• ۱۴۰۳ يکشنبه ۱۶ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 3439 -
  • ۱۳۹۴ چهارشنبه ۲۳ دي

اندر جايگاه فرهنگ و ساختار

عباس عبدي

پيش از اين يادداشتي نوشتم با عنوان «ترويج گرايش‌هاي روانشناسانه و فرهنگي، محصول انفعال و نااميدي سياسي است». با توجه به واكنش‌هايي كه داشت، به نظرم رسيد كه بحث در اين باره را بيش از پيش ضروري ساخته است. وقتي كه از فرهنگ صحبت مي‌شود، گويي كه يك امر ذهني و دروني شده ميان آدميان و مستقل از قواعد و مقررات و ساختارهاي اجتماعي است. از آنجا كه در محصول نهايي جامعه چيزي به جز رفتار افراد نمي‌بينيم به اين نتيجه مي‌رسيم كه براي اصلاح امور بايد فرهنگ عمومي و به ويژه تك‌تك افراد را اصلاح كنيم. مردمي كه بافرهنگ و فرهيخته هستند؛ كار را براي پاداش يا ترس از مجازات ارزيابي و ارزش‌گذاري نمي‌كنند. اگر كاري را انجام نمي‌دهند، به اين دليل است كه آن را بد مي‌دانند نه به علت ترس از مجازات آن، اگر كاري را خوب مي‌دانند آن را انجام مي‌دهند نه به اين دليل كه جايزه‌اي خواهند گرفت، بلكه فقط از اين رو كه آن كار را خوب و درست مي‌دانند.
واقعيت اين است كه بسياري از افراد محترم وقتي در برابر اين پرسش قرار گيرند كه چرا فلان كار را انجام دادي يا بهمان كار را انجام نمي‌دهي، به همين شيوه استدلال فوق استناد مي‌كنند، زيرا يك ارزش اخلاقي را دروني كرده‌اند. ولي اين امر بدان معنا نيست كه افرادي كه چنين استدلال مي‌كنند، لزوما در همه شرايط به اين قاعده پايبند باشند. اين نحوه استدلال يك نوع سازوكار اجتماعي شدن و رضايت از رفتار خويش است و اگر فرد در شرايط متفاوتي قرار گيرد، اين احتمال وجود دارد كه به صورت ديگري از خود واكنش نشان دهد.
اجازه دهيد كه در اين مورد به نمونه‌اي استناد كنيم. همه كساني كه رانندگي در اروپا را ديده‌اند و در ايران نيز رانندگي كرده‌اند، به خوبي مي‌دانند كه فرهنگ و رفتار رانندگي ما با آنان به كلي متفاوت است. حتي ايرانياني هستند كه طولاني مدت در غرب زندگي مي‌كنند، وقتي كه به ايران مي‌آيند.


