• ۱۴۰۳ پنج شنبه ۲۷ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 3373 -
  • ۱۳۹۴ چهارشنبه ۲۹ مهر

نگاهي به مقاله «قصه‌گو» اثر والتر بنيامين

در نكوهش رمان، در ستايش قصه

پيام رضايي

 

كارلوس فوئنتس در آغاز مقاله سروانتس و نقد خواندن مي‌گويد: «اگر از من بپرسند عصر جديد از چه زماني آغاز شد، مي‌گويم از آن زماني كه دن‌كيشوت لامانچا در سال ۱۶۰۵ ميلادي دهكده خود را ترك گفت، به ميان دنيا رفت و كشف كرد كه دنيا به آنچه او درباره‌اش خوانده، شباهتي ندارد». اهميت اين گفته وراي تاريخ‌سازي آن بيش از همه در بخش پاياني آن است. همانجا كه دن‌كيشوت به كشف جهان مي‌پردازد. آنجا كه انسان در مركز قرار مي‌گيرد و با عبور از صلبيت متن مقدس خود را در مركز جهان قرار مي‌دهد و كشفيات خودش را چنان كتاب خودش مي‌نويسد. به عبارت ديگر رمان در غرب به‌شدت در پيوند با اومانيسم دوره روشنگري است. درباره اهميت و نقش رمان سخن بسيار است. رمان به عنوان يكي از مهم‌ترين مولفه‌هاي عصر مدرن همواره در محل بحث و انديشه‌ورزي ميان انديشمندان حوزه هنر و ادبيات بوده و البته مورد ستايش قرار گرفته است. اما در اين ميان داستان يك نفر متفاوت است: والتر بنيامين.

بنيامين در مقاله «قصه‌‌گو: تاملي در آثار نيكلاي لسكوف» با تمايزگذاري ميان قصه و رمان با دفاع از قصه به نقد رمان مي‌پردازد. او در اين مقاله با اشاره به اينكه گفتن از لسكوف در مقام قصه‌گو، نه به معناي نزديك‌تر كردن او بل بيشتر به معناي افزايش فاصله ما از اوست، مي‌نويسد: « آنچه اين فاصله و ديد را بر ما تجويز مي‌كند، تجربه‌اي است كه تقريبا هر روزه با آن درگير مـي‌شويم؛ تـجربه‌اي كه به ما مي‌آموزد‌ هنر‌ قصه‌گويي رو به زوال نهاده است. هر روز كه مي‌گذرد از شمار آناني كه قادر باشند قصه‌اي را به‌درستي روايت كنند كاسته مي‌شود. چون آرزوي شنيدن قصه‌اي بر زبان آيد، بـيش از هـميشه خجلت و شرمساري بر جمع سايه مي‌افكند؛ تو گويي چيزي را از ما گرفته‌اند كه از ما بيگانه‌ناشدني مي‌نمود و امن‌ترين مايملك ما بود: توانايي تبادل‌ تجربه‌ها. »

اين مقاله به ياد ماندني به بهانه بررسي آثار لسكوف، بخشي از انديشه‌هاي بنيامين را نشان مي‌دهد كه در ميان انبوه نظرياتي در ستايش رمان بيان شده‌اند، نگاهي تازه را پيش رو مي‌گذارد.

1- بنيامين نخستين عامل زوال قصه‌گويي را «سقوط ارزش تجربه» مي‌داند و به شكلي جالب روزنامه‌ را به عنوان شاهد مثال خود مطرح مي‌كند. «هر نگاه اجمالي به يك‌ روزنامه‌ نشان‌ مي‌دهد كه تجربه به مرتبه فروتري سقوط كرده‌ و تصوير مـا از جـهان بـيروني و حتي از جهان اخلاقي يك‌شبه چندان تـغيير‌ كـرده‌ اسـت‌ كه هرگز در تصور ما هم نمي‌گنجيد». او نخستين نشانه‌هاي بروز اين دگرگوني را آغاز جنگ جهاني اول مي‌داند و سربازاني كه وقتي از جنگ برگشتند به جاي بازگويي آنچه تجربه كردند مهر خاموشي بر لب زدند. در حقيقت تجربه‌اي كه به گفتن در مي‌آيد ركن اساسي قصه است و هنگامي كه تجربه – درك جهان از طريق زيستن و نه آزمايش – اقتدار خود را از دست مي‌دهد، قصه نيز چشمه الهام بخش خود را از دست داده است.

