تصور مالكيت و برتري بر ديگران زمينهساز رفتارهاي پرخاشگرانه
مهرداد كاظمزادهعطوفي
اقدامات منجر به فوت يا قتل، در شرايط روانشناختي متفاوتي رخ ميدهد. قتل در مورد هر فردي ممكن است اتفاق بيفتد ازجمله در مورد زنان. در برخي موارد افراد به دليل مشكلات شديد روانشناختي، دچار اختلالاتي ميشوند كه از نظر علمي در حوزه تشخيص روانپزشكي، در دسته بيماران سايكوتيك قرار ميگيرند. خصوصيات بيماران سايكوتيك اين است كه ارتباطشان با واقعيت قطع و دچار توهم و هذيان ميشوند. بنابراين اقدامي كه در مقاطع مختلف زماني انجام ميدهند، تحت تاثير علايم و نشانههاي اختلال است. براي مثال، برخي از اين افراد به دليل وجود توهم شنوايي يا بينايي، بر اين باورند كه از فردي براي انجام اقدامات خود دستور گرفتهاند يا گاهي اوقات، در آن زمان كه فرد در حال اقدام به قتل است، به دليل توهم بينايي، قرباني را شبيه به يك ابژه متفاوت از انسان ميبيند؛ مثلا شيطان كه خود را ملزم به كشتن او ميداند. در نتيجه در ميان افرادي كه اقدام به قتل ميكنند، درصدي دچار اختلالات شديد روانپزشكي، تحت عنوان اختلالات سايكوتيك هستند كه تشخيص دقيق اين اختلال در لحظه ارتكاب به قتل، در اختيار متخصصان روانپزشكي و روانشناسان باليني است كه اين متخصصان هم در پزشكي قانوني و هم و در صورت ارجاع به مراكز دانشگاهي، در كلينيكها حضور دارند. بنابراين فرد نميتواند به راحتي پس از اقدام به جرم، ادعا كند كه در آن زمان، دچار اختلال شديد روان بودهام. موضوعي هم كه بايد نسبت به آن هشدار داد، اين است كه در بعضي موارد فرد ادعا ميكند كه دچار جنون آني شده؛ در اين مورد هم بايد گفت كه جنون، علايم و نشانههاي دقيق علمي دارد. وقتي فرد به شدت عصباني و خشمگين شده و ناتوان از مديريت اين خشم، دست به رفتارهاي پرخاشگرانه ازجمله قتل زده، نميتواند ادعا كند كه دچار جنون آني شده، اين موضوع ناشي از فقدان توان فرد در كنترل تكانههاست و در هيچ جايگاه علمي، كلينيكهاي تخصصي و مراجع قضايي، به عنوان جنون آني ارزيابي نميشود. مفاهيمي تحت عنوان جنون آني، دچار چارچوبهاي تشخيصي معيني هستند. دسته دوم خشونتها و رفتارهاي منجر به قتل، مربوط به افرادي ميشود كه تحت تاثير افكار بدبينانه قرار دارند. اين افراد يا درگير اختلال شخصيت پارانوييد هستند يا اختلال هذيان پارانوييدي دارند. وقتي از اختلال شخصيت صحبت ميكنيم، منظور الگوهاي نسبتا پايداري است كه در طول عمر فرد، با او است. مثلا افراد پارانوييد، بهطور كلي نسبت به محيط بيرون از خودشان بدبين و بياعتماد بوده و توهم توطئه دارند. افرادي كه اين خصوصيات را دارند، در روابط بينفردي، همواره دچار عدم اطمينان و امنيت هستند و تصور ميكنند در زماني كه آگاه نيستند، يك اتفاقي عليه آنان در حال رخ دادن است؛ به خصوص گاهي اين نگاهشان نسبت به زنان خانواده بيشتر است و تصور ميكنند آنان رفتارهايي خارج از چارچوب نظام خانواده و عرف انجام ميدهند. بنابراين مدام در حال ارزيابي، كنكاش و جمعآوري اطلاعات هستند تا به نقطهاي برسند كه باور كنند اين شك، واقعي است و در صورتي كه فرد به غلط به توطئه عليه خودش باور داشته باشد، اختلالات هذياني پارانوييد شكل گرفته است. اين موارد در خشونتهاي منجر به قتل، زياد ديده ميشود. بنابراين اطرافيان فرد مبتلا به اختلال شخصيت پارانوييد، بايد به نشانهها توجه داشته باشند و آنها را به عنوان زنگ خطر ببينند؛ چراكه شك و ترديدهاي آنها در طول زندگيشان، به شكل رفتارهاي تكرارشونده وجود دارد كه عمدتا در آقايان بر باور به وجود روابط خارج از چارچوب خانواده متمركز است. دسته سوم به لحاظ روانشناختي، افرادي هستند كه تحت تاثير فشار رواني، موقعيتهاي خشمبرانگيز يا مصرف مواد، توانايي مديريت هيجانات منفي و تكانههاي عصبي خود را ندارند. اين گروه در قتلها، نقش زيادي دارند. اين افراد در مواقع عصبانيت، به فرد مقابل ضربه ميزنند، وسايل را پرتاب كرده يا ميشكنند و حتي شايد به خودشان هم آسيب برسانند. اين گروه، وقتي در صورت ناتواني در كنترل خشم، دست به اقدام خشونتباري ميزنند، به سرعت پشيمان ميشوند. حتي در مواردي، پس از اقدام خشونتبار يا اقدام به خودكشي ميكنند يا خود را به مراجع قانوني معرفي ميكنند. در واقع علامت اين گروه، پشيماني است كه در شخصيتهاي پارانوييد و اختلال هذياني، اين پشيماني ديده نميشود، چون بر اين باورند كه كار درست را انجام دادند. گروه چهارم، افرادي هستند كه باورهاي عميق مبتني بر مفاهيم قوميت و فرهنگي دارند. مثلا همسر يا پدر بودن براي آنها به معناي مالكيت است؛ مثلا فكر ميكنند اگر دختر يا همسر خانواده توسط يك مردي اغفال شده، آنها به عنوان مالك ميتوانند هر اقدام خشني انجام دهند. اين بحث مربوط به بافت و ساختار فرهنگي، در حوزه جامعهشناختي قرار ميگيرد. اما در جايي اين رفتارها به حيطه روانشناسي مربوط ميشود كه تكرار اين باورهاي فرهنگي و قومي، به فرد القا ميكند كه در رفتارهاي خشونتآميز، ذيحق است. وقتي با نگاه روانشناختي به جزييات رفتار اين گروه نگاه ميكنيم، شاهد افرادي خودمحور هستيم كه خودشان را نقطه مدار آفرينش، درستترين و بهترين ميبينند. نشانه ديگر اين است كه در روابطشان، زمينههاي عاطفي كمتر ديده ميشود و عمدتا روابط زوجيت را به معناي تبعيت زن از مرد و تبعيت جنسي ميبينند. بنابراين اين افراد بهطوركلي روابط بين زن و مرد را جنسي ميبينند. چنين نگاه و ذهنيت مالكيت در زوجيت، به اين افراد اجازه ميدهد تصور كنند اگر هر اتفاقي خلاف ميلشان رخ دهد، حق هر اقدام خشونتآميزي را دارند. از طرفي در ميان برخي اقوام، نگراني از قضاوتهاي اجتماعي، آبرو و نگاه مردم، مجوز خشونت به آنها ميدهد و حتي اعمال خشونت را نشانه مردانگيشان ميبينند. بهطوركلي، تصور برتري به لحاظ انساني، اجتماعي يا هر ديدگاهي، نسبت به ديگري، زمينهساز تجاوز به حقوق ديگران و حس مالكيت و بهتبع آن، اعمال انواع خشونت و اقدامات مخاطرهآميز ميشود.
متخصص روانشناسي باليني و عضو هيات علمي دانشگاه علوم پزشكي ايران