به طور عموم از رانندگي پرهيز مي‌كنند، زيرا يا نمي‌توانند مثل ايراني‌ها رانندگي كنند يا مي‌ترسند كه به رانندگي از نوع ايراني عادت كنند و هنگام بازگشت دوباره به غرب، دچار مشكل در رانندگي شوند.
ظاهر قضيه يك بحث فرهنگي است. چون رعايت نظم و انضباط، رعايت و احترام به حقوق ديگران و احترام به قوانين جزو مولفه‌هاي فرهنگي محسوب شده و از كودكي به آنان آموزش داده مي‌شود. ولي اين يك سوي ماجرا و پوسته ظاهري آن است. اگر اين مردم به لحاظ فرهنگي معتقد و ملتزم به چنين رفتاري هستند، پس هزينه‌هاي گزاف و جرايم سنگين تخلفات رانندگي در آنجا چه معنايي دارد؟ چرا يك ايراني هم وقتي كه به غرب مي‌رود به سرعت ياد مي‌گيرد كه خود را با آن فرهنگ رانندگي انطباق دهد؟ بدون اينكه اصولا چنين ارزش و رفتاري را از پيش دروني كرده باشد؟ اگر رفتار و فرهنگ رانندگي را آن مردم دروني كرده‌اند، چرا جرايم رانندگي تا اين حد وحشتناك و سنگين است؟ به طوري كه در برخي موارد به صدها هزار دلار و همراه با زندان مي‌رسد؟
بياييد يك فرض محتمل را در نظر بگيريم، اينكه از فردا مقررات و نيز نحوه اجراي مقررات رانندگي در لندن مشابه تهران شود. يعني ارقام جريمه فقط چند دلار شود، بعد هم در خيلي جاها از پليس و جريمه خبري نباشد، به علاوه وسايل حمل‌ونقل عمومي هم مثل تهران به سادگي در دسترس نباشد، مقررات بيمه‌اي و هزينه خودرو نيز متناسب با درآمد تهراني‌ها شود و... فكر مي‌كنيد كه چه اتفاقي رخ خواهد داد؟ به احتمال فراوان روزهاي اول مردم ناراحت مي‌شوند.
ولي وقتي كه پس از مدتي ديدند كه رعايت مقررات به نفع آنان نيست و تخلف از آن هزينه جدي ندارد و سرعت غيرمجاز هم خطر جدي ندارد، به ويژه اگر فوتباليست باشي كسي هم كاري به تو ندارد، و به جاي تشديد جريمه مشمول تخفيف يا ناديده گرفته شدن شوي، كم‌كم آنان هم مثل ما رفتار خواهند كرد و كساني كه براساس فرهنگ قبلي رفتار كنند به سرعت متضرر شده و به حاشيه رانده خواهند شد. مشابه همين منطق را مي‌توان در همه زمينه‌ها ديد. غربي‌هايي كه در كشور خودشان از پرداخت رشوه پرهيز مي‌كنند، هنگام معامله با كشورهاي در حال توسعه از سلاح رشوه به بهترين شكل استفاده خواهند كرد. نروژ يكي از كشورهايي است كه به لحاظ شاخص فساد در وضع بسيار خوبي است و كمترين فساد در آنجا هست، ولي در قضيه استات‌اويل به طرف ايراني پول مي‌دهد. چرا؟ چون گمان مي‌كند بدون اين كار، پيشرفت اقتصادي در اينجا برايش سخت خواهد شد و رقبا از او جلو مي‌زنند. ولي در نروژ چنين مشكلي ندارد. لذا در نروژ به ظاهر اخلاقي رفتار مي‌كند. ولي اگر اين شركت و مديرانش اخلاق‌گرا باشند، فرقي نمي‌كند كه در ايران معامله كنند يا در نروژ، در هيچ‌كدام از دو حالت رشوه نمي‌دهند. در حالي كه آنان به محيط و ساختارهاي پيش روي خود واكنش نشان مي‌دهند. اگر بخواهيم مي‌توانيم نمونه‌هاي بسيار فراواني درباره نقش اصلي ساختار در رفتارها ارايه كنيم. البته اين امر بدان معنا نيست كه همه ما در برابر يك ساختار مشابه، واكنش و رفتار يكسان نشان مي‌دهيم. به طور قطع تربيت و انگيزه‌ها و ارزش‌هاي ما در نحوه واكنش ما تعيين‌كننده است. اين يعني فرهنگ، ولي اين فرهنگ و سهم آن در شكل‌گيري جامعه، نسبت به سهم ساختار امري فرعي و وابسته است. هرچند در همين اندازه نيز مهم است و بايد براي همه كساني كه در راه اصلاح نگرش و تفكرات فردي قدم گذاشته‌اند و كوشش مي‌كنند، احترام قايل شد و آنها را ارج نهاد، ولي اينها هيچ‌كدام نمي‌تواند جايگزين اصلاح ساختارها شود. در ساختار معيوب؛ اصلاح فرهنگ، نوعي آب در هاون كوبيدن است يا شبيه رفتار اسب عصاري است. ولي اگر اصلاحات ساختاري انجام شود، بهبودهاي فرهنگي محرك و مقوم اين اصلاحات خواهد بود و ساختار و فرهنگ متناظر با يكديگر، نقش هم‌افزايي در بهبود شرايط را دارند. تربيت راننده خوب و با فرهنگ، كار مناسبي است ولي بدون اصلاح مقررات و ساختارهاي حمل‌ونقل و رانندگي كوشش براي تربيت راننده خوب اگر نگوييم بيهوده است حداقل كم‌ثمر و ناپايدار است.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون