• 1404 يکشنبه 18 آبان
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک سپه fhk; whnvhj ایرانول بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 6185 -
  • 1404 يکشنبه 18 آبان

یک جهان، انبار باروت!

محسن عوضوردی

پس از سقوط شوروی، چند دهه‌ است که امریکا به عنوان یک ابرقدرت، وجهه هژمونیک خود را حفظ کرده است. از مهم‌ترین جلوه‌های اثبات این قدرت هژمونیک، ایفای نقش موثر در حفظ نظم جهانی و حضور پررنگ در مناقشات مختلف بوده است، به نحوی که از همان ابتدای فروپاشی شوروی، امریکا از تمامی ابزارهای ممکن، از تحریم گرفته تا تجهیز، از آغازگری جنگ و اشغال تا میانجیگری و مساعی جمیله برای حل و فصل تنازعات بین‌المللی استفاده کرده است. علاوه بر این‌ موارد، مولفه‌‌ دیگری که قدرت هژمونیک امریکا را اثبات می‌کند، مورد پذیرش قرار گرفتن نقش هژمونیک این کشور توسط سایر ملل است، به‌ طوری که در مورد بحران‌های بین‌المللی که امریکا به آن ورود نکرده است، سایر کشورها به صورت متوقعانه یا پیگیرانه، درخواست ورود یا پرسش از چرایی عدم ورود این کشور را مطرح کرده‌اند.
امروز اما، افول نقش امریکا به عنوان یک هژمون با متر و معیارهای موید قدرت هژمونیک را نمی‌توان شناسایی کرد، زیرا شاهد آن هستیم که میزان تخطی یا تقابل با نظم موجود بین‌الملل توسط سایر کشورها به صورت قابل توجهی افزایش یافته است. از طرفی، قدرت نوظهور چین در عرصه‌‌ اقتصادی و عرض اندام نظامی روسیه در مساله اوکراین (به عنوان قدرت‌های بزرگ تاثیرگذار بر سیستم بین‌المللی) عملا سلطه هژمونیک امریکا را به چالش کشیده‌ است. حتی در زیرسیستم نظام بين‌الملل و در سطح منطقه‌ای، بازیگران متعددی نظم موجود را به چالش کشیده‌اند که ازجمله آنها، می‌توان به ایران، ونزوئلا و کره‌شمالی اشاره کرد. بنابر شرایط مشروح، امریکای امروز، برخلاف دهه گذشته، از تمام ابزارهای خود، از دیپلماسی گرفته تا تحریم و حتی زور، استفاده کرده است تا نظم موجود را حفظ کند، اما نقش خود را با استحاله‌ای، از «قدرت هژمونیک» به «قدرت مسلط» تقلیل داده است.
شاید به همین خاطر باشد که سطح تنازعات و تقابلات در نظام بين‌المللی به بالاترین سطح خود رسیده است و در همین چند ماه گذشته، جنگ‌های بسیاری را شاهد بودیم که از مهم‌ترین آنها می‌توان به تنازعات تایلند-کامبوج، هند-پاکستان، پاکستان-افغانستان و زخم‌های جاری سال‌های اخیر، یعنی روسیه-اوکراین و اسرايیل-فلسطین اشاره کرد. از طرفی، نقش سازمان‌های بین‌المللی به عنوان متضمن صلح و امنیت جهانی، به سطح تشریفاتی و توصیه‌وار تنزل یافته و عملا شاهد انفعال این سازمان‌ها در منازعات مختلف بین‌المللی هستیم. به ‌طوری که نه تنها سازمان ملل متحده نتوانسته از شورای امنیت و امکانات آن در تحدید یا اختتام منازعات استفاده کند، بلکه سازمان‌هایی نظیر ناتو نیز در بحران روسیه-اوکراین، نتوانسته‌اند نقش خود را ایفا کنند. از منظر حقوقی نیز اکثر مواد قانونی مندرج در منشور ملل متحد -که اصلی‌ترین سند حفظ صلح و امنیت است- نقض شده و قوانین فعلی، مشروعیت خود را از دست داده‌اند: 
از نسل‌کشی گرفته تا حمله به مناطق غیرنظامی و امدادی و حتی حمله به نیروهای امدادگر، همه و همه[توسط اسرايیل یا در برخی موارد روسیه] اتفاق افتاده و هیچ اقدامی از اختیارات سازمان‌های بین‌المللی صورت نگرفته است.
با نگاهی به تاریخ می‌توان دریافت که تحولات مذکور، درست شبیه تحولات دو جنگ جهانی پیشین است، چراکه در موسم وقوع هر دو جنگ جهانی تنازعات بین‌المللی گسترش یافته بود و هر کشوری که می‌توانست، به رقیب خود دست‌درازی می‌کرد و جامعه جهانی، قوانین بین‌المللی و سازمان‌های بین‌المللی (نظیر جامعه ملل در قبل از جنگ جهانی دوم) هم نتوانستند کاری از پیش ببرند.
