كرختي اجتماعي ايراني
پيمان سلامتي
چرا ما اينطوري شدهايم؟ متاسفانه مدت زيادي است كه با انواع مصيبتها دست و پنجه نرم ميكنيم. از خودكشي پزشكان و خودسوزي جوانان تا حوادث فاجعهآميز ترافيكي، افزايش سرسامآور تورم، كاهش وحشتناك ارزش پول ملي و ... اما مثل اينكه فلج شدهايم و به تحمل چنين بحرانهايي عادت كردهايم. چرا؟ چون جامعه دچار پديدهاي به نام كرختي اجتماعي شده است. مطالعات علمي نشان دادهاند انسانهايي كه در معرض استرسورهاي سنگين و مداوم قرار ميگيرند دچار چهار عارضه ميشوند: اضطراب، خشم، اختلال شناختي- يادگيري و آپاتي.
اين استرسها حداقل يكي از ويژگيهاي زير را دارند: خارج از توان تحمل انسانهاي عادي هستند مثل جنگ و زلزله، كنترلپذير نيستند همچون مرگ يكي از عزيزان يا ابتلا به بيماري، غيرقابل پيشبينياند يعني به صورت حاد و ناگهاني ايجاد ميشوند، تاثيرات عمدهاي بر زندگي جاري افراد ميگذارند مثل مهاجرت يا بازنشستگي يا آنكه اشخاص را دچار تعارضهاي دروني شديد ميكنند همچون اخلاقي زيستن در جايي كه دروغ سكه رايج جامعه است. در اين ميان آپاتي يعني بيتفاوتي، فقدان انگيزه، از بين رفتن عواطف لطيف انساني، نداشتن علاقه و اشتياق به انجام اموري كه براي سايرين جذاب به نظر ميرسد و احساس بيقدرتي. مارتين سليگمن، روانشناس برجسته مثبتگرا حدود 50 سال قبل اين پديده را از زاويه ديگر و با آزمايش بر تعدادي سگ بررسي كرد. او سگها را به سه گروه تقسيم كرد.
گروه اول روال عادي نگهداري را داشتند. گروه دوم درون قفسهايي بودند كه به آنها شوك الكتريكي وارد ميشد. در اين قفسها يك اهرم وجود داشت كه اگر سگ خود را به اهرم ميزد، شوك الكتريكي قطع ميشد. اين سگها به مرور فهميدند كه با زدن اهرم شوك قطع ميشود و هر وقت شوكي به آنها وارد ميشد، سريع خودشان را به اهرم ميزدند. گروه سوم درون قفسهايي بودند كه به آنها شوك وارد ميشد، اما آنها هيچ كاري نميتوانستند انجام بدهند و فقط بايد شوك را تحمل ميكردند تا قطع شود.
پس از مرحله اول، سگها وارد فضاي جديد شدند. در اين مكان دو قسمت وجود داشت كه با يك مانع از يكديگر جدا شده بود. يك طرف به سگها شوك وارد ميشد و طرف ديگر از شوك خبري نبود. نكته و نتيجهگيري جالب اينجا بود كه سگهاي گروه اول و گروه دوم، وقتي به آنها شوك وارد شد، سريعا خود را به طرف ديگر رساندند و از شوك در امان بودند، اما سگهاي گروه سوم، همچنان ميماندند و شوك را تحمل ميكردند و هيچ كاري براي رهايي از شوك انجام نميدادند. اين سگها ياد گرفته بودند كه در اين مواقع كاري نميتوانند انجام بدهند و ناتوان هستند. اين موضوع درماندگي آموخته شده يا ناتواني آموخته شده نام گرفت. در حقيقت، آپاتي اصطلاحي روانپزشكي است كه براي بعضي از افراد و به ويژه برخي بيماران روانپزشكي به كار برده ميشود. اما اگر در جامعهاي تعداد زيادي از اشخاص به اين مساله دچار شوند اين پديده آپاتي سيستميك يا كرختي اجتماعي نام ميگيرد.
البته فقط استرسهاي سنگين و مداوم نيستند كه باعث اين معضل اجتماعي ميشوند، بلكه در جامعهاي كه اعتماد به مسوولان و سازمانها كاهش يابد، شفافيت، پاسخگويي و عدالتمحوري در حكمراني كمرنگ شود، تشكلهاي مردمي جهت انجام فعاليتهاي گروهي (ولو كوچك) تعطيل شوند، حس همدلي و كمك به شهروندان از بين برود، پايگاههايي جهت گفتمانهاي عمومي وجود نداشته باشد تا آحاد مردم بتوانند صحبت، مشاركت يا مخالفت كنند، فضايل اخلاقي در بين مردم رو به افول باشند، آنها احساس كنند كه گوش شنوايي وجود ندارد، كنترلي بر اوضاع و قدرتي براي تغيير ندارند و برخي ديگر به اين نتيجه برسند كه از طريق تفريح و لذتهاي زودگذر خود را سرگرم كنند يا از طريق كار سخت و مداوم شرايطي را ايجاد كنند كه ديگر به اين مشكلات اجتماعي فكر نكنند، همه اينها به شيوع گسترده كرختي اجتماعي كمك ميكنند. در چنين مواقعي انسانها اهميتي به سايرين نميدهند، ارتباطات شخصي و وظايف اجتماعي به هم ميريزد و مردم احساس ناتواني، بيقدرتي و عدم امكان تغيير در شرايط جامعه كرده و به تحمل بحرانها عادت ميكنند. جان كلام آنكه جامعه ايراني مبتلا به آفتي به نام كرختي اجتماعي شده است. استرسورهاي سنگين و مداوم جامعه ايراني را به سمت آپاتي هدايت كرده و علاوه بر اين، سوءمديريت مديران، سلب اختيار از مردم، حس بيقدرتي و تاثيرگذاري در ميان آحاد جامعه و شيوع فساد اين مساله را تشديد كرده و كرختي اجتماعي را به بار آورده است. آيا راهكاري براي درمان وجود دارد؟ بلي، اما در اين مختصر نميگنجد.
استاد طب پيشگيري و پزشكي اجتماعي دانشگاه علوم پزشكي تهران