بزنگاه
مادر، زني 40 تا 50 ساله، قد بلند، آراسته و آرايش كرده، سرحال و با حركات خشن و مردانه توي حياط منزل ميگردد. سبدي به بازوي چپ دارد و يك قيچي به دست راست. جلوي گلها ميايستد، دانه دانه گلها را تماشا ميكند، بعد با قيچي يكي را ميكند و داخل سبد مياندازد. از كنار يك باغچه به كنار باغچه ديگر ميرود، تك تك درختها، گوشه و كنار چمنها، استخر و هر چيز ديگري كه دور و برش هست از نگاه تيز بين او دور نميماند.
فصل گستاخي- غلامحسين ساعدي
فلاشبك
اگه من حالت عادي ندارم، گاهي خوبم گاهي بد، تقصير خودشه، ميدونه من عاشقشم، ميدونه من شوهر حسودي ام، باز منو آزار ميده. بازم ميزنمش حاج آقا. زني كه با مرداي غريبه بگو بخند راه بندازه، حقشه كتك بخوره.
قرمز- فريدون جيراني