• ۱۴۰۳ سه شنبه ۱۸ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 3345 -
  • ۱۳۹۴ پنج شنبه ۲۶ شهريور

گدا - دستفروش‌هاي مترو: تنظيم شدن بر خطوط مولار

سيد وحيد ميره‌بيگي/ تهران شهري است كه شكاف زندگي زاغه‌نشينان و «بچه‌پولدار»هاي آن به سختي باور كردني است و آمار تكان‌دهنده آسيب‌هاي اجتماعي در آن، آنقدر تكراري شده كه ديگر به عنوان خبرهاي جذاب ميان افراد «وايبر» مي‌شود.

خطوط متروي اين شهر، در بي‌نقص‌ترين حالت خود، در غايت ثانيه‌مندي مبداهاي مشخص را به مقصدهاي مشخص مرتبط مي‌سازند و با جابه‌جاكردن روزانه كنسروي از آدم‌ها، بدل به فضايي روزمره در زندگي بسياري از افراد شده است. افراد مانند توده‌اي از چيزهاي مضطرب، ازدحام ورود و خروج درب‌ها، پله‌ها و گيت‌ها را شكل مي‌دهند و هر روز تكاپوي تعجيلي آنها براي خلق لحظه‌اي ناب قابل رويت است. لحظه‌اي ناب كه در آن هم نفرت و ناچاري را و هم خشنودي توفيق را حس مي‌كنند. لحظه‌اي كه با سر وقت رسيدن به يك قرار دوستانه، با دير نكردن كارگر در نگاه كارفرما و تاخير نداشتن كارمند در چشم الكترونيكي دستگاه حضور و غياب شركت و. . . پديد مي‌آيد: لحظه «به موقع». لحظه «به موقع»، در زمان تجربه‌شده در زندگي شهري معنايي خاص دارد. ساعات روز بر حسب اين لحظات به‌موقع درك مي‌شوند. بيدار شدن به‌موقع فرد، رسيدن به‌موقع قطار و... كدگذاري‌هاي زمان‌اند كه تحت منطق پيچيده بازار و حكومت براي افراد به مثابه محدوده‌ها و درعين‌حال معاني زمان تعين يافته‌اند. در واقع اين كدگذاري‌هاي كلان‌تر در جامعه است كه به‌موقع‌هاي افراد را با به‌موقع‌هاي قطارها همزيست مي‌كند و آشتي مي‌دهد. يعني، حركت گلبول‌وار توده افراد را در اين خطوط رگ‌وار نظم با زمان‌بندي مي‌بخشد. با زمان+بندي، با به بند كشيدن زمان‌هاي متفاوت و ناهمگن افراد و هدايت كردن آنها به يك «به‌موقع» مشترك! واژه موقع در اصل به معناي جاي فرودآمدن/ قرار گرفتن است نه زمان آن؛ اما در گفت‌وگوي روزمره بدين معناي اخير به كار برده مي‌شود. و چه بهتر! زيرا مقصود ما را نيز بيشتر مي‌رساند؛ زيرا به همراه دقيقه‌مند و حتي ثانيه‌مند شدن حضور آدمي در متروها، يعني به همراه كدگذاري شدن زمان، مكان نيز كدگذاري مي‌شود. گيت‌ها، حق حضور را در دوسوي خود كد مي‌زنند، مامورهاي انتظامات مترو چگونگي حركت بر پله برقي را، فاصله استاندارد از خطوط تعيين شده را و اختصاص واگن‌هاي ابتدا و انتهاي قطار به بانوان را گوشزد مي‌كنند. بديهي است كه بدين‌ترتيب زمان-مكان به-موقع با رفتار به‌موقع مرتبط مي‌شود. رفتار به‌موقع از نايستادن در گيت‌ها و محل‌هاي عبور تا استاندارد داشتن مقصد مشخص و پياده‌شدن و... را شامل مي‌شود. ‌مسافر استاندارد مترو، مبدأ، مسير، زمان- مكان، رفتار و مقصد تعريف شده دارد. روي خط مترو (مشابه با خط تاريخي عصر مدرن كه با جداشدن محل‌كار از خانواده پديد آمد و هركدام را در يك سوي خود قرار داد) تكاپوي تعجيلي انسان مدرن ساكن كلانشهر رخ مي‌دهد؛ انساني كه سعي مي‌كند روي خطوط ميان «كار» و «خانواده» در حال جابه‌جايي به‌موقع باشد... در نگاه نخست به نظر مي‌رسد همه مسافران مجري به‌موقعگي و داراي مبدأ-مقصد معين‌اند و حركت بر اين خطوط را به مثابه تعليقي از كار، خانه و... تجربه مي‌كنند. چنانكه معمولا ميل ندارند قطار متوقف شود يا كند حركت كند. اما در مورد نقش‌هاي غيرمسافر چه مي‌توان گفت؟ مردان و زنان و كودكاني كه توسط ناظري بيروني نه براساس ظاهرشان (كه از سبك پوشش رايج تا پوشش و آرايش لوكس يا گداوار را شامل مي‌شود) نه با زبان/قوميت آنان (كه از شهرهاي مختلف كشور بوده و با/بي لهجه‌اند) و نه با الگوهاي رفتاري‌شان (كه در ادامه شرح تفاوت خواهد آمد) قابل دسته‌بندي به عنوان يك گروه نيستند ولي با توجه به تفاوت‌هاي‌شان از مسافران (مجريان به‌موقعگي) مي‌توان درباره آنان به مثابه يك گروه سخن گفت. آنها «گدا - دستفروش» هستند. بدون مبدا و مقصد معمولي وارد خطوط مترو مي‌شوند و خطوط براي آنان طي مسير از كار به خانه يا بالعكس نيست. بلكه خود كار و چه‌بسا براي بي‌خانمان‌ترين آنها خود خانه موقت باشد. گدا-دستفروش‌، گدا نيست زيرا مستقيما دريوزگي نمي‌كند و نوعي تجارت كوچ‌وار راه انداخته است و دستفروش نيست زيرا گاه با به‌كارگيري ويژه تن (تمارض به معلوليت)، پوشش (مندرس‌پوشي) و كلام (درخواست ترحم‌برانگيز) به مسافران نقش خريدار مي‌بخشد. و به‌موقعگي آنها را در راستاي ديگري مي‌كشاند به نحوي كه ممكن است حس موفقيت در به‌موقعگي (حذف زمان آينده مراجعه به بازار براي خريد فلان وسيله) و به‌صرفه‌گي را نيز ايجاد كند. تمايززدايي از دستفروش و گدا، تمايززدايي از فرد شاغل داراي درآمد دايم و فرد بيكار بدون درآمد است. نقشي دوچهره آفريده مي‌شود.

چهره گدايي، با جلب ترحم و چهره دستفروشي با آبرومندي جنس مي‌فروشد. گدا- دستفروش گاه خود را به عنوان عنوان مطرود يا محروم از فرصت‌هاي اجتماعي-اقتصادي مي‌نماياند. اين تصوير در شرايط اقتصادي چندين سال اخير كشور كه بسياري از افراد دشواري معاش را در آن تجربه كرده‌اند نوعي همدلي با مسافران را در نقد اقتصاد رسمي پديد مي‌آورد. تفاوت قيمت گاه قابل توجه اجناس ارايه شده، نقد پراتيك و ضمني گدا- دستفروش بر بازار رسمي و افشاكننده خصلت دلالي فروشندگان مغازه‌نشين است. نقد كلامي او نيز، در هنگامه‌اي كه ازدحام جمعيت ايستاده، ساكن و منتظر قطار را مي‌شكافد و «بيرون دونه‌اي 5000 مي‌دن، بيا 3 تا ببر 5 تومن!» را جار مي‌زند، آشكار است. كوپه‌گردي گدا-دستفروشي كه اهل تهران هم نيست و با جارزني و تحمل جرزني مشتري، در ارتباطي رودررو جنس مي‌فروشد، در عصر پيدايش خريد- فروش‌هاي هايپرماركتي، ماهواره‌اي و اينترنتي صورتبندي قديمي تجارت خرده‌فروشي يعني دوره-گردي را احيا مي‌كند. كوچ‌گر راز آميز كولي‌وار كه چيز-ميزهاي به دردبخور در آستين دارد! گويي مطرودين و حاشيه‌اي‌ها، اين اقليت‌هاي شناخته شده كلانشهرها، تصميم گرفته‌اند مستقيم و سرراست به بدنه جامعه‌اي كه در آن جذب نشده‌اند رسوخ نكنند بلكه از مكانيزم رفع برخي نيازهاي روزمره اعضاي همين جامعه بهره جويند. آنها وسايل دم‌دستي‌ مورد نياز افراد به‌موقع را به مثابه قفسه‌هايي سيار از سوپرماركتي سيال و ريزومي كه هر شاخه-ريشه‌اش در واگن‌هاي مختلف حضور مي‌يابد، ارايه مي‌كنند.

گدا-دستفروش، سخنور و بازارياب ماهري است. گاه دلقك‌-هنرمند است، فقط آواز مي‌خواند و انعام مي‌گيرد. گاه طنازي مي‌كند: «آقا بياين كلاه سرتون بذارم! كلاه فقط دو تومن!».

گدا-دستفروش در زير باران جملات انتظامات مترو كه از بلندگوها پخش مي‌شود و به مسافران توصيه مي‌كند خريد نكنند و در تحويل دادن آنها به ماموران كمك كنند قدم مي‌زنند. در واگن‌ها جابه‌جا مي‌شوند. گاه به مسافران چيز- ميز (از لوازم آرايشي و لباس زير و وسايل آشپزخانه و... در واگن زنان، تا نقشه شهر و اسباب بازي و لوازم بهداشتي و... در واگن آقايان) مي‌فروشند. گاهي هم مسافران را با جار زدن‌هاي دايم و صدايي كريه يا خود را به شخص چسباندن و اصرار به خريد مي‌آزارند. گاهي هواي همشهري‌ها و كوچك‌ترها را دارند (تلطيف مكانيسم رقابت؟).

گدا- دستفروش به‌موقعي مشابه مسافران ندارد، به‌موقع خود را آفريده و به‌موقع مسافران را تغيير مي‌دهد. شايد به‌موقع او توسط سرپرست يك باند گدا-دستفروشي (آنچنان كه رسانه‌هاي رسمي بر وجودشان تاكيد مي‌كنند) كدگذاري شده‌باشد اما به هر روي در مترو با مبدل ساختن قلمروي گذار به قلمروي پرسه‌زني، قلمروي عبور به قلمروي حضور و قلمروي حمل و نقل به قلمروي اقتصاد غيررسمي از قلمروسازي شهرداري قلمروزدايي مي‌كند. گدا-دستفروش دو نوع قدرت دارد. قدرت سلبي او با نقد تقريبا موفق مغازه‌ها، مراكز تجاري و فروش ماهواره‌اي، و قدرت ايجابي‌اش با خلاقيت در بازاريابي و متحقق ساختن ميل به بقا در ساختار اين اقتصاد نابسامان نمايان مي‌شود.

گدا-دستفروش، اقليتي در كلانشهر است (بدون شغل در اقتصاد رسمي، فقير، معلول، شهرستاني داراي لهجه و...) كه در مترو نيز به مثابه اقليت متمايز ظهور مي‌كند. اقليتي كه كدگذاري‌ زمان/ مكان/ رفتار را به چالش مي‌كشد. ممكن است به نگهبان‌هاي گيت‌هاي ورودي رشوه دهد و اجازه عبور اجناسش را بگيرد، يا آنها را بفريبد يا با نمودن چهره گدايي ترحم آنها را برانگيزاند. در نهايت وارد خطوط مترو مي‌شود. خطوط مولار مترو كه تنظيم‌گر و تنظيم‌شده‌اند و حركت مولكولي نامنظم گدا- دستفروش‌ها را در دل خود تاب نمي‌آورند.

هراس از چيست؟

اينكه اين خطوط مولكولي به هم بپيوندند و خطوط گريز بيافرينند.

 

پي‌نوشت:

1- اگرچه احتمال ارتباط باندي ميان آنها وجود دارد.

2- ممكن است گدا-دستفروش، بازارياب يك شركت توليدي نيز باشد، چنان‌كه برخي از آنها كارتخوان به همراه دارند! اما به هر حال به نظر مي‌رسد نقش گدا-دستفروش‌ها غالب باشد. مشاهده ميداني يك ساله من چنين چيزي را نشان مي‌دهد. علاوه بر اين ورود اخير كارتخوان به دست‌ها و بازارياب‌هاي اقتصاد رسمي به اين اقتصاد غيررسمي خود تحليل و تامل جداگانه طلب مي‌كند.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون