميبوسيد به خود ميگفت كه ممكن است اين آخرين بوسه باشد. پس هر ديداري با ديگران، به نوعي، درود و بدرود است. كتاب «حقيقتهاي رهاييبخش » توسط نشر نيكمان (1404) منتشر شده است.