• ۱۴۰۳ پنج شنبه ۱۳ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 3398 -
  • ۱۳۹۴ شنبه ۳۰ آبان

درباره همه ناخوشايندي‌هايي كه در كوچه و‌خيابان‌هاي شهر مي‌بينيم

به خانه پناه مي‌بريم

ناهيد طباطبايي ٭

وقتي در پياده‌روهاي تهران راه مي‌روم، دايم بايد نگران اين باشم كه پايم در گودالي پيچ نخورد يا به لبه رمپ گاراژ خانه‌اي گير نكند و زمين نخورم. نمي‌دانم پياده‌روهاي پايين شهر چطوري هستند يا مثلا پياده‌روهاي خيابان فرشته. دقت نكرده‌ام. من پياده‌روهاي منطقه خودمان را مي‌شناسم كه تقريبا مركز شهر است. حوالي مصلاي تهران. پياده‌روهاي كوچه‌هاي فرعي ما باريك هستند و پر از گودي‌ها و برجستگي‌هايي كه براي زمين خوردن جان مي‌دهند. تازه پر از بناهاي نيمه‌ساز هستند كه يا بايد با ترس و لرز از زيرشان رد شوي يا به خيابان پناهنده شوي. در ضمن اين پارچه‌هاي معذرت‌خواهي از مردم به خاطر صبر و شكيبايي‌شان هم خيلي بامزه است. اما وقتي از اين خيابان‌ها به خيابان اصلي مي‌رسيم اوضاع جور ديگري است. پنج حواس آدمي تحت حمله قرار مي‌گيرد. صداي وحشتناك بوق‌ها و ناسزاها و ترمزها كه مشخصه خيابان‌هاي اصلي ما هستند. بوي آلودگي‌هاي منتشر در هوا، همراه با بوي روغن داغ شده و سوسيس و كالباس، و تماشاي ماشين‌هايي كه يك‌باره وسط خيابان مي‌ايستند تا آدرس بپرسند يا مسافر پياده و سوار كنند يا پياده بشوند و براي بچه‌شان پفك بخرند. در اين ميان موتوري‌هايي كه از لابه‌لاي ماشين‌ها ويراژ مي‌دهند يا راه يك‌طرفه‌اي را برعكس مي‌روند آخر بي‌خيالي هستند و ديگر بدتر از همه كم نوري چراغ‌ها در تاريكي شب تهران است. يك زماني بود – نه خيلي قديم – كه سر شب خيلي از خانواده‌هاي متوسط وقتي حوصله‌شان سر مي‌رفت سوار ماشين مي‌شدند و مي‌رفتند گشتي مي‌زدند و دل‌شان باز مي‌شد، اما حالا هر چقدر هم حوصله‌ات سر برود نمي‌تواني به گردش بروي، همان 10دقيقه اول خيابان دور خانه ات را طي مي‌كني و به خانه‌ات پناهنده مي‌شوي.  ٭ نويسنده

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون