محسن آزموده / يرواند آبراهاميان، پژوهشگر ارمني-ايراني به معناي دقيق كلمه يك مورخ دانشگاهي با رويكرد سياسي مشخص است و ابايي ندارد كه در يادداشت سپاسگزاري يكي از آثارش صراحتا خود را «سوسيال دموكرات» بخواند. آبراهاميان در سال 1319 در ايران به دنيا آمده و در سال 1329 به بريتانيا مهاجرت كرده و تحصيلاتش را در رشته تاريخ تا مقطع كارشناسي ارشد در دانشگاه آكسفورد ادامه داده است. آبراهاميان دكتراي خود را در اين رشته در سال 1348 از دانشگاه كلمبيا اخذ كرده است. او در دانشگاه شهر نيويورك (CUNY) تدريس ميكند و استاد تاريخ كالج باروك است. او همچنين در دانشگاه پرينستون، دانشگاه نيويورك و دانشگاه آكسفورد تدريس كرده است. شهرت آبراهاميان در ايران اما به واسطه كتاب مهم و مرجعش درباره تاريخ معاصر يعني «ايران بين دو انقلاب» است كه با دو ترجمه احمد گلمحمدي و محمد ابراهيم فتاحي (نشر ني) و كاظم فيروزمند و محسن مديرشانهچي و حسن شمسآوري (نشر مركز) شناخته شده است. البته آبراهاميان آثار ديگري نيز به زبان انگليسي دارد كه برخي در خارج از ايران (مثل اعترافات شكنجهشدگان با ترجمه رضا شريفيها در نشر باران) منتشر شده است. در سالهاي اخير نيز دو كتاب جديدتر او يعني تاريخ ايران مدرن (2008) و كودتا؛ 28 مرداد، سازمان سيا و ريشههاي روابط ايران و امريكا در عصر مدرن (با ترجمههاي متفاوت) به فارسي منتشر شده است. كتاب كودتا البته از منظر علاقهمندان به تاريخ اثر مهمتر و بحثبرانگيزتري است چراكه در اين كتاب آبراهاميان درباره مساله جنجالبرانگيز نفت و نهضت ملي صريحا اعلام موضع كرده و ديدگاه خود را بيان كرده است. اخيرا كريم سليماني استاد تاريخ دانشگاه شهيد بهشتي در نشستي در ساختمان آرشيو ملي ايران وابسته به سازمان اسناد و كتابخانه ملي ايران در نشستي به نقد و بررسي اين كتاب پرداخته است كه گزارشي از آن از نظر ميگذرد:
كتاب ويلبر سناريوي هاليوودي نيست
كريم سليماني در آغاز بر اهميت كتاب آبراهاميان تاكيد كرد و گفت: آبراهاميان براي بحث خود از دو آرشيو بزرگ امريكا و بريتانيا بهره گرفته است. علاوه بر آن به آثار مهمي كه ترجمه شده به خصوص كتاب ويلبر، مورخ سازمان سيا رجوع كرده است كه مورخان قديميتر به آن دسترسي نداشتهاند. برخي كتاب ويلبر را زير سوال بردهاند، مثل داريوش بايندر كه كتاب كرميت روزولت را مثل يك سناريوي هاليوودي ميخواند. اما وقتي به سرنوشت ويلبر نگاه ميكنيم، ميبينيم كه يك استاد ممتاز تاريخ و باستانشناسي بوده و در كنار آن جاسوس حرفهاي بوده است. بعد از اينكه كرميت روزولت با اجازه سازمان سيا كتابش را منتشر ميكند، ويلبر هم اين تقاضا را از سازمان سيا ميكند و آنها كملطفي ميكنند و آن را در چهار صفحه خلاصه ميكنند، در حالي كه ويلبر براي خودش و كارهايش شأن بالايي قايل بود و به همين خاطر نسخه اصلي را كه در سال 1333 تنظيم كرده بود، به دوستانش ميدهد و ميخواهد كه بعد از مرگش آن را منتشر كنند و آنها اين كتاب را به نيويوركتايمز و ساير نشريات ميدهند. با توجه به اين سرنوشت ميبينيم كه كتاب ويلبر سناريوي هاليوودي نيست، بلكه اگر از منظر روانشناسي قدرت هم بنگريم، ميبينيم كه ساختن سناريو كار چهرههاي ضعيف است.
وي تاكيد كرد: آبراهاميان با كمك اسناد آرشيوي نشان ميدهد كه كودتا طرحي بود كه از ششم مرداد 1331 يعني چند روز بعد از قيام سي تير كليد ميخورد و چند ماه قبل از 28 مرداد به امضاي وزراي خارجه امريكا و بريتانيا ميرسد. در اين اسناد آمده كه بايد به شاه نقش بدهيم تا كودتا به نام او باشد. اين اسناد بر گزارش ويلبر منطبق است و نميتوان آنها را انكار كرد.
مساله كنترل بود
اين استاد تاريخ دانشگاه شهيد بهشتي در ادامه به دو مساله اصلي كتاب كودتا كه در پيشگفتار بيان شده اشاره كرد و در تشريح مساله اول گفت: مساله اول اين است كه آيا بريتانيا و امريكا از روي حسن نيت وارد مذاكره شدند؟ بسياري از مورخان حتي مورخان نزديك به مصدق ميگفتند او يك دندگي كرده است و نتوانسته مصالحه كند. آبراهاميان در پاسخ ميگويد اين طور نيست، زيرا اساسا مصالحه دستنيافتني بود زيرا بريتانيا و امريكا مايل نبودند دست از كنترل نفت بردارند. كنترل به مفهوم دقيق كلمه يعني نظارت داشتن بر ميادين نفتي، اكتشاف، استخراج، پالايش و صادرات به جهان و در نتيجه تاثيرگذاري در قيمتهاي جهاني نفت است. مصدق و ايرانيان از كنترل مفهومي برابر حاكميت ملي را ميفهميدند و در نتيجه حاضر نبودند آن را از دست بدهند. آنها كنترل را جزو حقوق ملي ايرانيان ميدانستند. آبراهاميان در طول كتاب ميكوشد غربيها از جمله امريكاييها فقط با مصدق بازي ميكردند و ميخواستند زمان بخرند. تا الان مورخاني چون گازيروفسكي نشان داده كه مواضع دوگانه امريكا در آن زمان همه را بر اين داشت كه دستكم تا زماني كه ترومن سر كار بود، امريكاييها با ايرانيان همدل بودند ولي آيزنهاور كه رييسجمهور تندروي جمهوريخواه بود، با همكاري چرچيل با مصدق مخالف بودند. آبراهاميان با اسناد نشان ميدهد كه امريكا در دوره ترومن دو دوزه بازي ميكردند، يعني در ظاهر سخاوتمندانه رفتار ميكردند ولي پشت پرده به انگليسيها ميگفتند كه صددرصد با آنها هستند و حتي يك جا مك گي، معاون وزير خارجه امريكا ميگويد بايد كله ايرانيها را بكوبيم. در هيچ كتابي پيش از اين به اين نتيجه نرسيده بوديم كه نوعي همساني ميان مواضع دموكراتهاي دوره ترومن و جمهوريخواهان دوره آيزنهاور باشد.
جنگ سرد بهانه بود
سليماني مساله دوم كتاب را اين خواند كه آيا كودتا در چارچوب جنگ سرد و جدال ميان بلوك شرق و غرب رخ داد؟ و در توضيح آن گفت: متفقين به روسيه شوروي خيلي كمك كردند، اما بعد از آنكه ارتش سرخ وارد اروپاي شرقي شد، در يالتا قراردادي بستند و جهان را تقسيم كردند. از اينجا به بعد ترومن و آيزنهاور گفتند كه ما نميتوانيم به استالين اعتماد كنيم، تا سال 1969 كه نيكسون آمد و در سالهاي 1971 و 1972 جنگ سرد به يك همزيستي مسالمتآميز بدل شد. اين دوران جنگ سردي بود كه جنگي ايدئولوژيك ميان دنياي سرمايهداري و دنياي كمونيستي رخ داده است. عمده مورخان بر اين باورند كه امريكا از ترس اينكه حزب توده بر ايران تسلط پيدا نكند، از بريتانيا حمايت كرد، اما آبراهاميان به خوبي نشان ميدهد كه اصلا چنين نبود. حيرتانگيز است كه در سه روز 25 و 26 و 27 مرداد 1332 و روز چهارم كه كودتاست، شاهد كوچكترين موضعگيري از جانب روسها به نفع دولت مصدق نيستيم بلكه با جسارت تمام بيش از 11 تن طلاي طلب ايرانيها را نيز پرداخت نكردند و درست زماني كه زاهدي سر كار آمد، تمام طلاها را پس دادند. از سوي ديگر در تحريم كشندهاي كه ايران گرفتار آن بود، وقتي ژاپن اعلام كرد با 30 درصد تخفيف حاضر است نفت از ايران بخرد، روسيه هياتي به ژاپن فرستاد و به آنها اعلام كرد كه ما به شما 30 درصد تخفيف ميدهيم و از ما نفت بخريد و باز مصدق را ناكام گذاشتند. بنابراين در آن فضا جنگ سرد و نزاع ميان شرق و غرب مطرح نبود، بلكه آبراهاميان نشان ميدهد كه درگيري اصلي ميان امپرياليسم و ناسيوناليسم نوخاسته يا ميان جهان اول و جهان سوم مطرح بود، يا جنگ ميان جهان توسعهيافته و توليدكننده و پيشرفته و جهان مصرفكننده مطرح بود.
اعتصابات تودهايها مهم بود
اين استاد تاريخ در ادامه به تشريح مباحث كتاب پرداخت و گفت: نويسنده با يك ذهن نظري بسيار قوي چيدمان بجايي از حوادث گذشته ارايه ميكند. در دوره حسين علاء قبل از نخستوزيري مصدق كه 7 تا 12 ارديبهشت سال 1330 بود، يك سري اعتصابات نفتي در ايران رخ ميدهد. اشاره به اين موضوع نيز يكي از ويژگيهاي اين كتاب است كه كمتر محققي به اهميت اعتصابات نفتي پرداخته است. واقعيت اين است كه ما اهل تاريخ هر كار كنيم از پسزمينههاي ايدئولوژيك نميتوانيم دست بكشيم. علت كملطفي به اين اعتصابات آن است كه حزب توده در آنها نقش موثري داشت. البته حزب توده 22 هزار عضو رسمي داشت، اما تعداد هوادارانش بسيار زياد بودند و اين همه اين هواداران تناسبي به لحاظ ايدئولوژيك با حزب نداشتند و شعارهاي جذاب حزب آنها را جلب كرده بود و حاضر بودند با شعارهاي حزب به خيابانها بيايند و اعتصاب و تظاهرات كنند. يكي از اين تظاهراتهاي بزرگ در سال 1325 در كرمانشاه اتفاق افتاد كه در آن چندين نفر كشته شدند (حدودا 12 نفر) و در آن كارگران نفتي توانستند به بسياري از خواستههاي رفاهيشان برسند. مبارزات ملي شدن صنعت نفت مجددا فضايي ايجاد كرد و بار ديگر فعاليتهاي كارگري شروع شد كه اوج اين فعاليتها بين 25 تا 29 فروردين سال 1330 يعني دو هفته پيش از نخست وزير مصدق رخ ميدهد. آبراهاميان نشان ميدهد كه اين اعتصابات به روي كار آمدن مصدق بسيار كمك كرد زيرا كشور را فلج كرده بود. آبراهاميان تاكيد ميكند هنوز بهترين اثر فارسي در اين زمينه كتاب مصطفي فاتح (50 سال نفت ايران) است و بقيه مورخان اين نكته را يا نديدند يا به آن اشارهاي نكردند، در حالي اين نكته اهميت نفت را نشان ميدهد و در آن روزگار جمال امامي، رييس مجلس از پيشنهاد نخست وزيري مصدق در روز 9 ارديبهشت همزمان با استعفاي حسين علاء حمايت ميكند و بلافاصله نيز اين پيشنهاد پذيرفته ميشود، مصدق نيز از شرايط استفاده ميكند و دو شرط ميگذارد كه با قيد اين شروط نخستوزيري مصدق پذيرفته ميشود.
مصدق كارشكني نكرد
وي مساله مهم ديگري كه «اكثر مورخان فريب آن را خوردند»، ماموريت مصدق در سازمان ملل خواند و گفت: وقتي بريتانيا در دادگاه لاهه موفق نميشود، به سازمان ملل شكايت ميكند و در مهرماه 1330 مساله را به شوراي امنيت ارجاع ميدهد، اما در آنجا نيز موفق نميشود قطعنامهاي به تصويب برساند و مصدق باز از همان استدلالي استفاده ميكند كه در دادگاه لاهه عنوان كرده بود و ميگويد من با يك شركت خصوصي مواجه هستم اما كشور بريتانيا كشتيهاي جنگي خود را به درياهاي ما آوردهاند و شهر آبادان را تهديد به تسخير و بمباران كردهاند. او ميگويد: اگر ايران كشتياش را به درياي انگليس ببرد، خودش را مقصر خواهد دانست كه صلح و امنيت جهاني را تهديد كرده است. به اين دليل در شوراي امنيت نيز بريتانيا راه به جايي نبرد و مصدق از دعوت ترومن استفاده ميكند و از نيويورك به واشنگتن ميرود و در آنجا ضمن پرداختن به معالجات مذاكرات طولاني با ترومن و مك گي، معاون وزارت خارجه و آچسن، وزير خارجه امريكا دارد. طرحي به تصويب ميرسد كه بسياري از مورخان و حتي دوستداران مصدق بر اساس آن او را متهم ميكنند كه اگر يكدندگي نميكرد، ميتوانست به غرب مصالحه كند و جلوي كودتا را بگيرد. آبراهاميان اما به درستي بر اساس اسناد امريكاييها و بريتانياييها نشان ميدهد كه اين مصدق نبود كه در اين مصالحه كارشكني كرد. اكثر آثار منتشر شده به جزييات اين طرح اشاره نميكنند و فقط كلي به آن اشاره ميكنند.
وي تاكيد كرد: قرار بود كه پالايشگاه كرمانشاه در تصرف ايران باشد، ايران اداره همه منابع نفتي را به عهده داشته باشد و كنترل اكتشاف و توليد و حمل و نقل در اختيار ايران باشد، يعني بخشي از كنترل در اختيار ايران باشد. در مقابل ايران پالايشگاه آبادان به يك شركت غيرانگليسي (ترجيحا هلندي) ميفروخت. مصدق ميدانست (ما هم ميدانيم) اين شركت همان داچ شل است كه بخش عمدهاي از سهام آن متعلق به انگليس است. با وجود اين مصدق پذيرفت كه پالايشگاه آبادان به فروش برسد و مقاديري از فروش به انگليسيها به عنوان غرامت اختصاص يابد. همچنين قرار شد، يك هياتمديره شامل سه ايراني و چهار غيرايراني تشكيل شود. مصدق تا اين اندازه كوتاه آمد. در اين زمان آچسن وزير امور خارجه امريكا در پاريس است، آنتوني ايدن، وزير امور خارجه انگليس هم نزد اوست و با هم شام ميخورند و مك گي ميگويد ما در وزارت خارجه نشستهايم و منتظريم تا آچسن از ضيافت شام بازگردد. آچسن بعد از ضيافت شام پشت تلفن ميگويد ايدن پذيراي پيشنهاد ما نيست. او ميگويد با اين سخن گويا دنيا بر سر ما خراب شد. جالب است كه آنتوني ايدن ضمن تشكر از امريكاييها از آنها ميخواهد كه ديگر دنبال مذاكره نباشند. يعني انگليسيها خيلي زود مذاكرات را به بنبست رساندند. كتاب از جهت روشن كردن اين موضوع بسيار منحصر به فرد است. مكگي ميگويد وقتي رفتم خبر را به مصدق برسانم، پيرمرد گفت آمدهاي مرا به خانه ببري؟ به او گفتم بله، اما متاسفم نتوانستم پل ارتباطي بين شما و بريتانيا باشم. او ميگويد مصدق بدون هيچ گونه اتهامزني متقابل آن را پذيرفت. در حالي كه شپرد، سفير انگليس يعني متمدنترين مملكت دنيا در تهران مصدق به عنوان يك چهره سياسي منتخب ملت را «فردي احمق با پاهاي كج كه مثل اسب كالسكه راه ميرود و مثل خرس پايش را روي زمين ميكشد» توصيف ميكند و به او سخناني ناروا ميزند. از اين نوع بيانات بسيار زشت و زننده فراوان هست. اما مصدق در تمام طول اين دوران هرگز توهين نميكند.
اختيارات مصدق آرزوي هر انقلابي بود
سليماني بحث بعدي را مجلس هفدهم خواند و گفت: يكي از اهداف مصدق اصلاح قانون انتخابات است كه موفق نميشود و با همان قانون قبلي اين انتخابات را برگزار ميكند در نتيجه خوانين، بزرگان ايلات، درباريان و... انتخاب ميشوند، در آن زمان اكثر استانداران ايران نظاميان بودند و اينها در انتخابات اعمال نفوذ ميكردند. اين فرصت مغتنمي براي انگليسيها و امريكاييها بود تا از طريق مجلس هفدهم مصدق را ساقط كنند. نخستين گرايش به كودتا نيز اتفاقا در 7 خرداد 1331 در اسناد انگليسي ديده ميشود. يعني از 17 ارديبهشت تا 7 خرداد به فاصله دو، سه هفته اين موضوع مطرح ميشود كه شايد تنها راهحل براي بركناري مصدق كودتا باشد. به صراحت در اسناد آمده كه حسن امامي از انگليسيها پول ميگرفت تا بخشي از نمايندگان مجلس هفدهم را بخرد و در نهايت اسناد نشان ميدهد كه يكسوم نمايندگان اين مجلس از بريتانيا حقوق ميگرفتند. به همين خاطر مصدق در اين مجلس به مشكلات اساسي برخورد و ديد كه اين مجلس دست و پاي او را بسته است و به همين خاطر در بهار 1331 تقاضاي اختيارات فوقالعاده كرد. شاه نميپذيرد و مصدق در 25 تير 1331 استعفا ميدهد كه قوامالسلطنه سر كار ميآيد و او نيز با يك قيام ملي بركنار ميشود و در روز 30 تير مصدق به قدرت برميگردد. بعد از آن مصدق بسيار قدرتمند ظاهر ميشود و كابينهاش را اصلاح ميكند و وزراي نزديك به دربار را كنار ميگذارد و براي رياست ستاد از محمدتقي رياحي از افسران معتمدش استفاده ميكند و 15 درصد از بودجه مجلس كم ميكند و 135 نفر از افسران ارشد را كه اطلاع داشت نقش داشتهاند بركنار كند. حتي براي دربار بودجه تعيين ميكند و دسترسي شاه را به وزراي خارجي محدود ميكند و مادر و خواهر دوقلوي شاه (اشرف) كه مركز توطئه بودند را تبعيد ميكند و ابوالقاسم اميري را به سمت وزارت دربار برميگزيند و حسن امامي را كه با انگليسيها بود بركنار ميكند و اختيارات شش مادهاي را برقرار ميكند. اين استاد تاريخ در ادامه به اين اختيارات شش مادهاي اشاره كرد و گفت: من با احسان نراقي كه از بستگان آيتالله كاشاني بود، مصاحبهاي كردم، او ميگفت مصدق با اين اختيارات قوانيني را به تصويب رساند كه آرزوي هر دولت انقلابي است. كساني كه به دليل تقاضاي اين اختيارات فوقالعاده به مصدق لقب ديكتاتوري دادند، سخني از اصل اين اختيارات نميآورند. يكي از قوانيني كه مصدق با اين اختيارات به تصويب رساند اعطاي حق راي به زنان بود، ديگري افزايش شمار نمايندگان شهري بود. اين امر سبب كاهش نفوذ خوانين و روساي ايلات ميشد و آراي آزادانه واقعيتر ميشد. مصدق همچنين قيد كرده بود كه در شوراهاي روستايي و شهري بايد افراد با سواد وارد شورا شوند. تقويت مطبوعات و استقلال ديوان عالي از ديگر قوانين بود. پوشش بهداشتي براي كارگران كارخانجات و وضع ماليات دو درصدي بر املاك بزرگ از ديگر قوانين است. همچنين دوره سنا كه شش ساله شده بود، مثل مجلس شوراي ملي دو ساله شد. اين مواردي از قوانيني بود كه تصويب شده بود و ابدا نميتوان آنها را ديكتاتورانه خواند.
شاه تاج و تخت خود را مديون غرب ميخواند
بعد از آنكه سفارت انگلستان و سفارت امريكا به اين نتيجه ميرسند كه نميتوان با مصدق كنار آمد، در شش مرداد 1331 با هم جلسه ميگذارند و به اين نتيجه ميرسند كه كودتا عليه مصدق بايد صورت پذيرد و اين را به اداره جنگ انگليس در لندن ارسال ميكنند و در 13 مرداد همان سال اداره جنگ به وابسته نظامياش در تهران مينويسد كه بگرديد و يك ژنرال نجيب مثل مصر پيدا بكنيد كه بتواند مصدق را كنار بزند. وابسته نظامي اسم چهار ژنرال را ميآورد: زاهدي، حسن ارفع، محمد شاهبختي و عبدالحسين حجازي كه قاتل كارگران نفتي در 1325 در خوزستان بود و بسيار وفادار به شاه بود. وابسته نظامي بريتانيا ميگويد هيچ يك از اين افراد اعتبار چنداني در نيروهاي مسلح ندارند، كودتا بايد به نام شاه صورت پذيرد. از اين روز به بعد تمام اسناد به نام كودتا صادر ميشود. خود شاه هم در خاطراتش ميگويد كه چند هفته پيش از خروج از كشور به من پيشنهاد داده بودند و من به آنها گفتم بايد صورت قانوني داشته باشد، يعني فرمان عزل را من صادر كنم. بعد از كودتا نيز كه شاه برميگردد، وقتي كرميت روزولت كارگردان كودتا نزد او ميرود، شاه به گريه ميگويد من تاج و تختم را مديون شما هستم. شاه همچنين به هندرسون سفير امريكا در همان روزها ميگويد اين معجزهاي كه در ايران اتفاق افتاد، حاصل دوستي من با غرب است.
آبراهاميان ضعف حزب توده را نميبيند
سليماني در بخش پاياني بحث خود نقد خود به كتاب آبراهاميان را بيان كرد و گفت: نقد من به كتاب آبراهاميان اين است كه نقاط ضعف حزب توده را نميبيند. در سال 1330 يعني سال اول نخستوزيري مصدق 17 تظاهرات كشنده و مهلك در تهران اتفاق افتاد كه 14 تاي آنها را حزب توده برگزار كرد و يكي از آنها به 16 كشته منجر شد. در واقع حزب توده يكي از عوامل بيثباتكننده بود و اين بهانه را به نيروهاي خارجي داد كه اگر ما نياييم، كمونيستها ميآيند. در اين سه روز نيز تا توانست شعار جمهوري دموكراتيك سر داد. در 28 مرداد همه اين نيروها به خانهشان رفتند. فريدون كشاورز كه از سران كميته مركزي است و اين كميته را متهم ميكند، در جلسه با كيانوري بود و ميگويد همه اعضاي كميته مركزي از كيانوري خواستند كه از سازمان نظامي افسران كه حدود 700 نفر در اختيار داشتند و حتي امكانات نظامي داشتند، بخواهد به ميدان بيايد. كشاورز ميگويد وقتي كيانوري جوابي براي اين بحث نداشت گفت و با مصدق تماس ميگيرم و به اتاقي ديگر رفت. بعد از ساعتي آمد و گفت مصدق گفته نگران نباشيد، من بر اوضاع مسلطم. در زماني كه هر دقيقه نيروهاي اوباش در حال جمع شدن بودند، كيانوري بعد از يك ساعت آمد و گفت مصدق اجازه نداد. كشاورز ميگويد من نميدانم كيانوري با چه كسي صحبت كرد، آيا واقعا با مصدق صحبت كرد يا با سفارت روسيه شوروي. او ميگويد وقتي ما به او بار ديگر فشار آورديم، بعد از دو، سه ساعت گفت بار ديگر با مصدق تماس ميگيرم و وقتي تماس گرفت، گفت مصدق گفته كار از كار گذشته است و از هيچ كس كاري برنميآيد، خودتان ميدانيد. كيانوري توضيح ميدهد كه ما براي اينكه نيروهايمان را به كشتن ندهيم، به آنها دستور داديم به خانههايشان برگردند. از او پرسيدند تو چگونه با مصدق تلفني ارتباط برقرار كردهاي؟ گفت از طريق همسرم (مريم فيروز) كه قوم و خويش مصدق و همسر او است، با او ارتباط برقرار ميكنم. بابك اميرخسروي از كساني كه عضو حزب توده است و كتابي با عنوان نظر از درون حزب توده را نوشته اين نكته را فاش ميكند و مريم فيروز نيز در خاطراتش نوشته كه من آن روز و در همان زمان كه كيانوري مدعي است با او تماس گرفته، در ميدان بهارستان بودم و ساعت 10 و به منزل مهندس قاسمي رفتم و چون ديدم اوباش در حال جمع شدن هستند، با منزل دكتر مصدق تماس گرفتم و موضوع را به همسر دكتر مصدق گفتم. اين تنها تماسي است كه مريم فيروز گرفته و آن هم ربطي به جلسه هيات اجرايي نداشته است. بنابراين كيانوري حقيقت ماجرا را نميگفته چون تنها كانال ارتباطي همسرش بوده و همسرش هم در دسترس نبوده است. بنابراين فريدون كشاورز حدس ميزند كه كيانوري از سياستهاي شوروي حمايت ميكرده است. تا سقوط مصدق از شوروي هيچ موضعگيري عليه امريكا و انگليس نميبينيم. متاسفانه آبراهاميان اين نكات را نميبيند. پلونوم وسيع چهارم را كه در سال 1336 چهار سال بعد از كودتا توسط خود حزب توده تنظيم شد و به نقد مواضع حزب رخ داد نيز آبراهاميان نميبيند. نقطه ضعف كتاب همين نكته است. بدتر از همه آخرين جلسه ملاقات هندرسون با مصدق در عصر روز 27 مرداد است. هندرسون مصدق را ميبيند و با او صحبت ميكند. آبراهاميان ميگويد هندرسون در اين ساعت مصدق را تهديد كرد كه اگر الان دستور ندهي نيروها از كف خيابان جمع شوند، ما دولت تو را به رسميت نميشناسيم. اصلا نديدهام كسي در برابر مصدق جرات كند چنين آمرانه حرف بزند و آن سندي را كه ايشان ارجاع داده ديدهام. كتاب« اسناد سخن ميگويند» دوجلدي است و آقاي دكتر احمدعلي رجايي آن را ترجمه كرده است. اين كتاب اسناد سفارت امريكا در تهران مربوط به اين دوره است. اگر سندي را كه آبراهاميان ارجاع داده ملاحظه كنيد، حيرت ميكنيد. اين مربوط به سندهاي 346 و 347 است. در اين اسناد شاهديم كه هندرسون با حالت انفعالي در برابر پيرمرد قرار گرفته است و در آخر صحبت نيز هندرسون گزارش ميدهد كه وقتي ميخواستم بيايم، مصدق به من گفت اگر من و همه اعضاي جبهه ملي زير تانكهاي امريكايي و انگليسيها هم نابود شويم، باز ما ايستاديم. من ابروهايم را به حالت ناراحتي بالا انداختم و مصدق شديدا از ته جان خنديد. اين روايت چگونه با روايت تهديد همخوان ميشود؟! چطور ميشود مصدق لرزان به رييس ستادش تماس بگيرد و بگويد سريع تودهايها را از كف خيابان جمع كن؟! آبراهاميان همين حرف را بهانه قرار ميدهد براي اينكه بگويد چرا توده فردا به كمك نهضت نيامد. در حالي كه در ميان اسنادي كه آبراهاميان به آنها ارجاع ميدهد، اين يكي نيست. او اين سند را نديده است. در آن زمان هندرسون و كرميت روزولت نيز شايع كردند كه هندرسون امشب مصدق را تهديد كرده و اهن و تلب كردهاند. اين تهديد هندرسون به خاطرات بعضي از دوستان مصدق نيز نفوذ كرد. اما الان كه اسناد منتشر شده است و از حالت محرمانه خارج شده، ميفهميم كه نهتنها تهديدي در كار نبوده است، بلكه اتفاقا اين مصدق بوده كه حالت آمرانه به هندرسون داشته است، زيرا كودتا در واقع در روز 27 مرداد شكست خورده بوده است و سند قبل نيز اين نكته را نشان ميدهد كه به رييسجمهور امريكا درست در روز 18 آگوست 1953 يعني 27 مرداد 1332 اعلام شده كه كودتا شكست خورده است و مصدق پيروز اين ماجراست و ما از اين به بعد بايد خودمان را به مصدق بچسبانيم.
برش 1
نقد من به كتاب آبراهاميان اين است كه نقاط ضعف حزب توده را نميبيند. در سال 1330 يعني سال اول نخستوزيري مصدق 17 تظاهرات كشنده و مهلك در تهران اتفاق افتاد كه 14 تاي آنها را حزب توده برگزار كرد و يكي از آنها به 16 كشته منجر شد. در واقع حزب توده يكي از عوامل بيثباتكننده بود و اين بهانه را به نيروهاي خارجي داد كه اگر ما نياييم، كمونيستها ميآيند.
برش 2
آبراهاميان با اسناد نشان ميدهد كه امريكا در دوره ترومن دو دوزه بازي ميكردند، يعني در ظاهر سخاوتمندانه رفتار ميكردند ولي پشت پرده به انگليسيها ميگفتند كه صددرصد با آنها هستند. در هيچ كتابي پيش از اين به اين نتيجه نرسيده بوديم كه نوعي همساني ميان مواضع دموكراتهاي دوره ترومن و جمهوريخواهان دوره آيزنهاور باشد.
جملههاي كليدي
مصدق و ايرانيان از كنترل مفهومي برابر حاكميت ملي را ميفهميدند.
مك گي، معاون وزير خارجه امريكا ميگويد بايد كله ايرانيها را بكوبيم.
اعتصابات به روي كار آمدن مصدق بسيار كمك كرد زيرا كشور را فلج كرده بود.
انگليسيها خيلي زود مذاكرات را به بنبست رساندند.
مصدق با اختيارات قوانيني را به تصويب رساند كه آرزوي هر دولت انقلابي است.
شاه به روزولت با گريه ميگويد من تاج و تختم را مديون شما هستم.
كيانوري حقيقت ماجرا را نميگفته چون تنها كانال ارتباطي همسرش بود.