پيروز قرارداد كنسرسيوم نفت كه بود؟
يك قرارداد و هزار سودا
سجاد صداقت٭
«سرانجام پس از مذاكرات طولاني توانستيم با كنسرسيومي مركب از هفت كمپاني نفت كه بزرگترين شركتهاي جهان بودند، به توافق برسيم...» اين جملات را محمدرضا پهلوي آخرين شاه ايران درباره قراردادي به زبان آورده كه شايد خود بهتر از هر كسي ميدانست، قراردادي پيچيده و عجيب بوده است؛ قراردادي كه به قرارداد كنسرسيوم نفت معروف شد، قراردادي بود بين ايران و هفت شركت چند مليتي بزرگ دنيا كه در تمامي فرآيندهاي مربوط به نفت در ايران مشاركت ميكردند. قراردادي كه هنوز و پس از گذشت 61 سال از امضاي آن ميتواند محل بحثهاي فراوان درباره چرايي آن باشد. قراردادي كه اتفاقات پس از آن شايد هنوز ظرفيت فراواني براي بحث و تحقيق داشته باشد و از زواياي آن ميتوان درباره قرارداد كنسرسيوم نفت ايران و هفت شركت چند مليتي نفت حرفهاي بسياري به زبان آورد اما سوال مهمي كه در اين ميان هنوز جواب قاطعي براي آن به ميان نيامده است، اين است كه پيروز اين قرارداد كدام كشور بود؟ سوالي كه اكنون ميتوان در سالهاي ورود به ششمين دهه بازخواني اين اتفاق به واكاوي آن پرداخت.
براي پاسخ به اين سوال شايد يكي از بهترين راهها نظراندازي به نتايج و مقالاتي باشد كه پژوهشگران گوناگون درباره قرارداد كنسرسيوم به دست دادهاند. اما نكته مهمي كه در اين نظرها وجود دارد اين است كه اغلب ديدگاهي صفر تا صد نسبت به پيروز اين قرارداد اتخاذ شده است و همه پژوهشگران مهم و معروفي كه درباره كنسرسيوم سخن گفتهاند در پايان به دنبال يك پيروز بودهاند؛ پيروزهايي كه هنوز هيچ كدام از اسناد تاريخي به تنهايي پيروزي ايشان را ثبت نكرده است.
1- ايالات متحده امريكا
دانيل يرگين در كتاب «تاريخ جهاني نفت» درباره نتايجي كه از قرارداد كنسرسيوم به دست آمد، ميگويد: «قرارداد كنسرسيوم، در حكم نوعي امتيازگيري بود كه با تدارك و توطئه قبلي، در محيط خفقان و تهديد به ملت ايران تحميل شد. در مقايسه با پيشنهادهايي كه به دولت مصدق ارايه شده بود (پيشنهاد جاكسون، استوكس، بانك جهاني و پيشنهاد مشترك ترومن و چرچيل) دومين پيشنهاد امريكا و انگليس به مراتب زيانبارتر بود. اين قرارداد گذشته از پايمال شدن حقوق ايران، موجبات وابستگي بيشتر اقتصادي و نظامي كشور را به غرب و ايالات متحده امريكا هموار ساخت.» شايد بتوان اين ديدگاه را از جنبههايي پذيرفت. امريكا در سالهاي ابتدايي دهه 30 هجري شمسي و در حالي كه بسياري از كشورهاي اروپايي همچنان مشغول مسائل روزهاي پس از جنگ جهاني دوم بودند، فرصت بسيار مناسبي براي تبديل شدن به يك ابرقدرت در سطح دنيا را داشت. به اين ترتيب ايالات متحده يكي از مهمترين برنامههاي خود را ورود شركتهاي نفتي امريكايي به بازار نفت ايران ميدانست.
2- ايران
از سوي ديگر گروهي برنده اين قرارداد را ايران ميدادند. اين گروه معتقدند رژيم ايران با امضاي اين قرارداد فصل تازهاي در روابط با دنيا كه به مدت دو سال قطع شده بود، بازگشايي كرد و اين سرآغازي براي پيشرفتهاي كشور در سالهاي پس از آن بود. محمدعلي همايون كاتوزيان در كتاب «اقتصاد سياسي ايران» در اين باره مينويسد: «بيگمان شرايط اين قرارداد از هر لحاظ بدتر از شرايطي بود كه مصدق قادر به كسب آن بود... علي اميني نماينده ايران در مذاكرات نفت در پاسخ خود با گفتن اينكه قرارداد به هيچوجه ايدهآل نبوده، ولي با توجه به شرايط استثنايي كشور چارهاي از پذيرفتن آن نبوده است، واقعيت را فاش ساخت. با اين حال بدون مصدق و نهضت ملي حتي به دست آوردن همين قدر هم ممكن نميبود. نظر به وضع شركت نفت انگليس و ايران پيش از ملي شدن صنعت نفت، موافقت شركت مزبور با تقليل فاحش مدت قرارداد و افزايش سهم ايران به 50 درصد باوركردني نمينمايد. اينكه علاوه بر عقبنشيني مجبور شد... 60 درصد از نفت ايران را به ديگران واگذارد...» او در تحليل خود از اين قرارداد بيشتر نقش مصدق را پررنگ ميكند اما سعي دارد از جانب ايرانيها به موضوع نظر كند.
در راستاي همين نظر، فريدون مجلسي نيز يكي از كساني است كه معتقد است قرار كنسرسيوم نفت براي ايران در همه زمينهها پيروزي را به بار آورد. او در اين باره ميگويد: «مليشدن نفت ما براي اين اتفاق افتاد كه كليت نفت از چنگال انگليسيها به درآيد. درواقع ما در آن شرايط اصلا اين توانايي را نداشتيم كه بخواهيم قراردادي به ضرر آنها يا بهتر از شرايط 50 -50، حتي 51 به 49 را هم ببنديم. به نظر من بهترين كاري كه دولت بعد از مصدق انجام داد اين بود كه دوباره نفت را زنده كرد. فرقش هم با گذشته اين بود كه آن موقع انگليسيها در جايگاه ارباب كار ميكردند اما بعد از آن به صورت پيمانكار با ايران قرارداد ميبستند.»
3- انگلستان
اما گروه سوم و قدرتمندي نيز حضور دارند كه برنده اين قرارداد را انگلستان ميدادند. اين نكتهاي است كه يرواند آبراهاميان در كتاب «كودتا» و در بخش «ميراث كودتا» به آن اشاره ميكند. همانگونه كه آبراهاميان معتقد است: «شاه مناقشه نفتي را پس از وقفهاي درخور در نيمههاي سال 1333 با يك كنسرسيوم به امضا رساند... » دغدغهاي كه شايد در سالهاي بعد براي شاه جواب معكوس داد و عامل رضايتش بود، در كنسرسيوم اتفاق نيفتاد. آبراهاميان اشاره ميكند كنسرسيوم اما پيش از امضاي موافقتنامه كاملا اين نكته را براي وزارتخانههاي خارجه امريكا و بريتانيا روشن كرد كه بايد «حقوق و اختيارات معين در ارتباط با عمليات توليد و پالايش، از جمله حقوق انحصاري در كشف، استخراج، توليد، پالايش، حمل و نقل و صادرات نفت و گاز و حق كنترل موثر و مديريت اين عمليات» را در اختيار داشته باشند.
به گفته سر دنيس رايت، كاردار جديد بريتانيا و سفير آتي اين كشور فرمولي پيدا شد كه براساس آن، ايران ظاهرا «حاكميت بر نفت را در اختيار داشت، در حالي كه كنسرسيوم كنترلي را كه در مديريت عملياتها اهميت داشت در دست ميگرفت. » هربرت هوور كه از ۱۳۲۲ به بعد به ايران علاقه زيادي نشان ميداد، قرارداد را به نمايندگي از كنسرسيوم امضا كرد. رييس هياتمديره شل نيز به عنوان مديرعامل كنسرسيوم انتخاب شد. آبراهاميان در اين باره مينويسد: «به اين ترتيب، صنعت نفت ايران عملا مليزدايي شد.»
اما همانگونه كه آبراهاميان اشاره ميكند در اين ميان، پيروزي بريتانياييها بزرگتر از آن بود كه به نظر ميرسيد زيرا شل با وجود عنوانش، از جهات گوناگون شركتي بريتانيايي محسوب ميشد. در اوايل دهه 1320 هنگامي كه شركتهاي بزرگ پيشنهادهايي محرمانه را براي امتيازات نفتي در ايران در دستور كار خود داشتند، وزارتخانههاي خارجه امريكا و بريتانيا با شل به مثابه شركتي بريتانيايي رفتار ميكردند. بريتانيا با داشتن مالكيت 40 درصدي بريتيش پتروليوم و سهم 14 درصدي شل، عملا سهام كنترلي كنسرسيوم را در اختيار داشت. خلاصه اينكه آنان مثل آب خوردن در مناقشه نفتي پيروز شده بودند... به محض نهايي شدن موافقتنامه، ارزش سهام شركت نفت انگليس و ايران سه برابر شد و شركت، 80 ميليون پوند را به عنوان سهام در اختيار سهامداران خود گذاشت.» در اين ميان كسي چون محمد علي موحد نيز كلا دليل انجام كودتا را بسته شدن اين قرارداد ميداند. يعني پيروزي بزرگ براي انگلستان و البته تا حدودي ايالات متحده.
نتيجه
قرارداد كنسرسيوم از آن دست قراردادهايي بود كه تا پايان پابرجا باقي ماند يعني تا سال 1352 قرارداد كنسرسيوم نفت برقرار ماند و پس از آن بود كه با امضاي قراردادي جديد باطل اعلام شد. البته در طول 25 سال بعد، اين قرارداد دستخوش تغييراتي شد، اما روح حاكم بر آن باقي ماند. به نظر ميرسد پيروز اصلي امضاي اين قرارداد با توجه به شرايط آن روز ميتواند هر يك از كشورهاي نام برده باشد. ذهنيت رهبران آن روز ايران - همچون پژوهشگراني كه ايران را به دليل به دست آوردن شرايطي استثنايي كه تا پيش از آن حتي خوابش را هم نميديد، پيروز اين مذاكرات ميدانند - اين بود كه ايران براي بقا احتياج به حضور كشورهاي غربي در صنعت نفت دارد. از سوي ديگر انگلستان كشوري بود كه بيشترين ضربه را از ملي شدن صنعت نفت در ايران خورد و بيشترين تلاش را براي سقوط دولت مصدق انجام داد. اين كشور پس از كنسرسيوم تمام قد به صنعت نفت ايران بازگشت و تا سالها بعد نيز در آن حضور داشت. اما در بلندمدت قرارداد كنسرسيوم سرآغاز حضور ايالات متحده در ايران بود. به گونهاي كه در بخش اعظمي از دهه 40 و به خصوص 50 حضور بيبديل امريكاييها در ايران حس ميشد. كنسرسيوم نفت قراردادي بود كه در ذهنيت و شرايط آن روز كشورهاي پيروز زيادي داشت. هرچند كه وزن اين پيروزي آن چيزي است كه هنوز مقياس درستي از آن به دست داده نشده است.
٭دانشآموخته علوم سياسي