دو شاخ
محسن آزموده
ظهر پنجشنبه در حياط فرهنگسراي نياوران بعد از مراسم رونمايي از دويستمين كتاب انتشارات كرگدن، با دكتر حسين شيخرضايي، مدير اين انتشارات صحبت كردم. او گفت كرگدن ما (منظورش انتشارات است) دو شاخ است، مثل كرگدنهاي آفريقايي، متفاوت از كرگدنهاي تك شاخ آسيايي. تا الان به اين نكته دقت نكرده بودم. اسم شاخ اين حيوان ميآيد، دلم ميگيرد. ياد رفتار شنيع و زشت برخي آدمهاي نادان با اين زبان بسته ميافتم.
كرگدن مثل همه حيوانها (غير از يكي از آنها) بيگناه و مظلوم است. خيلي دوست داشتني است. ويژگيهايي دارد كه تقريبا همه ميدانند و بسياري از آنها آشكار است. مثل پوست كلفتي، تنها زيستن، آهسته و پيوسته بودن، وقار و متانت، حركت در خط راست.
كرگدن نه فقط در ايران كه گويا در همه جهان با فرهنگ و كتاب هم پيوند خورده است. فكر كنم 16-15 ساله بودم كه نمايشنامه مشهور و ابزورد كرگدن اوژن يونسكو را با ترجمه جلال آلاحمد خواندم. بعدها فهميدم ديگراني هم از اين حيوان در آثارشان استفاده كردهاند. يكي از مهمترين آنها براي من آقاي سيدعلي ميرفتاح است كه اول در يادداشتها و نوشتههايش و بعدا با مجله قشنگ و خواندني كرگدن، نقش مهمي در جا انداختن نام و ياد اين حيوان در ميان اهل فرهنگ و هنر ايران ايفا كرد. مجله كرگدن يكي از پرمخاطبترين و جذابترين نشرياتي است كه در طول زندگيام ديدهام. حيف كه ديگر منتشر نميشود. اگرچه آقاي ميرفتاح همچنان نقاشيهاي زيبا و چشمنواز از كرگدن ميكشد.
نشر كرگدن البته متفاوت از مجله كرگدن است. اين انتشارات را دكتر شيخرضايي با دوستانش از چند سال پيش راه انداختند و تا الان بيش از دويست كتاب منتشر كرده. آثاري تاليفي و ترجمهاي در حوزههاي متنوعي مثل فلسفه و ادبيات و علوم انساني و علوم تجربي و هنر. من هم مثل بسياري از كتابخوانهاي ايراني، تعدادي از آنها را خواندهام و بسيار ياد گرفتهام و لذت بردهام. در روزگار كنوني براي گرداندن يك انتشارات، به راستي بايد مثل كرگدن بود، هم از نظر جسمي و هم به لحاظ ذهني. بايد وظيفهشناس و باپشتكار بود، مثل همان مردي كه هر روز پرچمش را بر ميداشت و به ميدان شهر ميرفت و آن را تكان ميداد تا زرافهها حمله نكنند.
دم دكتر شيخرضايي و رفقايش گرم. دم همه آنهايي كه كرگدن را زنده و سلامت ميخواهند گرم. پاينده و سربلند باشند. با اميد.