يادداشتي بر كتاب «شب يلدا» اثر علي بلوكباشي
تمدن كهن ايران در آيينه پژوهش
الهه درهشامي
در بلندترين شب سال، وقتي تاريكي بر زمين چيره ميشود و سرما نفسها را سفيد ميكند، ايرانيان از هزاران سال پيش تا امروز، گردهم ميآيند تا نور را جشن بگيرند. شب يلدا، اين جشن باستاني، نه تنها يك رسم خانوادگي است، بلكه نمادي از پيوستگي عميق ما با تاريخ و فرهنگ سرزمينمان نيز هست. كتاب «شب يلدا» نوشته دكتر علي بلوكباشي، مردمشناس برجسته، يكي از جامعترين كاوشها در اين ميراث فرهنگي است. اين اثر، كه در مجموعه «از ايران چه ميدانيم؟» منتشر شده، با نگاهي علمي و دقيق، ريشههاي اين جشن را در عمق تاريخ ايران زمين ميجويد و آن را به عنوان بخشي جداييناپذير از هويت ملي ما برجسته ميسازد.
دكتر بلوكباشي با دههها پژوهش ميداني در فرهنگ عامه، در اين كتاب نشان ميدهد كه يلدا فراتر از يك شبنشيني ساده است. واژه «يلدا» مستقيما به زايش دوباره خورشيد اشاره دارد. اما ريشههاي اين جشن به تمدن ايران باستان بازميگردد، جايي كه آيينهاي مرتبط با خورشيد و نور، محور باورهاي مردم بودند. بلوكباشي تاكيد ميكند كه يلدا با آيين مهرپرستي پيوند عميقي دارد؛ ايزد مهر، نماد نور، عدالت و پيمان، در انقلاب زمستاني متولد ميشود تا تاريكي را شكست بدهد و روزها را طولانيتر كند. اين زايش، بشارت به پيروزي خير بر شر، روشنايي بر ظلمت و زندگي بر مرگ است. مفاهيمي كه در كيهانشناسي ايراني باستان، عرصه نبرد اهورامزدا و اهريمن را شكل ميدادند. در ايران كهن، مردم كشاورزي و دامداري، تغييرات طبيعت را نه تنها با چشم ميديدند، بلكه با جان احساس ميكردند. بلندترين شب سال، لحظهاي حساس بود كه خورشيد ضعيف به نظر ميرسيد و تاريكي تهديدكننده. ايرانيان باستان با روشن كردن آتش، گردهمايي و آيينهاي نمادين، به خورشيد ياري ميرساندند تا دوباره قدرتمند شود. بلوكباشي به زيبايي توضيح ميدهد كه چرا منابع مكتوب تاريخي درباره يلدا محدود است: اين جشن بيشتر به توده مردم، روستاييان و شبانان تعلق داشت، نه به دربار و نخبگان. بنابراين، در فرهنگ عامه زنده ماند و نسل به نسل منتقل شد، درحالي كه جشنهاي رسميتر مانند نوروز يا مهرگان بيشتر ثبت شدند. يكي از زيباترين بخشهاي كتاب، تحليل نمادهاي سفره يلدا است. ميوههايي چون هندوانه - با پوست سبز نماد سرسبزي زمين و گوشت سرخ مظهر گرماي خورشيد - انار به نشانه باروري و فراواني و رنگ قرمز غالب كه يادآور آيينهاي خورشيدپرستي است. خوردن اين ميوهها نه تنها براي دفع سرما و ناخوشي، بلكه آييني رمزي براي تقويت نور و زندگي بود. شبنشيني، قصهگويي، شاهنامهخواني و فال حافظ نيز، جلوههايي از اميد به تداوم هستند؛ در شبي كه تاريكي به اوج ميرسد، انسان با داستان و شعر، خود را به روشنايي آينده پيوند ميزند. اين ميراث، ريشه در يك جهانبيني عميق دارد كه ايران را به عنوان كانون تمدني ميبيند كه نور و عدالت را پروراند. در روزگاري كه جهانيسازي فرهنگها را يكسان ميكند و سنتها در خطر كمرنگي قرار دارند، يلدا يادآور است كه ما بخشي از يك پيوستگي تاريخي هستيم. امروز، در دنياي پرشتاب مدرن، جايي كه فردگرايي غالب است و ارتباطات مجازي جايگزين گردهماييهاي واقعي شده، يلدا دعوتي است به بازگشت به ريشهها: نشستن كنار هم، به اشتراك گذاشتن داستانها و جشن گرفتن اميد به فردايي روشنتر. در عصر حاضر، كه چالشهاي اجتماعي، اقتصادي و زيستمحيطي ما را احاطه كرده، فلسفه يلدا بيش از پيش معنادار است. پيروزي نور بر تاريكي، نه تنها يك پديده نجومي، بلكه استعارهاي از مقاومت در برابر سختيهاست. در جامعهاي كه گاه احساس انزوا و نااميدي ميكند، اين جشن ملي ميتواند پلي باشد به سوي همبستگي بيشتر. بلوكباشي با پژوهش دقيق خود، نشان ميدهد كه حفظ چنين سنتهايي، نه عقبماندگي، بلكه سرمايهاي براي ساختن آيندهاي استوار بر هويت مشترك است. كتاب «شب يلدا» نه تنها يك پژوهش آكادميك، بلكه دعوتي ملي به بازخواني ميراثمان است. در آستانه زمستان، خواندن آن يادآوري ميكند كه ما وارث تمدني هستيم كه هزاران سال پيش، در برابر تاريكي ايستاد و نور را جشن گرفت. يلدا، بيش از يك شب، فلسفهاي است براي زندگي: پس از بلندترين شب، هميشه صبحي روشنتر ميرسد. اين پيام، در دنياي امروز، بيش از هر زمان ديگري نياز ماست؛ پيامي از اميد، پيوند و پايداري فرهنگي كه ريشه در عمق تاريخ سرزمينمان دارد.