ادامه از صفحه اول
گسترش ارتباطات و توسعه ملي
رسانهها در زمينه تبليغات نقش تعيينكنندهاي در تعيين الگوي مصرف و رقابت اقتصادي بازي ميكنند. گستردگي مطلب تا جايي است كه حتي مشاغل كوچك و خانگي نيز ميتوانند با بهرهگيري از بسترهاي ارتباطي فرصت حضور در بازار را پيدا كنند.
افزايش و گستردگي نقش ارتباطات در عرصه اجتماعي عامل اصلي پيوند، آگاهي و تغيير نگرشها تلقي ميشوند و ميتوان گفت از طريق ارتباطات و فضاي مجازي و رسانهاي افراد از فرهنگهاي مختلف با كسب آگاهي، هويت اجتماعي مييابند يا آن را بازتعريف ميكنند و از همين طريق است كه فرهنگهاي جوامع در ارتباط با همديگر دگرگون ميشوند. به عبارتي رسانهها و فناوريهاي ارتباطي راه را براي تبادل سياسي و فرهنگي ملتها هموار ميسازند و موجب آشنايي مردم با زبانها، هنرها و سبكهاي گوناگون زندگي ميشوند.
در اينجا ميتوان اين نتيجه را مدنظر قرار داد كه ارتباطات در جهان معاصر نه تنها نقش انتقالدهنده پيام را دارد، بلكه عامل اساسي و اصلي تغيير و تحولي فرهنگي در عرصههاي سياسي، اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي است و با گسترش اين فناوريهاي ارتباطي همراه با كمرنگ شدن مرزها، تعاملات انساني گستردهتر شده است .
بنابراين در شرايط جهاني استفاده صحيح و آگاهانه از اين ابزارها نيازمند توجه به ارتقاي سواد رسانهاي، تفكر اقتصادي و سياستگذاري هوشمند است و از همين طريق است كه ميتوان به موازيسازي سياسي، اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي در برابر ساير قدرتها و توانيابي اجرا و انديشه دست يافت و به عبارت كليتر آينده هر كشور براي توسعه ملي در گرو درك درست از قدرت و مسووليت در سايه كاربرد صحيح ارتباطات است .
روابط شوگر ددي و شوگر مامي در ايران
كالايي شدن بدن يكي از پيامدهاي قابل تأمل اين نوع روابط است. هنگامي كه دسترسي به امنيت اقتصادي و ارتقاي منزلت اجتماعي با ارزشگذاري بر بدن و جذابيت ظاهري گره ميخورد، بدن بدل به شيئي قابل مبادله ميشود؛ چيزي كه توان خريد، جلبتوجه و كسب امتياز اقتصادي دارد. اين امر علاوه بر نگرانيهاي اخلاقي، زمينههايي براي نابرابري قدرت و سلطه فراهم ميآورد. اختلاف سن، جنسيت و سرمايه اقتصادي، روابط شوگري را مستعد ايجاد وابستگي عاطفي، كنترل، فشار رواني و حتي سوءاستفاده ميكند و برخي از روابطي كه آغاز آنها مبتني بر توافق داوطلبانه معرفي ميشود، در عمل ممكن است به ناامني رواني و باجگيري عاطفي بينجامد.
تاثير اين پديده بر تصور جامعه از رابطه زوجيت نيز شايان توجه است. چنانچه منطق رابطه عاطفي بر پايه مبادله اقتصادي و ارزشگذاري كالايي شكل گيرد، امكان آن وجود دارد كه تصور ازدواج و زوجيت نيز از رابطهاي مبتني بر مشاركت، تعهد و رشد مشترك، به الگويي معاملهمحور و نابرابر تقليل يابد. در چنين شرايطي، اعتماد زناشويي و درك عمومي از روابط پايدار ممكن است با فرسايش مواجه شود و ازدواج در تخيل اجتماعي به قراردادي اقتصادي فروكاسته شود كه در آن امنيت مالي در برابر جذابيت ظاهري يا توجه عاطفي قرار ميگيرد.
بررسي اين پديده نيازمند رويكردي ساختاري به جاي صرفا اخلاقگرايانه است. تحليل شكلگيري و گسترش چنين مناسباتي بدون توجه به نابرابري اقتصادي و فقر پنهان جوانان، نبود آموزش سواد رابطه و سلامت جنسي، ضعف ارتباط والد-فرزند و فقدان الگوهاي واقعگرايانه از روابط سالم در رسانهها ناكافي خواهد بود. مواجهه مسوولانه با اين دگرگوني مستلزم تقويت آموزش عمومي درباره روابط، بهبود فرصتهاي شغلي و اقتصادي براي جوانان و كاستن از انگ اجتماعي گفتوگوي صادقانه درباره نيازهاي عاطفي و جنسي است. در مجموع، روابط شوگر ددي و شوگر مامي نه يك اختلال فردي و نه صرفا انحراف اخلاقي، بلكه بخشي از تحولات گستردهتر در الگوهاي صميميت، بدنمندي و روابط قدرت در جامعه معاصر است. فهم اين پديده ميتواند امكان بازانديشي در اين پرسش را فراهم آورد كه جامعه چگونه به جوانان ميآموزد دوست بدارند، چگونه انتخاب كنند و چگونه كرامت عاطفي و انساني خود را حفظ نمايند.
دانشجوي دكتراي جامعهشناسي، عضو انجمن جامعهشناسي ايران