شكست يا پيروزي؟
ولي اگر مفهوم و زمين بازي تغيير كند، در اين صورت بازي با پيروزي يا شكست تمام نميشود. نه پيروزي بايد موجب غرور و غفلت شود و نه شكست ميتواند به منزله پايان و نااميدي تلقي شود. بلكه برعكس شكست ميتواند انگيزهاي براي برد بعدي باشد، البته نه در بازي «وجودي». به نظر ميرسد برخي نيروها علاقه دارند كه بازي كنوني سياست خارجي را وجودي تعريف كنند، لذا شكست را به منزله پايان بازي و خروج از آن ميدانند، در نتيجه تعاريف از نتيجه بازي را تغيير داده و ميخواهند بازي را تا حصول نتيجه نهايي و زدن سوت پايان آنكه معلوم است چيست، ادامه دهند. در حالي كه شطرنجبازان خوب ميدانند كه با توجه به بازي طرف مقابل خود در چه زماني و پيش از مات شدن، بازي را واگذار كنند و دنبال بازي بعدي بروند و اين رفتار را هم اصلا بد نميدانند. اتفاقا بازيكنان ماهر زودتر بازي بينتيجه را واگذار ميكنند. چون ميدانند كه قرار نيست اتفاق خارقالعادهاي رخ دهد. پيشنهاد مشخص اين است كه بياييد از اين منظر به ماجراي هستهاي و روابط خارجي نگاه كنيم، قطعا راه خروج موفقيتآميز پيدا ميشود.