وينستون چرچيل در گفتوگو با جواد اطاعت
ناجـي كاپيتاليـسـم
علي وراميني/ «كار آلمان تمام است، حتي اگر زماني هم براي انجام آن لازم باشد. مساله واقعي در حال حاضر روسيه است. من نميتوانم اين مساله را به امريكاييها بفهمانم.» اين جملات از چرچيل است. در كنفراس تهران و سال 1943، دوسال قبل از پايان جنگ دوم جهاني. چرچيل در آن زمان كه دست اتحاد به سوي دشمن ديرينه دراز كرده تا دشمن مشترك را نابود سازد، كاملا آگاه است كه به زودي اين جبهه شوروي و كمونيسم است كه جلوي كاپيتاليسم غربي قد علم خواهد كرد و چارهاي براي آن بايد انديشيد. از تمام افسانههايي كه حول اين سياستمدار درست شده صرف نظر كنيم، همين چند جمله كافي است تا تفاوت او با ديگر سياستمداران همعصر خودش مشخص شود. در ادامه و به مناسبت سالمرگ او گفتوگويي كوتاه با دكتر جواد اطاعت انجام دادهايم كه مشاهده ميكنيد.
چرچيل حتي اگر معروفترين سياستمدار قرن بيستم نباشد، يكي از معروفترينهاي آن است. به طوري كه تقريبا هر شهروند عادياي هم نام او را شنيده است. چه ويژگيهايي در اين فرد ميبينيد كه وي را اينچنين كرده است؟
چرچيل از كودكي در يك خانواده سياسي رشد كرده است. در يك خانوادهاي متولد شده كه پدرش نماينده پارلمان بوده است. او كار خود را از ارتش آغاز كرد، سالهاي متمادي در مسووليتهاي مختلفي مانند وزارت دفاع، وزارت كشور، وزارت دارايي و نمايندگي پارلمان را تجربه كرده است. شخصيت محكم و جدي است. در دو مرحله كه يكي از آن دوران جنگ جهاني دوم است نخست وزير بوده است. چرچيل يك شخصيت پارادوكسيكال است. از يك سو در ارتش ورود پيدا ميكند كه تا وزارت دفاع هم پيش ميرود. يكي از خاستگاههاي وي نظاميگري بود. يعني از سويي يك فرمانده نظامي و از سوي ديگر يك سياستمدار است. چرچيل يك سياستمدار كار كشته است كه مدافع كاپيتاليسم غربي است كه بهشدت ضد كمونيسم است و مخالف مبارزان ضداستعماري است و از سوي ديگر يك اديب و يك نويسنده تواناست به گونهاي كه جايزه نوبل ادبيات هم دريافت ميكند. طنزپرداز، بذلهگو و بهشدت حاضر جواب است.
چرا و چگونه چرچيل در جنگ جهاني دوم به عنوان نخست وزير انتخاب ميشود؟ آيا به عنوان يك نظامي در دوره جنگ به قدرت ميرسد يا نه به عنوان يك سياستمدار؟
در جنگ جهاني دوم هيتلر باعث روي كار آمدن چرچيل ميشود چرا كه نخستوزير قبلي انگلستان در مقابل تجاوزها و بلندپروازيهاي هيتلر، مماشات ميكند و چرچيل بهشدت با مماشات مقامات حاكم بر انگلستان در مقابل آلمان نازي مخالف است و زماني كه اين مماشات جواب نميدهد، چرچيل نخست وزير ميشود و زماني كه آلمان نازي به شوروي حمله ميكند، چرچيلي كه بهشدت ضد كمونيست است، دست اتحاد به سوي استالين دراز ميكند. اين وضعيت حتي باعث تعجب دستياران وي هم ميشود. در اينجا چرچيل با اين باور كه دشمن دشمن من دوست من هست با شوروي عليه آلمان نازي متحد ميشود. در واقع چرچيل به اين اصطلاح «دشمنِ دشمن من، دوست من است»، واقعيت عيني ميبخشد. با اينكه بهشدت ضد كمونيسم است براي شكست آلمان نازي با استالين متحد ميشود. چرچيل به نوعي ناجي كاپيتاليسم غربي و اروپا از جنگ دوم جهاني و آلمان نازي است.
ظاهرا ژنرال دوگل در فرانسه هم شخصيت محبوبي است؟ با ژنرال دوگل هم رابطه صميمانهاي دارد؟
زماني كه فرانسه توسط هيتلر اشغال ميشود، ژنرال دوگل به انگلستان پناه ميبرد و در آنجا دولت در تبعيد تشكيل ميدهد. چرچيل در خاطراتش كه خوشبختانه سالها پيش در ايران ترجمه و منتشر شده، مينويسد كه روزي به ژنرال دوگل گفتم با فرماندهان نظامي انگليس جلساتي برگزار و براي مبارزه با آلمان نازي چارهانديشي كنند. چرچيل در خاطراتش بيان ميكند كه ژنرال دوگل از اين گفته من رنجيدهخاطر شد و عنوان كرد كه من رييس دولت در تبعيد فرانسه هستم و اگر بنا باشد جلسهاي برگزار كنم، بايد با چرچيل به عنوان رييس دولت و همتاي خودم جلسه برگزار كنم. و از اين رو چرچيل نتيحه ميگيرد كه دوگل شخصيتي بسيار مغرور است و در حالي كه كشورش به اشغال درآمده بود و به انگلستان پنا برده بود، هنوز خود را رييس دولت فرانسه و همتاي من ميدانست.
نسبت چرچيل با ايران و سياستش در قبال كشور ما چه بود؟
چرچيل يك ويكتورين واقعي بود و بهشدت عليه رهبران ضد استعماري كشورهاي تحت سلطه موضع تندي داشت. حتي معتقد بود كه بايد كساني چون گاندي و جواهر لعل نهرو دستگير و زنداني شوند، بهشدت ميهنپرست بود و از رويكرد استعمارگرايانه انگلستان دفاع ميكرد. در اثناي جنگ جهاني دوم، كنفرانس تهران با حضور چرچيل، استالين و روزولت تشكيل ميشود. انگلستان، شوروي و ايران قراداد سهجانبهاي در دوران فروغي امضا كردند كه به اشغال اين كشورها در ايران مشروعيت قانوني بخشيد. اين قرارداد باعث شد تمام امكانات و راههاي ايران در اختيار متفقين قرار گيرد و مانند يك كشور اشغال شده با ايران رفتار كردند، به گونهاي كه متفقين در ايران مسلط شدند كه نهتنها روزنامهها را سانسور ميكردند بلكه حتي نمايندگان مجلس حق نداشتند از راديوي اتومبيل خود اخبار جبهههاي نبرد را پيگيري كنند. چرچيل نهتنها به نفت ايران براي ادامه جنگ نياز داشت، بلكه ايران را به مثابه پل پيروزي تلقي ميكرد و هدف قرارداد سهجانبه در واقع انتقال مهمات، تداركات و امكانات از مسير ايران براي جبهه شرق يعني شوروي بود. ايران نهتنها در تمام طول سال به دليل آبهاي گرم امكان حمل و نقل كالا و مهمات را فراهم ميكرد بلكه به دليل دوري از جنگ مسير امني نيز بود. تنها نكتهاي كه در قرار داد سهجانبه به نفع ايران بود، خروج اشغالگران از ايران حداكثر شش ماه پس از پايان جنگ بود. اتفاقا زماني كه شوروي حاضر به ترك ايران نشد ايران، ايالات متحده امريكا و انگلستان براي خروج روسها از ايران به همين بند از قرارداد سهجانبه استناد كردند.
چرچيل در دنياي غرب چگونه ديده ميشود؟ آيا غربيها نيز وي را همانگونه ميبينند كه ما ميشناسيم؟
در غرب چرچيل را به عنوان ناجي كشورش و حتي جهان غرب از شر آلمان نازي و هيتلر ميشناسند. او از طرف مجله تايم به عنوان مرد نيمه اول قرن بيستم انتخاب و تصويرش پشت جلد مجله تايم چاپ شد. نهتنها در فرانسه بلكه در امريكا هم معروف و محبوب بود و به عنوان شهروند افتخاري ايالات متحده امريكا نيز شناخته شد. البته بخشي از موفقيتهاي وي مديون عمر طولاتيمدتش بود. بيش از 90 سال عمر كرد و فرصت كافي براي سياستورزي و نويسندگي پيدا كرد. چرچيل اگرچه در انظار افرادي مثل ما (مردمان كشورهاي در حال توسعه) به عنوان رهبري يك كشور استعماري بود، اما براي مردم انگلستان و به طور كلي براي جهان غرب يك چهره محبوب و موفق به شمار ميرود.
به نظر شما كدام يك از سياستمداران ايراني همعصر چرچيل به او شبيهتر بودند؟ قوام، فروغي يا مصدق؟
مشابه چرچيل كه در ايران نداشته و نداريم؛ اما از منظر سياستمداري ميتوانيم او را با قوام و از منظر اينكه چرچيل يك نويسنده و يك اديب بوده است تا حدودي با محمدعلي فروغي مقايسه كنيم.