سريال بامداد خمار به كارگرداني نرگس آبيار به تازگي در شبكه نمايش خانگي شيدا عرضه شده است. اين سريال با اقتباس از رماني به همين نام، نوشته فتانه حاجسيدجوادي است كه در سال ۱۳۷۴ منتشر شد. بازيگران مطرحي از جمله رضا كيانيان، لاله اسكندري، علي مصفا، ترلان پروانه و ... در اين اثر ايفاي نقش كردهاند. در دهه هفتاد، رمان بامداد خمار نوشته فتانه حاجسيدجوادي، با وجود نثر كلاسيك و مضامين اخلاقياش، به دليل نگاه زنمحور، صراحت عاطفي و طرحِ مفهوم «انتخاب عاشقانه در برابر ازدواج سنتي» به چشم نهاد قدرت، اثري مسالهدار بود. دختران دبيرستاني آن را به شكل قاچاقي ميان خود دست به دست ميكردند. همانطور كه نسلي پيشتر، «سووشون» يا بعدها «چراغها را من خاموش ميكنم» را پنهاني ميخواندند. خواندنش نوعي مقاومت نرم به شمار ميرفت؛ شور عاشقانه در برابر اقتدار خانوادگي و صداي زن در برابر سنت مردسالار. اكنون اما همين اثر، پس از سه دهه به سريالي مخاطبپسند بدل شده، اين دگرگوني فقط نتيجه تغيير ذائقه تماشاگر نيست؛ نشانه تغيير در روايت مشروع قدرت فرهنگي است. تلويزيون و پلتفرم رسمي امروز ميكوشند با بازتوليد آثار پرخاطره زنان نويسنده، مخاطب از دست رفته خود را بازگردانند و از نو به احساس جمعي دهههاي گذشته متصل شوند. اين بازتوليد، نوعي بازتملك فرهنگي است: نهادي كه زماني ممنوع ميكرد، اكنون همان روايت را در چارچوب خود بازسازي ميكند تا انرژي نمادين آن را جذب كند. از سوي ديگر، جامعه امروز تشنه نوستالژي است. سريال «بامداد خمار» در قالبي كلاسيك، لباس و سبك زندگي و زبان دهه سي و چهل را بازسازي ميكند، اما در لايه زيرينش، بحران عشق و عقل، سنت و مدرنيته را دوباره مطرح ميكند. اين همان دوقطبي ابدي ايراني است كه از دل تاريخ بيرون نميرود. ميتوان گفت امروز و در 1404 «بامداد خمار» از كالاي قاچاق فرهنگي به كالاي فرهنگي عامه بدل شده و اين نه فقط نشانه تغيير سياست فرهنگي، بلكه علامت بلوغ نسلي است كه حالا ديگر از زيرزمين بالا آمده و خودش تصميم ميگيرد چه بخواند، چه ببيند و چه چيزي را به آيندگان نشان دهد. داستاني كه زماني در پستوها خوانده ميشد، حالا بر صفحه تلويزيونها جريان دارد. نه فقط براي اينكه ممنوعه بودنش پايان يافته است، بلكه چون ممنوعيت ديگر ارزش اقتصادي ندارد. نظام فرهنگي امروز ميفهمد كه سركوب هزينه دارد، اما بازتوليدِ امنِ تخطي، سود در پي خواهد داشت. بنابراين، بامداد خمار ديگر فقط يك داستان عاشقانه نيست، بلكه يك نمونه سريال تاريخي از چگونگي دگرديسي قدرت فرهنگي است. از حذف و سركوب، به مصرف. از ترس، به نوستالژي. از شورِ پنهان، به كالاي رسمي. تحليل پديده اقتباس از رمان «بامداد خمار» براي توليد سريال، آن هم پس از سه دهه از انتشار كتاب، درواقع مطالعه يك دگرديسي فرهنگي است؛ مسيري از ممنوعيت تا مشروعيت، از زيرزمين تا پلتفرم رسمي.
دليل انتخاب بامداد خمار توسط نرگس آبيار
نرگس آبيار از فيلمسازان زن ايراني است كه مسير حرفهاياش را بر محور زن، جنگ و مقاومت بنا كرده است. از شيار ۱۴۳ تا نفس و شبي كه ماه كامل شد، زنان آثار او همواره در ميانه ميدانهاي تاريخي و ايدئولوژيك ايستادهاند؛ حاملان رنج، حافظان زندگي و راويان حقيقت.
اما انتخاب بامداد خمار، چرخشي معنادار در كارنامه او است. عبوري از زنِ در متن جنگ و سياست، به زنِ در متن عشق و انتخاب. پرسش اينجاست: آبيار چه در اين رمان ديد كه تصميم گرفت پس از سالها روايت درد و مقاومت، اينبار از تمنا، عشق و تاوان سخن بگويد؟ به نظر ميرسد نرگس آبيار با بامداد خمار در پي ساختن «پل» است؛ پلي ميان نسل زناني كه در دهه هفتاد با ترس ميخواندند و نسل جواني كه امروز در پلتفرم ميبيند. او عشق محبوبه را به مثابه استعارهاي از وضعيت زن ايراني بازخواني ميكند.
عشقي كه زماني گناه بود، حالا محور روايت سريال است و زني كه زماني خام بود، حالا آگاه به شمار ميرود.
در ادامه گمانهزنيهاي اين انتخاب را با هم مرور ميكنيم:
۱- انتخابي آگاهانه براي بازتعريف زن ايراني
آبيار در كارنامهاش از شيار ۱۴۳ تا شبي كه ماه كامل شد، همواره زني را تصوير كرده كه در دل ساختار مردسالار ميجنگد . اما با معيارهاي ارزشي خودش و تا حد قابل ملاحظهاي معيارهاي حاكميت. او از درون نظام فرهنگي ايران ميآيد، اما در مرزهاي سياسي آن بيشتر حركت ميكند.در بامداد خمار، اين الگوي آشناي زنِ قرباني عشق، دوباره احضار ميشود. اما نه براي تكرار، بلكه براي بازخواني؛ محبوبه، زني است كه به جاي شورش بيروني، درگير پيامدهاي دروني انتخابش ميشود. به زبان نظريه روايت، آبيار در اينجا كنشمندي را از سطح عمل، به سطح معنا منتقل كرده. زن داستان حالا ديگر ابزار روايت نيست، بلكه موضوع تفسير است.
۲- بازگشت به خاطره جمعي زنان دهه شصت و هفتاد
نرگس آبيار خودش متولد دهه پنجاه است؛ نسلي كه در دهه هفتاد، شاهد پنهاني خواندن بامداد خمار در مدرسهها بود. در واقع، اين سريال براي او فقط اقتباس ادبي نيست، بلكه احتمالا نوعي بازسازي خاطره است. در حافظه فرهنگي زنان ايراني، «خواندن پنهاني» يكي از نخستين كنشهاي استقلال فكري بوده است. آبيار با بازنمايي آن رمان در قاب رسمي، نوعي تطهير تاريخي انجام ميدهد. گويي ميگويد: «آنچه ما پنهان ميخوانديم، حالا ميتواند رسمي گفته شود.» از ديدگاه نظريه حافظه فرهنگي، اين كار نوعي «بازسازي گذشته براي مشروعسازي اكنون» است.
۳- تطبيق با موج فمينيسم درونزا
سالهاي اخير، در فضاي فرهنگي ايران، شاهد شكلگيري گفتماني از فمينيسم بومي هستيم. گفتماني كه برخلاف فمينيسم غربي، نه با تقابل، بلكه با بازخواني سنت از درون سعي در احقاق حق زن دارد. بامداد خمار، با محوريت زني كه تاوان عشق را ميدهد، بستري فراهم ميكند براي اين گفتوگو:
زنِ امروز ميتواند با محبوبه همذاتپنداري كند، اما در عين حال، با نگاه انتقادي به سرنوشت او بنگرد.
آبيار با انتخاب اين متن، ميان احساسات زنانه و تفسير اجتماعي پلي محافظهكارانه ميسازد.
۴- تطبيق با استراتژي پلتفرمي
از منظر بازار محتوا، انتخاب بامداد خمار نيز يك تصميم هوشمندانه است. پلتفرمها در جستوجوي داراييهاي فكري نوستالژيكند، چون سرمايه عاطفي مخاطب را در خود دارند. آبيار، با پيشينه و نام شخصي خود به عنوان كارگردانِ جدي و زنِ متعهد و با متني كه در حافظه جمعي جا افتاده، تركيب ايدهآلي براي جذب سرمايه و مخاطب ساخته است. به زبان صنعتي، او همافزايي را ميان خودش، پلتفرم و حافظه عمومي ايجاد كرده است.
۵- پاسخ به بحران معنا در داستانگويي ايراني
در دوراني كه اغلب سريالهاي ايراني در دام سطحيگرايي و روايتهاي شبهطنز گرفتار شدهاند، آبيار با بامداد خمار سعي كرده روايت كلاسيك عاشقانه را به سطحي عميقتر بازگرداند. او به جاي خلق داستاني تازه، گذشتهاي را كه جامعه از آن شرم داشت، به گفتوگوي عمومي بازميگرداند. در واقع، اين پروژه نه صرفا اقتباس، بلكه نوعي بازگشت فرهنگي است؛ نوعي تصفيهحساب با حافظه ممنوعه نسل خود.اميد ميرود «بامداد خمار» بتواند در ادامه مسير، انتظارات مخاطبان آگاه و خاطرهمند خود را برآورده سازد؛ همان نسلي كه روزي در خلوت، صفحاتش را با اضطراب ورق ميزد و امروز، در روشناي تصوير، منتظر بلوغ روايي و بصري آن است.