جايگاه ديپلماتيك رسانه در جهان امروز
اين قدرت مناسبات را تغيير ميدهد
عبدالله ناصري
اگر بپذيريم در عصر جهانيشدن و دنياي جهانيشده زندگي ميكنيم بايد اين را هم بپذيريم كه امروز همهچيز جهانيشده است؛ حتي ديپلماسي، به اين معنا كه صرفا روابط دوجانبه الزاما تاثيرگذار بر دو طرف نيست بلكه ميتواند تاثيرگذار بر همه حوزههاي جغرافيايي باشد. شايد بهترين نشانهاي كه براي اثبات اين ديدگاه ميتوان در نظر گرفت، پرونده هستهاي ايران باشد؛ پرونداي كه از نظر حقوقي ميتوانست در آژانس بين ايران و 1+5 ارايه و بررسي شود اما نهايتا ابعاد جهاني پيدا ميكند. اين پرونده محدود به حوزه جغرافيايي خاص توانست تلاشهاي رسانهاي خود را جهاني كند. با اين دو مقدمه ميتوان اين اصل را به عنوان اصل قاطع مطرح كرد كه رسانهها در فرآيند سياستگذاري كشورها، «قدرت اول» يا بهعبارت ديگر «عامل مسلط» هستند. رسانهها بهخوبي ميتوانند بهدور از نظام «ديپلماسي بروكراتيك» جامعه را از حوزه تاثيرپذيري فكري جدا كنند. بهاين معناكه نظام اداري و ديوانسالاري سنتي سياست خارجي ميتواند افكار عمومي جامعه را با خود همسو كند يا برآن تاثيربگذارد. اين همان تغيير كاركرد ديپلماسي رسانههاست. شايد در اين راستا يكي از بهترين نشانهها حمله امريكا به عراق به بهانه بهرهمندي عراق از سلاح هستهاي باشد كه امريكاييها توانستند در مدتزمان كوتاه بهخوبي تمام دنياي غرب را با تصميم نظامي خود همراه كنند. هرچند در پايان مشخص شد كه اين يك تصويرسازي واهي و ناحقي بوده است. حوزه جغرافيايي جنوب خليجفارس كه دربردارنده كشور كوچكي بهنام قطر است هم ميتواند مثالي ديگر باشد. كشوري كه هر چند سرانه درآمد نفتي آن بسيار بالاست اما نقش جهاني و منطقهاي آن، بهكمك شبكه الجزيره معنا پيدا كرده است. يعني حضور جهاني كشوري كوچك كه بهمراتب منابع اقتصادي و نفتي آن از بخشي از كشورهاي همسايه كمتر است، اما به مدد يك رسانه توانسته در دنياي امروز چنان نقشي پيدا كند كه در بسياري از كشورهاي جهان در حوزه تاثيرات خاورميانه يا از او كمك بگيرند يا او را همراه خود كنند. روشنتر از همه اين مثالها، روند شكلگيري افكار جهاني در ارتباط با پرونده هستهاي ايران بود. غربيها طي چند سال در كنار ابزارهاي سخت مثل سلاح تحريم توانستند بهناحق تصويري اتمي يا شبه اتمي از ايران در بخش اعظمي از جامعه جهاني برجاي بگذارند. اين تصوير ناحق بهنظر نگارنده آنچنان روشن و تاثيرگذار بود كه حاكميت ايراني را به مذاكره وادار كرد و طبيعي است طرف مذاكرهكننده ايراني دركنار بهرهمندي از هوش ديپلماتيك اما با حضور پررنگ رسانهاي در عرصه روابط بينالملل توانست در حدود دو سال به اين غائله جهاني پايان دهد. در مجموع ميتوان گفت تاثيرپذيري از رسانه امروز بيش از هر پديده ديگري نهتنها ذهن انسان را در رفتار ملي و جهاني بلكه نفس رفتار در عرصه ملي و جهاني را تثبيت ميكند به اين معنا كه در فضاي پر«هجم» و پر«هجمه» رسانه علاوه بر آنكه از آن تاثير ميپذيرند، در حداقل زمان رفتارها هم در عرصه ملي و بينالمللي ميتواند تغيير كند. شايد يكي از بزرگترين كاركردهاي رسانهاي ترويج انديشه «من» و «ديگري» است. اين «غيريت»سازي كه يك پديده غربي است به مدد تلاش رسانهاي توانسته است در دنياي امروز اصطلاحاتي مانند اسلامهراسي، شيعههراسي، سنيهراسي و ايرانهراسي را بزرگ جلوه داده و از اين سو در كشورهاي اسلامي بهمدد رسانه ميتوان غربهراسي را القا كرد. همه اينها ريشه در يك پديده تاريخي دارد كه انسانها در سايه زيست بينالمللي فهم روشني از واژه «ديگري» ندارند. يعني فهم ديگري كه طبيعتا مقدمه آن يا ابزار اصلي آن گفتوگو است ميتواند شرايط زيست جهاني را تغيير دهد.