2- تغيير ساختار اجتماعي و مشخصا شكل كار از ديگر عواملي است كه بنيامين آن را در زوال قصه موثر مي‌داند. « تجربه‌اي كه‌ دهان‌ به دهان منتقل مي‌شود، آبشخوري اسـت كـه هـمه قصه‌گويان از آن نوشيده‌اند. از‌ ميان آناني كه قصه‌ها را ثبت كرده‌اند، بزرگ‌ترين آنها آن كساني‌اند كه روايت ثـبت‌شده‌شان بـا گفتار‌ خيل‌ بي‌نام‌ونشان قصه‌گويان كمترين تفاوت را داراست. » او با اشاره به دو گونه قصه‌‌گو - يكي دريانورد و ديگري برزگري كه زمين خود را كشت مي‌كند- تداخل اين دو را عامل تداوم حيات قصه‌گويي مي‌داند. با اين نگاه در دوره قرون وسطي است كه به دليل ساختار خاص تجاري اين تداخل اتفاق مي‌افتد. « اسـتاد صنعتگر كه مقيم محلي خـاص بـود، و نـوآموزي كه موقتا نـزد او شـاگردي مي‌كرد، در حجره‌هاي واحدي هـمراه هـم كار مي‌كردند؛ هر استادي، پيش از آنكه در زادگاه‌ خويش‌ اقامت گزيند، به‌نوبه خود، چندي نـوآموز بـوده است. اگر برزگران و دريانوردان، استادان كـهن قصه‌گويي بودند، طـبقه صـنعتگر، حـكم دانشگاه اين هنر را داشـت. »

3- اما از ديد بنيامين نخستين نشانه زوال قصه‌گويي ظهور رمان است. اين متفكر شهير آلماني بزرگ‌ترين وجه افتراق رمان با قصه را وابستگي آن به كتاب مي‌داند. اتفاقي كه تنها با شكل‌گيري صنعت چاپ ميسر شد. به اعتقاد او آنچه رمان را از ديگر گونه‌هاي منثور جدا مي‌كند اين است كه «رمان نه‌ از‌ سنت‌ شفاهي برمي‌آيد و نه‌ به آن مـي‌پيوندد ». آنچه قصه‌گو پيش مي‌گذارد برگرفته‌ از تجربه است- خواه تجربه خود وي خواه منقول از ديگران- و او با عمل گفتن آن را بدل به تجربه ديگران مي‌كند. در مقابل «رمان‌نويس، خود را‌ منزوي‌ كرده است». در واقع رمان نويس كسي است كه قادر به بازگويي نيست و در انزواي خويش فرو رفته است. «زادگاه رمان همان فرد‌ منزوي‌ است‌ كـه‌ ديـگر‌ قادر نيست حرف‌ خويشتن‌ را با ارايه مثال‌هايي از مهم‌ترين دلبستگي‌هايش بيان كند؛ او خود بي‌بهره از مـشورت اسـت و ديـگران‌ نيز‌ از مشورت او بي‌بهره‌اند» و در ادامه اين جملات است كه بنيامين جسورانه تعريفي از عمل نوشتن رمان به دست مي‌دهد. «نوشتن رمان به آن معناست‌ كه‌ در‌ بازنمايي‌ زندگي‌ بشري در آنچه خاص و قـياس‌ناپذير اسـت به افراط مبالغه كنيم. » با اين ويژگي رمان گواه و سندي از پريشاني و سردرگمي عميق زندگان ارايه مي‌كند. و البته دن‌كيشوت كه به نوعي آغاز‌گر رمان محسوب مي‌شود «به ما مـي‌آموزد كـه چگونه عظمت معنوي و شجاعت و ياوري يكي از شريف‌ترين انسان‌ها، دون‌كيشوت، يكسره‌ عاري از مـشورت اسـت و كوچك‌ترين نشاني از حكمت و خرد در آن نيست.» اما آنچه بايد به آن توجه داشت تاكيد بنيامين بر «نوشتن رمان» است. همان اهميتي كه او براي «قصه‌گو» قائل است. اين عبارت تلويحا بر نوعي «عمل يا كنش» دلالت مي‌كند. اين نكته‌اي عميق و تامل برانگيز است. وجه كنشگري و عملگرايانه «قصه‌گو» و «رمان‌نويس» يا «نوشتن رمان» ساحتي است كه براي بنيامين اهميتي فراوان دارد و اين شايد به تبار انتقادي او بازگردد كه هرچيز بايد به مثابه نوعي كنش درك شود.

4- اما به زعم بنيامين خاستگاه رمان به دوره باستان باز مي‌گردد. نطفه‌اي كه «صدها سال انتظار‌ كشيد‌ تا‌ آنكه سرانجام در دل طبقه مـتوسط رو بـه رشد عناصري را يافت كه بـراي شـكوفايي رمـان مناسب ‌‌بود.» اما اين پيوستار ميان طبقه متوسط و رمان با وساطت عناصري از اين طبقه ميسر شده است كه مهم‌ترين آن از ديد او روزنامه است. «مي‌دانيم كه تحت نـظارت‌ تام طبقه متوسط، كه‌ در‌ دوران سرمايه‌داري پيشرفته، مطبوعات نيز يكي از مهم‌ترين ابزارهاي آن است، شكلي از ارتباط ظـهور مي‌كند كه، صرف‌نظر از قدمت خاستگاه آن، هـرگز بـه‌نحوي قـطعي تاثيري بـر شكل حماسه نـگذاشته بـود. اما اينك چنين تاثيري را اعمال مي‌كند و در نتيجه، كمابيش درست به اندازه خود رمان، به قصه‌گويي بـه چـشم بـيگانه نگاه مي‌كند. اما اين نگاه با تـهديد و خـصومت بـيشتري‌ هـمراه‌ اسـت و در نـتيجه، رمان را هم دچار بحران مي‌كند. اين شكل نوين ارتباط همان اطلاعات (information) است.» در مقابل اطلاعات كه خود را به زمان مي‌فروشد و بايد صدق خود را ثابت كند قصه اما از جنسي ديگر است كه «نـيروي خـويش را حفظ و متمركز مي‌كند و، حتي پس از گذشت زماني دراز نيز، قادر است آن را بروز دهد.»

5- ايجاز قصه مهم‌ترين عاملي است كه سبب به خاطر سپردن آن مي‌شود. خصلتي كه آن را از دسترس تحليل‌هاي روانشناختي دور نگه مي‌دارد. شنيدن و بازگفتن قصه بخشي از ماهيت آن است كه نيازمند فراغ بال و رخوتي است كه هر روز كمتر به دست مي‌آيد. « اگر خواب اوج‌ رخـوت جسماني است، دلتنگي و ملال اوج رخوت ذهني است. ملال پرنده روياست كه بر تخم تجربه مي‌نشيند. خـش‌خش بـرگي اين پرنده را مي‌گريزاند. آشيانه‌هايش ــ همان اعمالي كه با ملال‌ پيوندي‌ نزديك دارنـد ــ ديـري است كه در شهرها ويران شده و در روستاها نـيز رو بـه‌ويراني اسـت. همراه با اين آشيانه‌ها موهبت گوش‌سپردن از دسـت مـي‌رود و اجتماع مستعمان نابود‌ مي‌شود. »

6- «‌مرگ مجوز همه‌چيزهايي اسـت كـه‌ قصه‌گو‌ مي‌تواند روايت كند. او اقتدار خويش را از مرگ به وام گرفته است. به‌عبارت ديگر، اين‌ تاريخ‌ طبيعي‌ اسـت كـه قصه‌هاي او به آن استناد مي‌كند. » اين بخش از نوشتار بنيامين يكي از جذاب‌ترين و بديع‌ترين سطرهاي اين مقاله است. مرگ به عنوان بخشي از زندگي همواره شانه‌به‌شانه زندگي بوده است و در دوران معاصر اين رخداد هر چه بيش از پيش از انظار پنهان شده تا مخفي بماند و راه را براي نوعي فراموشي كه الزام مصرف‌گرايي است باز نگاه دارد.

7- بنيامين با بازگويي جملاتي از جورج لوكاس بر اين نكته دست مي‌گذارد كه رمان با نيت غلبه بر زمان خصلتي خاطره‌وار مي‌يابد و مي‌رود تا معناي نايافته در طول زندگي واقعي را تحقق بخشد. معنايي كه چيزي جز سرگشتگي نيست. تجسم اين معنا به نويي پاياني قطعي را بر داستان تحميل مي‌كند.» پاياني‌ كه به مفهومي دقيق‌تر، بـيش از هر‌ قصه‌ ديگري شايسته اين رمان است. في‌الواقع هيچ قصه‌اي نيست كه پرسش در باب‌ چگونگي‌ ادامه يافتن آن، پرسـشي نـاموجه‌ باشد. از سوي‌ ديگر، رمان‌نويس‌ هيچ اميدي ندارد كه كوچك‌ترين گامي‌ فـراسوي‌ مـرز نهايي رمان بردارد. همان مرزي كه در آن با نوشتن واژه‌ پايان «خواننده را دعوت مي‌كند تا به‌ فـهمي بـاطني از مـعناي‌ زندگي‌ دست يابد. »

نوشتار تامل برانگيز بنيامين مفصل‌تر از ايجاز اين متن است. مقاله «قصه‌گو» گرچه در نهايت بن‌مايه‌اي رمانتيك دارد كه دلتنگي نويسنده‌اش براي روزگاري درگذشته در آن مشهود است، اما ايده‌هايي تاثيرگذار و گاهي هولناك را مطرح مي‌كند. او تلاش مي‌كند تا با واسازي ماهيت و هستي رمان ايده‌هايش را از حد يك نقد مفهومي فراتر برده و به شكل هستي‌شناختي مطرح كند. رمان امروز بخشي جدي از حيات فكري و هنري جهان است. از سوي ديگر به عنوان دريچه‌اي تازه و الهام بخش در ازدحام روزگار پرآشوب و شتاب زده معاصر خود را بروز مي‌دهد. با اين‌همه اگر بنيامين در اين نوشتار برحق باشد كه در برخي موارد به وضوح هست، چگونه بايد با رمان مواجه شد؟ پرسشي كه در را باز خواهد كرد يا دست‌كم به سمت آن خيز خواهد برداشت.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون