• 1404 سه‌شنبه 11 آذر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک سپه fhk; whnvhj ایرانول بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 6204 -
  • 1404 سه‌شنبه 11 آذر

نگاهي به نمايش «والس تصادفي» به كارگرداني پريسا مقتدي

مار و پله‌اي ميان اميد و سقوط

صبا رادمان

«والس تصادفي» به كارگرداني پريسا مقتدي، روايتي صحنه‌اي از مواجهه انسان با مرز ميان زندگي و مرگ است؛ نمايشي كه در قالب بازي‌اي ظاهرا ساده، قراراست مفهوم تقدير، اختيار و تكرار را به چالشي فلسفي و احساسي بدل كند.
اين اثر كه بر اساس متني از ويكتور هاييم و با دراماتورژي وحيد رهجوي در تالار قشقايي تئاتر شهر روي صحنه رفته، تلاشي است براي ترجمه يك موقعيت فلسفي به زباني اجرايي و ديداري. آنچه در ظاهر بازي‌اي ساده ميان زن و مرد (فرشته) است، در عمق خود به جدالي ميان آگاهي و تسليم، ميل به زيستن و پذيرش فنا و بار ديگر تلاش براي بودن تبديل مي‌شود؛ تجربه‌اي كه هم ذهني است و هم حسي، هم تراژيك و هم كميك.
كارگردان با طراحي ميزانسن‌هايي دقيق و زباني بصري مينيمال، توانسته است از محدوديت صحنه پلي به جهان ذهني و عاطفي مخاطب بزند. فضاي اجرا آگاهانه خلوت و كنترل‌ شده است؛ در مركز صحنه مبل قرمز رنگي قرار دارد كه نقطه كانوني رابطه دو شخصيت است، و در پس‌زمينه درِ شيشه‌اي مثلثی ‌شكل ديده مي‌شود كه مرد (فرشته) روي آن اعداد و امتيازهايي مي‌نويسد تا سرنوشت زن را تعيين كند. اين در، علاوه بر كاركرد روايي‌اش، در سطح نمادين، مرز ميان زندگي و مرگ را تداعي مي‌كند؛ دري كه مي‌تواند گشوده شود و زن را به حيات بازگرداند، يا بسته بماند و او را به جهان مرگ هدايت كند. 
تركيب اين دو عنصر - مبل قرمز و در شيشه‌اي - در عين سادگي، ساختاري معنادار مي‌سازد كه تنش ميان ميل و عقل، احساس و قضاوت را به چشم تبديل مي‌كند.
روابط دو شخصيت بر محور بازي و امتيازدهي شكل گرفته است؛ بازي‌اي كه در منطق دراماتيك نمايش، شباهتي آشكار به بازي «مار پله» دارد. هر امتياز، حركتي به سوي بالا يا سقوطي ناگهاني است و اين رفت ‌و ‌برگشت مدام، تمثيلي از چرخه اميد و يأس انساني است. اين بازي، با شوخ‌طبعي و طنز دروني خود، تماشاگر را مدام در تنشي ميان خنده و اضطراب نگه مي‌دارد. 
بازي دو بازيگر، به‌ويژه در نيمه نخست اجرا، روان، يكدست و هماهنگ است. زن و مرد در ضرباهنگ گفت‌وگوها و مكث‌ها تسلط كاملي دارند و توانسته‌اند در لحظات درست ميان طنازي و تلخي و اضطراب جابه‌جا شوند. بازيگر زن با توانايي‌اش در ايجاد تعليق، خنده و ترديد، مخاطب را به دل موقعيت مي‌كشاند و با كنترل بدن و بيان، احساسات متضاد را در لحظه‌اي كوتاه منتقل مي‌كند. بازي مرد (فرشته) نيز سنجيده و دقيق است، هرچند گاه كمي سرد  و مكانيكي به نظر مي‌رسد؛ ويژگي‌اي كه با نقش او به عنوان نيرويي داورگونه و بي‌طرف تناسب  دارد.
اگرچه در نيمه پاياني نمايش، اين بازي مدام، بالا و پايين‌شونده، كه در ابتدا نفس‌گير و جذاب است، گاه از ريتم مي‌افتد و تكرار موقعيت‌ها سبب خستگي مخاطب مي‌شود. كشدار شدن برخي ديالوگ‌ها و تكرار الگوهاي گفت‌وگويي، ضرباهنگ پرتحرك نيمه نخست را كند مي‌كند و از تنش دراماتيك مي‌كاهد. با اين ‌حال، كارگردان با  درك درست از ظرفيت  موسيقي و بدن، در لحظات مناسب با افزودن رقص و موسيقي، دوباره تپش و ريتم را به اجرا بازمي‌گرداند. 
در پايان، پريسا مقتدي برخلاف متن اصلي ويكتور هاييم، تصميم مي‌گيرد پاياني روشن و احساسي براي نمايش رقم بزند. در حالي كه در نسخه اصلي، سرنوشت زن در ابهام و برزخ رها مي‌شود، اينجا با تركيب ملودي والس گونه و احساسي «سارا مك‌لاكلن» پاياني خوش و رهايي‌بخش همراه با غمي شيرين (احساسات مرد از اينكه زن آنجا را ترك و به زندگي باز مي‌گردد) شكل مي‌گيرد. اين انتخاب شايد از لايه فلسفي اثر بكاهد و آن را به تجربه‌اي عاطفي‌تر نزديك كند، اما در عوض، ارتباط مخاطب با نمايش را گرم‌تر مي‌سازد و اجازه مي‌دهد حس اميد جايگزين اضطراب شود.
«والس تصادفي» در اجراي مقتدي، تجربه‌اي است ميان تفكر و احساس، فلسفه و شوخ‌طبعي. نمايش در بخش‌هايي دچار افت ريتم مي‌شود و تكرار گفت‌وگوها از نيروي تعليق آن مي‌كاهد، اما كارگردان با هوشمندي از همان ابزارهاي بنيادين خود ـ موسيقي، بدن و ميزانسن ـ براي احياي جريان حسي استفاده مي‌كند. 
حاصل كار، اجرايي است كه هم به تماشاگر عام مجال همراهي مي‌دهد و هم براي مخاطب جدي‌تر، لايه‌هايي از تأمل درباره بازي بزرگ زندگي پيش مي‌كشد؛ بازي‌اي كه همانند مار پله، هر لحظه ممكن است به صعود يا  سقوطي ديگر  بينجامد.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون