اكران نشدن اتفاقي هولناك است
اما فيلم شما در جشنواره كن موفق بود ...
در دورهاي كه قرار بود به آرشيو شدن اين فيلم فكر كنم من در نهايت تصميم گرفتم فيلم را براي فستيوال كن بفرستم. حتي مدل نابازيگر فيلم و داستاني كه انتخاب شده در زمان خودش بهگونهاي بود كه انگار جايي از فيلم براي ارتباط با مخاطب خارجي ميلنگد و براي ارتباط با مخاطب، قواعد هميشگي سينماي بينالمللي را ندارد. اما وقتي در فستيوال كن با موفقيت روبهرو شد، مثال داستان هملت يك چشمم گريان و يك چشمم خندان بود. خوشحال از اين استقبال كه تماشاگر خارجي براي نخستينبار فيلمي را از دريچه طنز درباره موضوع جهانشمول مرگ مينگرد و ناراحت از اينكه چرا نخستين نمايش فيلم در ايران نبود. آن زمان هم براي من تلخ بود چون پيش از جشنواره كن به جشنواره فجر، فيلم را داده بودم و پذيرفته نشد.
خود شما فكر ميكنيد «خواب تلخ» چه اندازه درباره مرگ است؟
بيشتر قبول دارم كه فيلمي درباره زندگي است و اگر قرار باشد فيلمي درباره مرگپذيري باشد با استقبال تماشاگر تناقض دارد. ولي اگر عنوانش را بگذاريم «مرگ آگاهي» درستتر است. مرگ آگاهي كه هم در نگاه مذهبي، عرفاني و هم در نگاه اخلاقي و روانشناسانه ما ايرانيها و همه جاي دنيا وجود دارد و در عين حال به قول شما مرگ سنگيني و وزنهاي دارد به ويژه در فرهنگ ما كه انگار به تابويي تبديل شده و به نوعي، نگاه هميشه خاصي حول مرگ وجود داشته كه از ابتداي پيدايش بشر هم بوده است. در ايران هم هميشه اين نگاه بوده چه در نوشتههاي قبل از اسلام و باستان، در اسطورهها برخورد با مرگ هميشه يك خصيصه ايراني بودن داشته، و چه بعد از اسلام و در تاريخ معاصر. حالا مديوم سينما به عنوان يك رسانه جوان نسبت به رسانههاي ديگر وظيفه دارد اين تابو را بشكند نه اينكه بياحترامي نسبت به آن بكند اما بايد يك خراشي به آن بدهد و نگاهي ديگر به پشت اين تابو داشته باشد.
ما در مواجهه با مسائل خيلي سنگين و ثقيل اغلب طنز را انتخاب ميكنيم. فيلم شما هم وارد زبان طنز ميشود اما بار طنازي فيلم معطوف به آدمهايي است كه در فيلم هستند و اين از هوشمندي شماست در بهكارگيري طنز موقعيت. اما «خواب تلخ» فيلمي است كه نميتوان با كاراكترهاي حرفهاي تصورش را هم كرد. چرا اين زاويه را براي اين داستان انتخاب كرديد و سراغ مواجهه طنازانهاي رفتيد كه در فرم هم شكل ميگيرد. دوربين را به عنوان كاراكتر مرگ وارد فيلم ميكنيد و به فرم فيلم هم تسري ميدهيد. چرا طنز؟
موضوع فيلم مرگ است و كاراكتري كه انتخاب كردهايم كسي است كه به مرگ نزديكي دارد و عنوان فيلم وفادار به نگاه اوليه آن است. «خواب تلخ» باوجود آنكه خواب است و آرامشي در خودش دارد اما رويكرد بشري به آن تلخ است. حتي سعي كردهام مرگپذيري در قصه فيلم نباشد. طنز به هرحال هرچه از موضوعي كه آن را به كار ميگيرد دورتر باشد بهكار بردن آن سختتر است. بايد توجه داشت؛ چراكه اين طنز حدي دارد و در «خواب تلخ» هم از ابتدا طنز وجود دارد و تا آخر مدل طنز آن هم تغيير ميكند. در ابتدا داستان يك مردهشور را تعريف ميكنيم و تماشاگر بايد باور كند كه شخصيت اصلي مردهشور است و 15 دقيقه اول باور كند با او شوخي نداريم، بلكه طنز است، اگرچه ميخنديم ولي سراغ كاراكتري رفتيم كه خود جنس است و قرار نيست بازيگر باشد. براي تماشاگر در 20 دقيقه اول تمامي ذهنيتهاي قديم كه درباره مرگ، مرده شور و قبرستان وجود دارد، را يادآوري ميكنيم بدون آنكه اذيتش كنيم. تلاش ميكنيم اول به او آرامش بدهيم مثل بستن كمربند در ابتداي پرواز. ولي زمانيكه تلويزيون وارد و نقش آن عوض ميشود تماشاگر وارد داستان ميشود و مسلطتر به مسائل است و نقش داناي كل را به عنوان ناظر فيلم ميگيرد و زمانيكه شخصيت اول فيلم خودش را به عنوان يك داناي كل معرفي ميكند يكباره ميفهمد داناي كل ديگري در تمام داستان وجود دارد كه او را كنترل ميكند. اين طنز تاحدي طنز موقعيت ما هم به حساب ميآيد و در زندگي روزمره ما وجود دارد. لزوما طنز هميشه وظيفه تلطيفكردن فضا را ندارد. حتي براي تراژيك كردن يك موضوع تراژيك اين طنز كمك ميكند.
اين تغيير زاويه ديد آيا به منزله يك دستانداز محسوب ميشود؟
اگر تاحدي شخصيت اصلي فيلم را اسفنديار ندانيم و به تلويزيون به مثابه شخصيت اصلي نگاه كنيم بهنظرم قابل دركتر است كه در ابتدا تصاويري كه در فيلم ميبينيم تصاويري است كه از تلويزيون نشان داده ميشود. يعني در ابتدا راوي ما تلويزيون است. دومين مواجهه اسفنديار با تلويزيون وقتي است كه جلوي تلويزيون نشسته و تخمه ميشكند و حتي آنقدر به تلويزيون مسلط است كه خودش نريشن ميگويد و ما صداي تلويزيون را نميشنويم! در جايي فراموش ميكنيم شايد اينها تخيل اسفنديار باشد. چراكه هيچ صحبتي از تلويزيون نميشنويم. بعد از آن عزراييلي كه اسفنديار در ابتداي فيلم خيلي خودماني از آن صحبت ميكند و او را همكار خودش خطاب ميكند از طريق همين تلويزيون به سراغش ميآيد. در كنار شخصيت تلويزيون، دوربيني كه اسفنديار از بالاي سنگ با آن به قبرستان نگاه ميكند هم به نوعي مشابهتي با نگاه از بالا را نسبت به اتفاقات نشان ميدهد، درواقع سعي كردهام شخصيت مكملي در كنار شخصيت تلويزيون باشد.
المان ديگر فيلم تمركز شما روي بدن آدمهاست. بدنهايي كه آرماني نيستند. بدن تميز تراش خوردهاي كه مدام در سينما بازتوليد شده نيست. در فيلم شما بارها وارد حمام عمومي ميشويد و در استخر آن صورتهايي را نشان ميدهيد كه براي سينماي تجاري جذاب نيستند. در كنار پلانهاي شما از ساختمانهاي آجري، سردابهها و رنگ سرد و يخزده و گويي فضاي زوال بر كل فيلم حاكم است و نوعي از مردگي را براي ذهن تربيت شده از قبل تداعي ميكند، درحالي كه اين آدمها وسط اين فضا با بدنهايشان رفتاري پر از زندگي دارند. فلسفه تاكيد بر اين بدنها و نشاندادن فيزيكال اين آدمها چه بود؟
بعد از 12 سال برخي جاها يادم ميرود كه من خودم سازنده اين فيلم بودم! و الان فقط انگار مشاهدهگر فيلم شدهام؛ بله حق باشماست؛ واژههايي در سينماي ايران مثل بحث فوتوژنيك و دلپذير بودن صحنهها وجود دارد. شخصيتهاي فيلم، مثلا گوركن، چهرهاي متفاوت هستند. از اين نظر جوابي ندارم اما يك چيزي هست، شخصي گفت كدام بازيگر سينما بهتر از اين نابازيگرها ميتوانستند اين نقش را بازي كنند. با احترام به تمام بازيگران سينماي ايران اما بايد بگويم اگر بازيگر حرفهاي در اين فيلم بود اين، فيلم ديگري ميشد. در كنار اين وقتي «خواب تلخ» را ميبينيم با همين نابازيگراني كه وجود دارد بسيار خوب از كار درآمده است. همان زمان كه پروانه ساخت اين فيلم را گرفتم اين توصيه وجود داشت كه اگر سراغ اين داستان و سوژه ميروم حتما با بازيگر حرفهاي كار كنم. ولي من چارهاي نداشتم جز اينكه كار خودم را انجام بدهم و از ابتدا نميتوانستم فيلم را با شخصيت ديگري جز اسفنديار تصور بكنم.
فكر ميكنيد الان چقدر شما براي آن كاراكترها فيلم ساختيد و چقدر بودن و زندگي اين شخصيتها كمك كرد شما فيلم بسازيد. فيلم شما تا چه حد فيلم شماست و تاچه حد مرهون آن افراد است. در «خواب تلخ» به عنوان فيلمساز چقدر توانستيد از مستندگونگي زندگي اين آدمها فاصله بگيريد و چقدر توانستيد نگاه خودتان را مستولي كنيد و خلاقيت خودتان را به آنچيزي كه آنها بودند اضافه كنيد و فيلم «خواب تلخ» حاصل آن شود؟
12سال از ساخت فيلم گذشته و ما دو ماه پيش با همان كاراكتر اسفنديار يك فيلم كوتاه به عنوان آنونس فيلم ساختيم. باز هم بهنظرم تكرار همان نگاه است و همان اسفنديار «خواب تلخ» و همان شخصيت. به اعتقادم سينما كاري گروهي است. اما آنونس به نوعي خط ارتباط فيلم را بعد از 12 سال ايجاد ميكند. درواقع اين آنونس فيلم كوتاهي است كه گروهي كه توانستند دوباره بر اساس فيلم 12 سال پيش آن را بسازند كه كمك زيادي براي تبليغ به ما كرد در شرايطي كه تيزر تلويزيوني براي اين فيلم نداشتيم. تنها تبليغ اين فيلم همان آنونس بود، البته به غير از لطفي كه منتقدين اهالي مطبوعات در همه اين سالها نسبت به «خواب تلخ» داشتند و مشعل اميد به اكران «خواب تلخ» را روشن نگه داشتند، اكران «خواب تلخ» يك پيروزي براي همه ما، من به عنوان فيلمساز، گروه سازنده، تماشاگران علاقهمند به اين فيلم و اهالي مطبوعات است. اما در مورد بحث «خواب تلخ» من فيلمنامه اين فيلم را با نگاه به زندگي نابازيگران نوشتم و از خودشان وام گرفتم و سعي كردهام در مديوم سينما فيلمي ساخته نشود كه وابسته به يك نگاه خاص در يك زمان يا با نگاه به يك مدل سينما باشد. استقبال امروز از «خواب تلخ» نشان ميدهد تاچه حد پايبند به اين موضوع بودهام كه با يك نگاه تاريخمصرفدار اين فيلم را نسازم.