روايت هشتادوهفتم: خاطرات سياسي امينالدوله (13)
روزگارمان اين است
مرتضي ميرحسيني
بهانه نميگرفت. فقط وضع موجود را براي شاه - شاهي كه هيچ تسلطي بر دربارش نداشت - تشريح ميكرد. «شما اگر دربار خودتان را تصفيه ميكردند و اسلوب پدر تاجدارتان را داشتيد، به نوكرهاي خودتان جرات دخالت در سياست نميداديد، براي خودتان و كار مملكت دواي موثري بود. وقتي خواهيد ملتفت اين نكته شد كه كار از دست رفته و آنها منافع غيرمشروع خود را بردهاند. حكيم وظيفهاش طبابت است و هر كس از روساي دربار بايد به كار خودشان برسند. در دستگاه شما ناظر و فراشباشي و اميربهادر و پيشخدمت، همگي داعيه وزارت دارند. سلطان عليخان يزدي كه مامور وصول بقاياي حكام است، تحقيق كنيد از بدو ورود شما به تهران، خود و پسرش چه مقدار از مال دولت را دزديده و در تجارتخانهها سپردهاند. به همين اندازه قانع نيست و ميخواهد در كار دولت مشير و مشاور باشد و ديگري و ديگري. در اين صورت كدام وزير ميتواند انجام وظيفه كند. هركس بيايد بايد مطيع اين اشخاص مجهولالهويه باشد نه شما.» گفت من به انتهاي مسير رسيدهام و در شرايط كنوني، كار بيشتري از دستم ساخته نيست. چارهاي ندارم جز اينكه كنار بكشم و دولت را ترك كنم تا شما رييس ديگري برايش منصوب كنيد؛ رييسي كه ميتوانم حدس بزنم كيست. «به ميل درباريها و اراده روسها، امينالسلطان را خواهيد آورد. قطعا او براي حفظ خود و رياست، مطيع نوكرهاي شما و دولت شمالي خواهد بود. براي حركت به فرنگ نميتواند پولي پيدا كند و مجبور است قرض كند. ملاحظه كرديد روسها نميگذارند سرمايهدار دولت بيطرف به شما قرض بدهد. انگليس هم چون دولت مشروطه است بدون امضاي ملت نميتواند داخل اين معاملات بشود و اگر بدهد، شرايط دقيق و تجارتي خواهد كرد. روسها به اراده امپراتور كار ميكنند. قطعي است امينالسلطان غير همسايه شمالي به ديگري مراجعه نخواهد كرد و مجبور خواهد شد مبلغ هنگفتي قرض كند، براي مصارف داخلي كه همه حسابسازي و برف انبار خزانه و نظام است و درباريها و مخارج سفر شما. در اين مساله خيلي دقت كنيد. شرايطي كه روسها براي پول دادن خواهند كرد، البته به نفع خودشان و معامله قوي با ضعيف است. در خرج اين بايد بيشتر مراقبت كرد كه با وضعيت معروضه در مدت قليلي به هوا خواهد رفت.» امينالدوله اينجا هم شهامت نشان داد و با صراحتي كه در دربار مرسوم نبود، به شاه - براي آنچه ميكرد و نميكرد - نهيب زد. گفت پايان اين راهي كه شما در آن قدم گذاشتهايد، جز ننگ و شرمساري نيست. «درست فكر كنيد. بدنامي، مظلمه، مسووليت يك ملت به گردن شما و راحت و عيش و نوش از آن وزير و سايرين خواهد بود. بار اصل و فرع بدهيها طوري سنگين خواهد شد كه فوقالعاده مشكل، بلكه محال است دولت ايران از زير بار آلودگي بتواند بيرون آيد. در صورتي كه پولدهنده نميگذارد دولت منابعي پيدا كند كه از آن رهگذر بتواند دخلي داشته باشد و هر قدر وضعيت مالي و قشون اصلاح نشود و بينظمي در ولايات و طرق عبور و مرور مملكت حكمفرما باشد، همين مالياتي كه روي كاغذ دفتريان قلمداد ميكنند بيشترش لاوصول و مزيد آلودگي دولت خواهد شد. به اضافه مطالبات بانك شاهي نيز اصلا و فرعا به جاي خودش هست. به پاس نوكري به پدر شما و خودتان تمنا ميكنم در اين قسمت به خصوص بيش از هر چيز مواظبت كنيد. حالا كه به روسها بدهكاري نداريم روزگارمان اين است، واي به وقتي كه مقروض ابدي آنها بمانيم.» معمولا هنگام مقايسه، دوره ناصرالدينشاه را دوره بهتري ميديد، اما واقعيت تنيده شده در بافت آن سالها را ناديده نميگرفت. «اگر بخواهيد در زمان سلطنت از خود نام نيكي بگذاريد، به قدر امكان جديت كنيد كارها رو به اصلاح برود. اصول قديم زمان ناصري با زندگي دنياي امروزي متمدن موافقت نميكند.» گفت جهان عميقا تغيير كرده است و ما نه براي پيشرفت كه براي بقا مجبوريم اين تغييرات را بپذيريم و خودمان را با آنها هماهنگ كنيم.