نکته قابل توجه این است که در تمام منازعات امریکا برخلاف رویکرد انزواگرایانه خود در جنگ‌های اول و دوم جهانی، سعی کرده است تا به صورت مداخله‌گرانه، از قدرت مسلطش استفاده کند تا درگیری‌ها به حداقل رسیده یا حل و فصل شوند. اما آنچه سایه‌ یک جنگ جهانی را هنوز بر سر جامعه بین‌الملل سنگین می‌دارد، تحولات زیرلایه‌ای است که در حال رخ دادن است. یعنی اگر چالش‌های ایجاد شده در نظم فعلی جهان توسط چین و روسیه را جدی نگیریم و از عرض اندام زیر سیستم‌هایی نظیر ونزوئلا و ایران و کره‌شمالی هم چشم‌پوشی کنیم و پراکندگی، ازدیاد و شدت تنازعات اخیر را هم نادیده بگیریم، نمی‌توانیم به سقوط دولت‌های چپ‌گرا در سال‌های اخیر به مثابه‌ بلوک‌بندی برای یک تحول، نگاه نکنیم.
روند سقوط دولت‌های چپ‌گرا، با روی کار آمدن ترامپ، از اروپا آغاز شد و سپس به امریکای لاتین و شرق آسیا رسید. این تحول شگرف، ضمن اینکه می‌تواندیک پیام واضح از تلاش امریکا برای جلوگیری از فروپاشی نظم کنونی باشد، می‌تواندیارگیری برای جنگ نیز تلقی شود.
اگر سقوط دولت آرژانتین و روی کار آمدن خاویر میلی را نادیده بگیریم یا از انقلاب تازه نپال سخن نگوییم، تهدیدات امریکا علیه ونزوئلا را نمی‌توانیم نادیده بگیریم! در واقع امریکا همانند سایر کشورهایی که در آستانه احتمال فروپاشی نظم کنونی، دست به نزاع زده‌اند، با جدی گرفتن این فرض، خود را برای سناريوهای آینده جهان آماده می‌کند و سعی دارد تهدیدات جدی که در نزدیکی خود، یعنی کشورهای حوزه امریکای لاتین وجود دارد را مدیریت کند تا ضمن هشدار به رقبای خود، موازنات محاسبات آنان در صورت درگیری را عوض کند.
باتوجه به آنچه تحریر شد، در چند جمله می‌توان گفت: 
1- نظم کنونی از منظر حقوقی مشروعیت خود را از دست داده است و دیگر قابلیت تداوم و بقای خود را ندارد.
2- تنازعات بین‌المللی ازدیادیافته است.
3- ناظم نظام بين‌الملل یعنی امریکا، به دوران افول قدرت هژمونیک خود رسیده است.
4-یارگیری‌ها (به منزله ائتلاف) در دستور کار قرار گرفته است.
بنابر آنچه تا به اینجا بیان شد، می‌توان گفت که طبق سنت‌های گذشته، هر نظم بین المللی جدیدی، از دل جنگ بنیانگذاری می‌شود، پس احتمال انفجار انبار باروت و وقوع جنگ بین‌الملل، به‌طور جدی افزایش یافته است.
در حاشيه‌ این متن، می‌توان عمیق‌تر نگریست: 
حال همه نگاه‌ها معطوف به شی‌-جین-پينگ  است. او به عنوان تصمیم‌گیرنده مهم‌ترین قدرت چالشگر هژمونی امریکا می‌تواند تاثیر بسیاری بر مدیریت صلح‌ نیم‌بند جهان کنونی بگذارد. با اینکه جزييات قابل‌توجهی از نشست وی با ترامپ منتشر نشده، اما به نظر می‌رسد پیش‌بینی کيسینجر در مورد تاکتیک‌های چین طبق معمول درست باشد. او معتقد بود چین هیچ‌گاه مشت اول را نمی‌زند، سیاست چین سیاست تهاجم نیست، سیاست محاصره‌ نرم است، آنقدر صبر می‌کند و ذره ذره فتح می‌کند تا دست آخر روی بُرد مسابقه بنویسند: «برنده، چین!» موضع مادورو نیز موضع قابل توجهی بود، گویی نه تنها هیچ کشوری فعلا نمی‌خواهد مشت اول را بزند، بلکه از خوردن مشت نخست امریکا نیز امتناع می‌ورزد. این تاکتیک اتخاذی در بين‌ کشورهای جهان، از چین و ایران گرفته تا ونزوئلا، نشان‌دهنده آن است که نظام بين‌الملل به محافظه‌کاری تمایل بیشتری دارد و این موضوع، توپ را در زمین امریکا می‌اندازد. این امریکا و این ترامپ است که امروز، درست مثل آلمان نازی و هیتلر، ابتکار عمل را به دست گرفته و امکان دارد اگر کشورها همان ترجیح اشتباه جنگ دوم جهانی را انجام داده و صرفا مدارا پیشه گیرند، ابتکار عمل ترامپ تا مرز درگیری پیشروی کند، چراکه هر چند کشورها فعلا تمایلی به جنگیدن نداشته باشند، اما اقتضای سیستم، پایان «لحظه‌ هژمونیک» امریکا و در افتادن نظم کنونی را فریاد می‌زند!
کارشناس علوم سیاسی و روابط ‌بین‌الملل

 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون