به بهانه بازي بهادر زماني در سريال «الگوريتم»
پليس رئاليستي؛ زير پوست شهر
هادي اعتماديمجد
رفتن سمت مجموعههاي پليسي در ايران با وجود ضوابط و ملاحظات و هزار و يك حساسيت و توصيه، دل شير ميخواهد. اينكه چطور درام و شخصيتها را طورِ نه سيخ بسوزد و نه كباب روايت كني. دردسر پخش و اكران را نكشي و مقبول تماشاگر هم باشي. دانستن قلق اينها، جانبخشي و اجرايشان در يك كار نمايشي مدل ايراني، فوت و فن خاص خودش را دارد كه صرفا در گروي تجربه و هنر به دست نميآيد! مرور و شمار محدود كارآگاهان و پليسهاي گيرا، با صلابت و دراماتيزه در ساختههاي وطني، فكت خوبي براي سنجش اين ادعاست كه آفرينش اين كاراكتر غير از مراتب هنري، هول و حذرهاي فرامتني زيادي دارد. بهترين نمونههايش را ميشود در پكيج جمع و جوري گرد آورد؛ متشكل از سروان ناصر محمدي (با بازي عبدالرضا اكبري) در سريال «مزد ترس»، اميرحسين اوصيا (جهانبخش سلطاني) در «سرنخ»، كارآگاه علوي (احمد نجفي) در سريال «كارآگاه»، سرگرد كلاني (داريوش فرهنگ) در «شليك نهايي»، ميكاييل (كامبيز ديرباز) در سريالي به همين نام، محب مشكات (شهاب حسيني) در «پوست شير» و... يا شكل عريانتري از پليس در نمونههاي سينمايي پرمخاطبي مثل «متري شيش و نيم» با بازي پيمان معادي. پخش سريال پليسي - معمايي «الگوريتم» به كارگرداني بيژن ميرباقري و تهيهكنندگي ابوالفضل صفري در شبكه سه، فرصتي فراهم كرده تا نمونه جديدي را در اين دايره بپذيريم؛ بهادر زماني در نقش سرگرد «سياوش كيان». طي سه هفتهاي كه از پخش ميگذرد، در كسوت يك پليس باصلابت، صريح و با استقامت بدني مناسب، تصويري قابل باور خلق كرده. بدون اينكه حالت رباتيك و تصنعي بگيرد يا اسير كليشهها شود. بله كه شخصيتپردازي دقيق فيلمنامه و جنس كارگرداني، زمينهساز بوده تا احوالات دروني و بيروني سرگرد، عيني شود. زماني در اتمسفر مهيج سريال، زير سايه بازي رئاليستي و متناسب با زمان و مكان، از «كيان» پرسوناژي ساخته كه به تبع شرايط، رفتار همگوني دارد. اغراق، بازيخوري و اضافهكاري نميكند. هماني است كه بايد. هيجانانگيز. در خدمت فيلمنامه. عامدانه از نسخههاي مشابه، آشناييزدايي ميكند. روي ميميك تسلط دارد. با زبان بدن فكر شده. وقت تحقيق كه بايد حواسش به فرار مظنون باشد، منطقي زيرنظرش ميگيرد و بيدرنگ اقدام ميكند. جلوي در بانك با فرد معترض رفتاري قابل درك و بيتعارف دارد. در پرس و جو از مالباخته (بهار قاسمي)، نكته حرفهاي او را ميگيرد و با روانشناسي درست، بو ميبرد دروغ ميگويد. در شوخي طعنهآميز با دلارفروش، او را وادار به همكاري ميكند. در باشگاه بدنسازي با ادبياتي حرفهاي و دوئل كلامي جالبي، مسوول آنجا را مجاب ميكند اطلاعات بدهد. در بنگاه معاملات ماشين، در قالب فريبنده فروشندهاي فرو ميرود كه ناگزير از فروش ماشين دلخواهش است. در امر و نهي با زيردستانش، متوسل به شيوههاي مرسوم و رتوش شده نميشود. از افسر خانم كه شفاهي نكات پرونده را مطرح ميكند، ميخواهد آن را روي كاغذ تحويلش دهد. بابت كوتاهي در انجام وظيفه، افسر مسوول را به كفايت و نه اگزجره مواخذه ميكند. در كشف سرنخها طوري عمل ميكند كه بيننده بپذيرد و ترديد نكند. در بازجوييها بيپرواست و بياعتنا به داشتههايش، جوري وانمود ميكند كه دست بالا را در پرونده دارد تا متهم چارهاي جز اعتراف پيدا نكند. كشف و شهودش در بازسازي شگرد فرار يك متهم وقتي روي نردبان ايستاده، تقلبي و ساختگي نيست.
جديت ماشيني ندارد. حتي اقدام او در گذاشتن كلاه نقابدار بعد از باندپيچي سرش براي بيننده معني دارد و نمودي از نياز و علاقه او به رعايت الگوهاي ظاهري و حفظ تيپ را گوشزد ميكند. جالب آنكه همين كلاه را در توصيه سرهنگ مافوق (محسن قصابيان) در اتاق او از سر برميدارد، اما در ادامه كار خودش را ميكند و در اتاق خودش، آن را روي سرش ميبينيم! ضمن اينكه طي سكانسهاي ديدار با استاد دانشگاهش (محمدرضا شريفينيا)، از قامت مرد قانون ايدهآل، فاصله ميگيرد تا وجه فروتن و جوياي تكامل به شخصيت بدهد.
زماني در تمام موقعيتها، بازي منعطفي دارد. باورش ميكنيم. شخصيت مثبتي نيست كه دافعه داشته باشد. مخاطب ميرود كنارش ميايستد. هميشه مثل پليسها نيست. همينها از كاراكتر، يك الگوي به يادماندني ساخته كه روي خط درام، طبيعي حركت ميكند. او چنان با شخصيت و حال و هوايش، افكارش و طرز رفتارش چفت شده كه ميتواند باب ادامه زيست او را در دنبالههاي احتمالي سريال باز كند.زماني با فيلم «جنايت و جنحه» در ۲۱سالگي بازيگري حرفهاي را كليد زد و اگر خوششانس بود تا بازياش در نقش حضرت ابوالفضل (ع) در فيلم ناكام «رستاخيز» ساخته احمدرضا درويش ديده شود، زودتر از اينها ديده ميشد.او در دهه اخير بهرغم بازي در سريالهايي چون «تنهايي ليلا»، «كرگدن»، «ياور»، «قطب شمال»، «سوجان» و... گزيدهكار بوده. تجربهگرايياش در سينما كه منجر به ساخت فيلم سينمايي «بركه خاموش»، از محصولات اخير ذيل عنوان گروه «هنر و تجربه» شد هم نشان از آن دارد او به يكجانشيني عادت ندارد و ميخواهد گستره فعاليت هنرياش را فراتر از بازيگري ببرد.پخش سريال «الگوريتم» و نوع بازي بهادر زماني در آن، ميتواند او را به عنوان گزينهاي نسبتا بكر و قابل رجوع براي نقشهايي با زواياي بيشتر، مطرح و معرفي كند.