تاريخچه اوقاف اصفهان
عبدالحسين سپنتا متولد سال ۱۳۲۱ق. در زمان حكومت مظفرالدينشاه قاجار است. وي در سال ۱۳۴۷ش. و در زمان حكومت پهلوي دوم، در سن ۶۷ سالگي فوت كرد. وي اديب، نويسنده، شاعر، روزنامهنگار و فيلمنامهنويس دختر لر، اولين فيلم ناطق ايراني است. وي كتاب «تاريخچه اوقاف اصفهان» را در سال ۱۳۴۶ش. به نگارش درآورد كه انتشارات آن اداره كل اوقاف منطقه اصفهان است. اين كتاب از اين جهت حائز اهميت است كه متاسفانه بيشترين آثار باستاني اصفهان دوره صفويه، در زمان حكومت ناصرالدين شاه قاجار و زماني كه ظلالسلطان حاكم دارالسلطنه اصفهان بود، تخريب و نابود شد كه امروز در قسمت يازدهم گزارش «تجارت و صنعت ابريشمبافي ايران» به گوشهاي از آن اشاره كرديم.
عبدالحسين سپنتا در بخشي از مقدمه اين كتاب نوشته است: «... براي كساني كه هرگاه به ابنيه باستاني و مساجد و بقاع قديمي مينگرند، تجلي روح و هنر گذشتگان را ميبينند بسيار جالب و اميدبخش است كه بدانند اين آثار خير مانند هزاران مسجد، مدرسه، كارونسرا، حمام، پل، دارالشفا، بيمارستان دارالمجانين؛ كتابخانه، مكتبخانه، آبانبار، خانقاه، راه، رباط در سراسر ايران روي چه عقيده مقدس و براي چه هدف و نظر عالي انساني به وجود آمده و بانيان و هنرمندان و استاداني كه در اين آثار با صرف مال و وقت و به كار بردن سليقه و هنر خدمت كردهاند چه كساني بودهاند و با چه ايمان و عقيده راسخ اين همه آثار بديع را به وجود آورده و از خود باقي گذاشتهاند و بانيان اين ابنيه خير براي بقا و تعمير اين آثار چه اراضي وسيع و املاك زياد و موقوفات كثير برجا گذاشته و چگونه اسناد محكم براي مصون بودن آن املاك و موقوفات از دستبرد و تجاوز و ويراني و تغيير و تبديل تنظيم و باقي نهادهاند، زيرا آنان بدين حديث شريف مومن بودهاند... يعني پس از مرگ آدمي كار او بريده ميشود مگر از سه چيز، صدقه و بخشش جاري يا دانشي كه از او سود برند يا فرزند صالحي كه او را به نيكي ياد كند. اگر شكاف و شكن طاقها و ديوارهاي اين ابنيه نيمه ويران دهان بود به صراحت ميگفت كه از سال ۱۰۱۴ هجري بسياري بازارها، حمامها و املاك و ديههاي بزرگ وقف براي تعمير و حفظ ما بود و به شهادت كتابهاي مستندي مانند قصصالخاقاني و خلدبرين و عالم آراء عباسي و تاريخ عباسي اين موقوفات در دوران صفويه صدها هزار تومان قيمت داشت و عوايد آن مبالغ شگفتآوري را تشكيل ميداد، وقفنامه موقوفات سلطنتي را شيخ بهاءالدين محمدعاملي (معروف به شيخ بهايي) نوشت و رسيدگي به كار اوقاف را امثال ميرجلالالدين حسن صلايي؛ ميرمحمدباقر داماد، ملاعبدالحسين كاشي، ملامحسن فيض و مولانا عبدالله شوشتري و شيخ لطفالله ميسي عاملي و ميرزا رضيها عهدهدار بودهاند و از عوائد وقف مبالغي به ارباب علم و مستمندان اختصاص داده شده بود، بهطوريكه منجمباشي شاهعباس جلالالدين محمديزدي مينويسد در سال ۱۰۱۷ هجري مقرر شد هر ساله شش هزار تومان به مستحقين پرداخته شود و تاريخ عباسي مينويسد مبلغ يكهزار تومان وظيفه به ارباب علم داده ميشد و بنا به قول عالم آراءعباسي شاهعباس گفته است: «آنچه اطلاق ماليت بر آن توان كرد حتي اين دو انگشتر كه در دست دارم وقف است ليكن مشروط بر آن است كه بهر مصرفي كه راي صوابنماي اشرف كه متولي آنها است اقتضا نمايد در راه دين و دولت صرف نمايند»، تاريخ زندگي شاهعباس و بعضي سلاطين ديگر صوفي حاوي بسيار مطالب در اين باب است كه متاسفانه امروز از بسياري موقوفات آن عصر اثر و خبري نيست و ابنيه ويران ولي قابل تعميري كه باقيمانده به زبان حال به كساني كه به قول شاه عباس عوايد اوقاف را در راه دين و دولت صرف نكردهاند نفرين ميفرستد... مرور در تاريخ و توجه به تاريخچه وقف در اصفهان به ما نشان ميدهد كه نه فقط بعضي از موقوفات دراثر تجاوز افراد به حال املاك اختصاصي درآمده بلكه جنگها، كشتارها، انقلابها، زلزلهها و قحطيها و آسيبديدگيهاي ناشي از سيل و توفان و بيماري وبا و طاعون نيز عامل موثري بوده است كه نام و نشان موقوفات چندي را از بين ببرد و تاريخچه آن را به دست فراموشي سپارد. روزگاري بوده است كه خدمات فرهنگي، بهداشتي، كمكهاي اجتماعي از طريق موقوفات و اوقاف انجام ميگرفته، تشكيلات اوقاف آن زمان بهترين نمونه بشردوستي و خدمات اجتماعي آن عصر را نشان ميدهد، آن روز بهتر از آن وسيلهاي براي توسعه علم و كمك به دانشمندان و مساعدت به ايتام و بيوهزنان و معالجه بيماران و درماندگان وجود نداشته است. براي اقناع اين حس انساندوستي بود كه موقوفات و صدقات جاريه به وجود آمد... .
دكتر باستاني پاريزي در تحقيقات خود نيكو توضيح ميدهد: «اصولا بايد گفته شود كه وقف از نظر اجتماعي از مظاهر خاص پيشرفت و رفاه جامعه است زيرا طبق اصول و موازيني كه براي موقوفات از قرنها پيش درنظر گرفته شده، معمولا ثروتها بعد از هر چند سال از خانوادهاي به خانوادهاي و از طبقهاي به طبقهاي ديگر انتقال پيدا ميكند و تعديل ميشود بدون اينكه عامل عدم رضايت يا خونريزي و شورش را درپي داشته باشد و در واقع يك رفرم اجتماعي است بدين معني كه هميشه مقدار مهمي از املاك و درآمد آن دراختيار شخصي به نام و ناظر و امثال آن قرار ميگيرد و او سهمي براي خود دارد و بقيه را بايد در راههاي خير عمومي به كار برد و چون معمولا اكبر[فرزند ارشد] وارد شد اولاد و احفاد واقف اين امر هستند، در واقع يك نوع بيمه بازنشستگي براي پيران يك خانواده محسوب ميشود (البته به شرط آن است كه حساب موقوفهخواران را از موقوفهمداران جدا كنيم).»
منابع: مجموعه اسناد كتابخانه مركزي
و مركز اسناد دانشگاه تهران