• 1404 سه‌شنبه 13 آبان
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک سپه fhk; whnvhj ایرانول بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 6181 -
  • 1404 سه‌شنبه 13 آبان

نگاهي به نمايشگاه «تجسم بي‌زمان» در گالري كاشف

مجسمه‌هاي ما و حافظه‌ سنگين تاريخ

اين مجموعه را مي‌توان امتداد پروژه‌اي دانست كه با ژازه تباتبايي آغاز و در آثار تناولي و شاگردانش تثبيت شد و در تجربه‌هاي نسل جديد معناي تازه‌اي يافته است

  حسين   نوروزي

در روزگاري كه بازنمايي بيش از خلاقيت به چشم مي‌آيد و هنر معاصر ايران زير فشار بازار، پروژه‌سازي و تكثير فرم‌هاي آشنا به نوعي از تكرار خود رسيده، نمايشگاه اخير با گردآوري هوشمندانه آقاي تركمن يادآور مفهوم اصيل «مجسمه» در معناي فرهنگي و تاريخي آن است؛ شيئي كه فقط ساخته نمي‌شود، بلكه به ياد مي‌آورد.

 اين مجموعه كه از آثار برجسته چند نسل از مجسمه‌سازان ايران، از ژازه تباتبايي و پرويز تناولي تا رمزي، فياضي، اكرامي، حقيقي، گلناري، عماد، فرزانه اسعدي و نسل‌هاي تازه‌تر تشكيل شده، در حقيقت تكه‌اي از حافظه هنر معاصر ما را به تماشا مي‌گذارد؛ حافظه‌اي كه نه در قالب كتاب و تاريخ رسمي، بلكه در امتداد ماده، فرم و تجربه زيسته هنرمندان جاري است. كاتالوگي كه براي اين نمايشگاه منتشر شده، خود روايتي مستند از سير مجسمه‌سازي مدرن ايران است؛ تاريخي پر از شكست و بازسازي، سنت و نوگرايي، ايمان و تجربه و تلاش پيوسته براي بازتعريف «پيكره» در بستر فرهنگ ايراني.

مجسمه به مثابه خاطره جمعي

در تاريخ هنر ايران، مجسمه‌سازي همواره در مرز ميان جواز و ممنوعيت زيسته است. از فراموشي سنت پيكره‌تراشي در سده‌هاي اسلامي تا احياي آن در قرن بيستم، اين هنر هرگز در آسايش نبوده است، اما همان‌طور كه ژازه تباتبايي با تنديس‌هاي آهني‌اش نشان داد، مجسمه مي‌تواند از دل اسقاطي‌ترين مواد، هويتي تازه بسازد؛ نوعي بازآفريني از پيكره ايراني كه از خاكستر خود برمي‌خيزد. پس از او تناولي اين مسير را به ساحت نمادها، واژه‌ها و فرم‌هاي آييني كشاند و با «هيچ» خويش، از غياب حضور ساخت.

نمايشگاه حاضر با گردآوري آثار شاخصي از اين دو نسل و نسل‌هاي بعد، نشان مي‌دهد چگونه ميراث اين بنيانگذاران در آثار پسينيان بازتاب يافته است؛ در تنديس‌هاي استعاري رمزي، در اندام‌هاي فلسفي دبيري، در شيشه‌هاي شفاف حقيقي، در فرم‌هاي سنگي عماد و در چوب‌هاي زنده و شاعرانه فرزانه اسعدي، در متريال‌هاي صنعتي هنرمندان جوان و در تجربه‌هاي زيست‌محيطي هنرمنداني چون الهام فلاحي.

اين آثار نه تنها بازتاب فرم، كه انعكاس زمان و زيست ايراني‌اند؛ نشانه‌هايي از تداوم روحي كه از خاك، چوب، سنگ، آهن و برنز سخن مي‌گويد.

از سقاخانه تا پساسقاخانه

اگر دهه چهل را دهه طلايي باززايي پيكره در هنر ايران بدانيم، امروز در عصري ايستاده‌ايم كه مي‌توان آن را «پساسقاخانه» ناميد؛ دوراني كه در آن نه بازگشت به سنت ممكن است و نه گسست كامل از آن. آثار اين نمايشگاه ميان اين دو قطب نوسان مي‌كنند؛ ميان حافظه و فراموشي، ميان تجربه و اسطوره.

دبيري و فريدون آو، هر دو در گذر از نقاشي به مجسمه، از زبان تصوير به زبان فضا رسيده‌اند؛ درحالي كه هنرمندان جوان‌تر چون فلاحي، رشتيان يا حسيني، مجسمه را به رسانه‌اي مفهومي، اجتماعي و حتي زيست‌محيطي بدل كرده‌اند.

آقاي تركمن در اين ميان تنها نقش گردآورنده ندارد؛ او ميان نسل‌ها پيوند برقرار كرده و زباني مشترك ميان گذشته و امروز ساخته است. تركيب آثار تناولي و دبيري در كنار تجربه‌هاي رمزي، عماد، فرزانه اسعدي و فلاحي، نوعي تبارشناسي زنده از مجسمه‌سازي معاصر ايران را رقم مي‌زند؛ تبارشناسي‌اي كه در آن تداوم، بيش از تقليد معنا دارد.

رويكرد معاصر  و  نوجويانه

يكي از برجسته‌ترين ويژگي‌هاي اين نمايشگاه، معاصريت آن است؛ نه از آن رو كه آثار تازه خلق شده‌اند، بلكه به اين دليل كه در ذات خود با اكنونيت رابطه دارند. اين مجسمه‌ها، چه در متريال، چه در انديشه و فرم، نه تقليد گذشته‌اند و نه بازسازي خاطره‌اي صرف. آنها به جهان امروز تعلق دارند، با همه پيچيدگي‌ها، بحران‌ها و زيبايي‌هايش. نگاه معاصر در اين مجموعه به معناي بريدن از سنت نيست، بلكه درك دوباره آن است از چشم‌انداز زمان حال؛ يعني همان چيزي كه هنر معاصر را زنده نگه مي‌دارد.

مجسمه‌هاي حاضر در اين نمايشگاه گاه از جنس آهن و برنزند، گاه از سنگ و چوب و گاه از مواد تركيبي و بازيافتي، اما در هر صورت حامل روحي امروزين‌اند؛ روحي كه در پي بازآفريني است نه بازتكرار. معاصريت در اينجا به معناي يافتن زباني تازه براي بيان امر كهن است؛ تلاشي براي ديدن دوباره جهان از درون تجربه بومي و ذهني ايراني.

جايگاه اين آثار در تاريخ هنر معاصر ايران

مجسمه‌سازي مدرن ايران برخلاف نقاشي يا گرافيك، مسير خطي و آرامي را طي نكرده است. گاه در اثر سياست‌هاي فرهنگي به حاشيه رانده شده و گاه در قالب پروژه‌هاي شهري به ابزار تزيين تقليل يافته است،  اما همين گسست‌ها و بحران‌ها، زبان خاص مجسمه ايراني را ساخته‌اند؛ زباني كه در مرز ميان متريال صنعتي و روح شاعرانه حركت مي‌كند. در آثار اين مجموعه، آهن و برنز و فايبرگلاس و سنگ و چوب تنها مواد نيستند؛ استعاره‌هايي‌اند از بدن انسان ايراني، از رنج‌هاي تاريخي و از مقاومت در برابر فراموشي.

هنرمنداني چون حقيقي، رمزي، فياضي، عماد و فرزانه اسعدي هر يك در آثار خود نوعي ايستادگي را بازآفريني كرده‌اند؛ ايستادگي در برابر بي‌هويتي، فراموشي و مصرف‌گرايي.

اين آثار يادآورند كه هنر، پيش از هر چيز، كنشِ به ياد آوردن است؛ بازگرداندن معنا به جهاني كه شتاب و بازار آن را به سطحي‌گري كشانده است. در چنين بستري، نمايشگاه آقاي تركمن فراتر از گردآوري آثار، يك موضع فكري است؛ دعوتي است به بازانديشي در نسبت ما با ماده، فرم و تاريخ.

بازگشت  به  گفت‌وگو

نكته درخشان اين نمايشگاه، بازگشت به گفت‌وگوست: گفت‌وگوي ميان نسل‌ها، ميان ماده و معنا، ميان گذشته و اكنون. تركمن با دركي عميق از ساختار اجتماعي هنر ايران، توانسته ميان نام‌هاي بزرگ و چهره‌هاي كمتر شناخته ‌شده پلي بزند؛ پلي ميان سنت‌هاي تثبيت ‌شده و جسارت‌هاي نو. ‌اين مجموعه صرفا نمايش آثار نيست، بلكه نوعي نقد بر وضعيت جاري است؛ نقدي كه بدون فرياد و شعار، با چيدمان درست و انتخاب هوشمندانه آثار بيان مي‌شود. در زماني كه بسياري از رويدادهاي هنري گرفتار سطح‌گرايي يا سليقه‌محوري‌اند، چنين نمايشگاهي، به‌ويژه با دقت در انتخاب آثار و تدوين كاتالوگي تحليلي، يادآور نقش پژوهش و شناخت در كيوريتوري هنري است.

تركمن با اين كار نشان داده كه گردآوري آثار، خود يك بيان هنري مستقل است؛ هنري از سامان دادن، از ايجاد نسبت‌ها، از تداوم گفت‌وگو ميان حجم‌ها و انديشه‌ها. اين نمايشگاه نشان مي‌دهد كه مجسمه در ايران امروز ديگر فقط «اثر هنري» نيست، بلكه نوعي زبان جمعي است؛ زباني كه در آن تن و ماده، حافظه و زمان، تاريخ و معاصريت با هم تركيب مي‌شوند.

مجسمه به مثابه زبانِ ماندگاري

از نگاه تاريخي، اين مجموعه را مي‌توان امتداد پروژه‌اي دانست كه با ژازه تباتبايي آغاز شد، در آثار تناولي و شاگردانش تثبيت شد و در تجربه‌هاي نسل جديد معناي تازه‌اي يافت. اگر در دهه چهل مجسمه هنوز درگير يافتن مشروعيت فرهنگي بود، امروز در پي تثبيت جايگاه انتقادي خويش است. اين آثار گواهند كه مجسمه در هنر معاصر ايران از تقليد غربي فاصله گرفته و به زبان مستقل خود دست يافته است؛ زباني كه نه از سنگ و برنز، بلكه از «خاطره» ساخته شده است.

اهميت اين رويداد در همين بازشناسي خاطره است؛ خاطره‌اي كه ميان هنرمندان نسل‌هاي مختلف جريان دارد. در كنار همه ستايش‌ها، مي‌توان پرسيد چرا اين گفت‌وگوها كمتر در سطح عمومي ديده مي‌شوند؟

چرا موزه‌هاي ما هنوز براي چنين نمايشگاه‌هايي برنامه‌اي درازمدت ندارند؟ اين پرسش‌ها سويه انتقادي نمايشگاه را برجسته مي‌كند: اينكه هنر ما هنوز در جست‌وجوي نهاد پايدار براي استمرار خويش است. با اين همه، تلاش تركمن نشان مي‌دهد كه مي‌توان از دل امكانات محدود، نمايشي به اين غنا و انسجام آفريد. در روزگاري كه بازار هنر تعيين‌كننده ارزش‌ها شده، اين نمايشگاه به ما يادآوري مي‌كند كه هنر، پيش از آنكه «فروختني» باشد، «ماندني» است؛ ماندني در حافظه، در گفت‌وگو‌ و در تاريخ.

هر مجسمه در اين نمايشگاه همچون سندي است از دوره‌اي، انديشه‌اي و جهان‌بيني‌اي خاص. از «هيچ» تناولي تا «زن‌هاي برنزي» اكرامي، از شيشه‌هاي مينيمال حقيقي تا پيكره‌هاي فولادي رمزي، از سنگ‌هاي انديشمند عماد تا چوب‌هاي ظريف فرزانه اسعدي و از حركت‌هاي مفهومي فياضي تا تجربه‌هاي جوان‌تراني چون رشتيان و فلاحي، همه بيانگر طيفي‌اند از جست‌وجوي مداوم ميان زمين و ذهن، ميان صنعت و شعر. اين گستره نشان مي‌دهد كه مجسمه در ايران معاصر، هنوز هم به مثابه زبانِ مقاومت زنده است.

سخن  پاياني

نمايشگاه تركمن تنها گردهمايي هنرمندان نبود، بلكه بازبيني تاريخي و فرهنگي مجسمه‌سازي ايران بود؛ بازخواني نيم‌قرن تلاش هنرمنداني كه مجسمه را از سطح تزيين به مقام تفكر رساندند. اين رويداد گواهي است بر اينكه هنر ايران هنوز نفس مي‌كشد، هنوز توان انديشيدن دارد و هنوز مي‌تواند به جهاني خسته از تصوير، حجم و حضور را يادآوري كند.

مجسمه‌ها در اين نمايشگاه تنها ديده نمي‌شوند، بلكه سخن مي‌گويند؛ از رنج، از عشق، از خاك و از انسان و چه نيكوست كه اين صدا، به همت آقاي تركمن، دوباره شنيده شد.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون