• ۱۴۰۳ جمعه ۲۸ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 3138 -
  • ۱۳۹۳ پنج شنبه ۴ دي

گفت‌وگو با هرمز همايون‌پور، مترجم كتاب ميهن‌پرست ايراني

28 مرداد آتش زير خاكستر است

كار سياسي با آرمان گرايي متفاوت است

از مهم‌ترين اقدامات مصدق، نخست آزادي مطبوعات و دوم آزادي احزاب است. در دوره‌هاي قبل و بعد از آن ديگر چنين امري را نديديم. البته بايد توجه كرد كه همه اينها نسبي است و بايد اقتضائات و شرايط زمانه را نيز در نظر گرفت. اما اين دو عامل يعني آزادي مطبوعات و آزادي احزاب گام‌هاي نخست در برقراري دموكراسي است. بنابراين اين اقدامات نشانگر صداقت مصدق است، ما هيچ اشاره‌يي به فساد و سوء‌نيت و سوء رفتار در خود دكتر مصدق و همكاران نزديك او نديده‌ايم
مهم‌ترين نقطه ضعف اصلي مصدق كوتاهي او در به پايان نرساندن نهضت نفت است. مرحوم خليل ملكي كه از رهبران نيروي سوم بود، در روزنامه‌هاي همان زمان صريحا خطاب به مصدق هشدار مي‌دهد كه بدترين قراردادي كه شما ببنديد، بهتر از بهترين قراردادي است كه جانشين شما ببندد و الان موقعي است كه شما از حيثيت شخصي‌تان مايه بگذاريد و اين ماجرا را به نفع مردم حل كنيد. اما شاهديم كه در نهايت مصدق از بستن يك قرارداد ناكام است

  محسن آزموده/  «مصدق از مقدسين و در نتيجه خطاناپذير نبود اما الان بسياري از كساني كه به خصوص خارج از ايران هستند و سوداي خام بازگشت سلطنت را دارند، به او ايرادهاي بني اسراييلي مي‌گيرند» هرمز همايون پور مترجم كتاب «ميهن پرست ايراني: محمد مصدق و كودتاي انگليسي-امريكايي» نوشته كريستوفر دوبلگ گفت‌وگوي حاضر را با اين جملات به پايان برد و گفت: «كتاب حاضر مي‌كوشد اين توهمات را از بين ببرد و تصوير متعادل و در عين حال جذاب و پركششي از مصدق ارايه كند». محمد مصدق بدون شك از پر سر و صداترين چهره‌هاي تاريخ معاصر ايران است كه در ذهن بسياري به عنوان اسطوره‌يي قابل احترام شكل گرفته و گروهي ديگر او را مسبب بدبختي‌هاي بزرگ چون دولتي شدن اقتصاد و بنانهادن پوپوليسم مي‌دانند. همين جنجال به شكلي ديگر درباره نهضت ملي شدن صنعت نفت ايران به رهبري مصدق ادامه دارد و محققان و پژوهشگران در كنار سياستمداران و اهالي قدرت به طرق مختلف مي‌كوشند تفسيرهاي جديدي از آن ماجرا ارايه دهند. ماجراي اخير به تعويق انداختن اسناد مربوط به كودتاي 28 مرداد از سوي گروه تاريخ وزارت امريكا به بهانه «بر هم خوردن مذاكرات هسته‌يي در حال انجام ميان ايران و كشورهاي 1+5» نشان‌دهنده آن است كه اين حادثه هنوز و با گذشت 60 سال در مناسبات امروز مداخله مي‌كند و تاثيرگذار است و از اين حيث بازانديشي درباره آن واقعه و چهره‌هاي اصلي آن ضرورت دارد. انتشار كتاب جذاب و خواندني «ميهن پرست ايراني» توسط نشر كندوكاو نوشته يك انگليسي آشنا به فرهنگ و زبان فارسي كه سال‌ها در ايران حضور داشته و روايت‌هاي شيرين و ناشنيده از سرتاسر زندگي مصدق دارد و نه فقط سال‌هاي پاياني زندگي او در كنار انتشار آثار جديدي چون كودتا (يرواند آبراهاميان با دست كم دو ترجمه فارسي) كه با اقبال مخاطبان مواجه شده است، خود نشانگر آن است كه محققان با وجود تكثر نوشته‌ها و گذر سال‌ها همچنان بازانديشي درباره آن دوره زماني را ضروري مي‌دانند.

  نخستين سوالي كه با ديدن كتاب حاضر به ذهن متبادر مي‌شود اين است كه بعد از نگارش آثار متعددي درباره مصدق و زمانه او مثل كتاب جليل بزرگمهر،‌ كتاب جديدي درباره او چه هدفي را دنبال مي‌كند؟

به اين پرسش از دو منظر مي‌توان پاسخ داد؛ نخست اينكه براي شخصيت‌هاي بزرگ تاريخي در جوامع پيشرفته صدها كتاب نوشته و منتشر مي‌شود. بنابراين هيچ‌وقت نوشتن درباره چهره‌هاي تاثيرگذاري چون مصدق و اميركبير و قائم مقام و... كهنه نمي‌شود، البته به شرط آنكه اين آثار تكرار هم نباشند و نكات تازه‌يي داشته باشند. اما جنبه دوم اين است كه كتاب‌هاي پيشين مثل كتاب بزرگمهر كه به آن اشاره كرديد، عمدتا به مقاطع معيني از زندگي مصدق مثل دوران دادگاه او اختصاص داشتند. اما تا به حال كتابي كه راجع به سرگذشت خود مصدق كه اين اندازه مفصل و دربرگيرنده باشد، نديده‌ام. اين كتاب سرگذشت مصدق را از زمان كودكي تا زماني كه براي تحصيلات به سوييس رفت و سپس به ايران بازگشت و مبارزات ناسيوناليستي شكل گرفت و در نهايت نخست وزيري و نهضت ملي شدن صنعت نفت را با جزيياتي خواندني و جذاب به شكلي فشرده بيان مي‌كند. كتاب به صورت داستان گونه نوشته شده است، ضمن اينكه اطلاعات آن كاملا مستند است و هيچ ادعاي غيرقابل وثوقي در آن نمي‌يابيم. البته همه اينها به اين دليل است كه نويسنده روزنامه‌نگار قابلي است. من وقتي كتاب را به پيشنهاد يكي از دوستانم خواندم، مايل شدم كه آن را به همراه حرف‌هاي خودم درباره وقايع تاريخي آن سال‌ها منتشر كنم.

 البته كتاب آشوب نوشته احمد بني جمالي نيز تمام زندگي مصدق را در بر مي‌گيرد و تنها به برهه خاصي از زندگي او اختصاص نيافته است. اما در هر صورت اهميت كتاب حاضر اين است كه به انگليسي نوشته شده و مخاطبان خارج از ايران هم مي‌توانند با سراسر زندگي مصدق آشنا شوند.

البته اين نكته مهمي است. اما بايد اين نكته را هم افزود كه با مطالعه كتاب آقاي بني جمالي اين نكته به نظر مي‌رسد كه ايشان كتاب را نه با
سوء نيت كه با نيت قبلي نوشته‌اند.

 آن نيت قبلي چيست؟

در واقع با خواندن آن كتاب احساس مي‌شود كه با هدف انتقاد از مصدق نوشته شده است. در حالي كه نويسنده كتاب حاضر به نظر مي‌رسد كه بي‌طرفانه خوب و بد مصدق را با هم گفته است و با خواندن آن اين احساس به آدم دست مي‌دهد كه گويي گام به گام در طول تحقيق به نتايجي درباره مصدق رسيده است. البته چنان كه گفتم نكته‌يي كه شما به آن اشاره كرديد، يعني انگليسي بودن كتاب هم بسيار موثر است. بعد از چاپ اوليه كتاب در انگليس، چاپ ديگري از آن در امريكا منتشر شده است.

 مليت نويسنده كتاب خيلي حايز اهميت است. انگليسي‌ها خودشان يكي از متهمان اصلي كودتاي 28 مرداد هستند. غير از آن هم اين ذهنيت دايي جان ناپلئوني عليه انگليسي‌ها هست كه عموما باعث مي‌شود ايرانيان پشت هر واقعه‌يي توطئه انگليسي‌ها را بجويند.

خود نويسنده هم به اين موضوع اشاره مي‌كند و مي‌گويد كه من طي تحقيقات درباره مصدق متوجه شدم كه اگر بخواهم تحقيقي بي‌طرف درباره مصدق انجام دهم، بايد احساسات ميهن پرستانه خودم را كنار بگذارم زيرا متوجه سوء سياست بريتانيا و تحريكات و اقدامات ناگوارش در منطقه خاورميانه شده‌ام.

 اين نگاه روزنامه‌نگارانه نويسنده كه جزييات را برجسته مي‌كند و مسائل را از منظر كلان و كلي نمي‌نگرد، آيا ضربه‌يي به قوت استدلال‌ها و تحليل‌هاي او وارد نمي‌كند؟

من اين نويسنده را از طريق تحليل‌هايي كه در اكونوميست يا نيويورك ريويوآو بوكز نوشته است، مي‌شناختم و مقالاتش را مي‌خواندم. مثلا چند سال پيش مقاله‌يي از او درباره فلسطين خواندم كه از هر جهت روشنگر و بي‌طرفانه بود يا مقاله‌يي درباره حج نوشته بود كه همين ويژگي‌ها را داشت. اما نمي‌دانم اين منش روزنامه‌نگارانه‌اش چه تاثيري در كار فعلي گذاشته است.

 منظورم نويسندگاني مثل باربارا تاكمن يا استفان كينزر است كه درتحليل وقايع تاريخي، جزيي نگر و روايت محور هستند و كمتر به تحليل‌هاي ساختاري يا نظري مي‌پردازند.

البته بايد تاكيد كرد كه روزنامه‌نگاري غربي كمي با روزنامه‌نگاري ما متفاوت است. البته ما هم نشرياتي مثل سخن و علم و زندگي در گذشته داشتيم كه مطالب آنها تحليلي و تحقيقي بوده است. الان اما كمتر چنين مواردي مشاهده مي‌شود و نوشته‌هاي روزنامه‌نگارانه مثل آنها جامع و كامل نيست. البته روزنامه‌هاي روزانه غربي هم مثل روزنامه‌هاي ما است كه در آنها مطالب روزانه و با سرعت تهيه مي‌شود، اما نشريات تحليلي‌تري مثل اكونوميست هم هستند كه نوشته‌هاي‌شان قدري از سطح روزنامه‌نگاري معمولي بالاتر است و نوشته‌هاي‌شان مستند و با دقت است. البته گاهي قلم يك نويسنده شيرين‌تر هم هست. مثلا نويسنده كتاب حاضر وقتي درباره مصدق و رابطه او با خانواده و مادرش نوشته، جزييات را به شكل داستان گونه نوشته است.

 آيا اين داستان گونه بودن خدشه‌يي به مستند بودن نمي‌زند؟ مثلا جايي كه راجع به رابطه عاشقانه مصدق در فرانسه نوشته است.

تصادفا اين ماجرا نكته‌يي بود كه من جايي آن را نخوانده بودم و خيلي جالب است. حتي كتاب آقاي بني جمالي نيز به اين نكته اشاره نكرده است.

 من در گفت‌وگويي با عباس ميلاني به اين ماجرا برخوردم كه البته ايشان هم فقط به اين حد اكتفا كرده بود كه مصدق وقتي خارج از ايران براي تحصيل رفته است، با يك خانم فرانسوي روزنامه‌نگار آشنا مي‌شود و گفت‌وگويي درباره حقوق زنان مي‌كند كه در مطبوعات آنجا منتشر مي‌شود و ايشان هر چه گشته آن گفت‌وگو را نيافته است.

بله، اما نويسنده كتاب حاضر آن را يافته است و حتي به اين رابطه به‌طور مفصل اشاره مي‌كند. به‌طور كلي من شهادت مي‌دهم كه همه جا ايشان مستنداتش را با دقت نوشته است.

 نكته مهم ديگر آن است كه وقتي ما گزارشات سفيران بيگانه مثل انگليسي‌ها را راجع به مصدق و ساير دولتمردان تاريخ ايران مي‌خوانيم، شاهديم كه با نگاهي تحقيرآميز و منفي از سياستمداران ايراني ياد مي‌شود. مثلا از مصدق به عنوان يك انسان روان‌نژند بيمار كه دچار توهم توطئه و خودخواه است ياد مي‌كند. تصويري كه نويسنده كتاب ميهن پرست ايراني از مصدق ترسيم مي‌كند، چه ويژگي‌هاي ديگري را برجسته مي‌كند كه از اين تصاوير متفاوت است؟

نويسنده ضمن نقل اين تصويرهاي كليشه‌يي، معتقد است كه مصدق هميشه ذهن چالاكي داشته است و چنين نيست كه مصروع يا ديوانه باشد. حتي معتقد است كه غش‌كردن‌هاي مصدق روي حساب و به موقع بوده است. او مي‌نويسد كه وقتي در مجلس مذاكرات متشنج مي‌شده است، مصدق با قهقهه‌يي محيط را آرام مي‌كرده است.

 در مقدمه كتاب مصدق را نمادي از ايران يا ايراني ياد مي‌كند، منظور او از اين تعبير چيست؟

او تاكيد مي‌كند كه مصدق يك وجه اخلاقي داشت و نماد اخلاق بود. اين به نظر من براي كشور ما بسيار مهم است. همچنين معتقد است كه مصدق نماد استقلال‌طلبي و آزاديخواهي و دموكراسي بود. البته چهره‌هاي ديگري نيز چنين بودند. اما به دو دليل مي‌توان خاطره مصدق را ارزشگذاري كرد. نخست همين كه به آن اشاره كردم و دوم برنامه‌هايي است كه مصدق اجرا كرد يا درصدد اجراي آن بود، اما موفق به عملي كردن آنها نشد. براي مثال او در دولت كوتاه‌مدتش اصلاح عمده‌يي در نظام كشاورزي كرد، يعني بدون آنكه به نظم دهات دست بزند و مديريت را مختل كند 20 درصد از درآمد را به زارعان داد كه هم با شرع و مذهب هماهنگ بود و هم مديريت پيشين را مختل نكرد. در حالي كه در اصلاحات ارضي شاه دست كم در ابتدا نظم سنتي روستاها به‌هم ريخت و مديريت دهات به واسطه رفتن مالكان مختل شد و به همين خاطر مجبور شدند كه شركت‌هاي سهامي زراعي بسازند كه اگرچه موثر بود اما بالاخره دستگاه دولتي آن كارآمدي سنتي را ندارند. ديگر اقدام مهم مصدق استقرار نظام تامين اجتماعي بود. ما مي‌دانيم كه نخستين مقررات بيمه‌يي در ايران در سال 1312 اجرا شد. اما اين محدود به كارگران راه‌آهن بود. در حالي كه مصدق در سال 1331 با درست كردن سازمان تامين اجتماعي نظام دولت رفاه را در ايران پايه گذاشت كه خوشبختانه تا به امروز ادامه يافته و توسعه پيدا كرده است. از ديگر اقدامات مهم مصدق مي‌توان به برنامه پنج ساله راهسازي در كشور، تدوين اساسنامه شركت ملي نفت ايران، تدوين قانون تشكيل شوراي عالي فرهنگ، تدوين قانون استقلال وكلاي دادگستري و تدوين قانون شهرداري‌ها كه در آن براي خانم‌ها حق راي پيش‌بيني شده بود و... مي‌توان اشاره مي‌كند. اما از مهم‌ترين اقدامات مصدق، نخست آزادي مطبوعات و دوم آزادي احزاب است. در دوره‌هاي قبل و بعد از آن ديگر چنين امري را نديديم. البته بايد توجه كرد كه همه اينها نسبي است و بايد اقتضائات و شرايط زمانه را نيز در نظر گرفت. اما اين دو عامل يعني آزادي مطبوعات و آزادي احزاب گام‌هاي نخست در برقراري دموكراسي است. بنابراين اين اقدامات نشانگر صداقت مصدق است، ما هيچ اشاره‌يي به فساد و سوء‌نيت و و سوء رفتار در خود دكتر مصدق و همكاران نزديك او نديده‌ايم و اين نكته بسيار مهمي است.  

 شما از منزه بودن و مظهر اخلاق بودن مصدق ياد مي‌كنيد. اما در كتاب وقتي به آمدن رزم آرا به مجلس اشاره مي‌شود، صريحا تاكيد مي‌شود كه طرفداران جوان‌تر مصدق با تندي با رزم آرا صحبت مي‌كردند و الفاظ ناشايستي به زبان مي‌آوردند و رفتار درستي نداشتند، تا جايي كه ميز و صندلي‌هاي پارلمان را شكاندند. در اين ميان مصدق اما جلوي آنها را نمي‌گيرد و در برابر اين رفتار تندخويانه سكوت مي‌كند.

بله، اين درست است. مصدق نقاط ضعفي هم داشت و نويسنده از آنها غافل نبوده است. مهم‌تر از آن نقطه ضعف اصلي مصدق يعني شكست آگاهانه او در مبارزه ملي شدن صنعت نفت است، يعني كوتاهي مصدق در به پايان نرساندن اين نهضت. مرحوم خليل ملكي كه از رهبران نيروي سوم بود، در روزنامه‌هاي همان زمان صريحا خطاب به مصدق هشدار مي‌دهد كه بدترين قراردادي كه شما ببنديد، بهتر از بهترين قراردادي است كه جانشين شما ببندد و الان موقعي است كه شما از حيثيت شخصي‌تان مايه بگذاريد و اين ماجرا را به نفع مردم حل كنيد. اما شاهديم كه در نهايت مصدق از بستن يك قرارداد ناكام است.

 كتاب شبيه كتاب شكست شاهانه مي‌كوشد از تحليل روان‌شناسي شخصيت مصدق به توجيه رفتارها و گفتارهاي سياسي او بپردازد. مثلا نويسنده تاكيد مي‌كند كه مصدق به تصويري كه از خودش در اذهان عمومي به جاي مي‌گذارد، خيلي اهميت مي‌دهد، تا جايي كه وقتي از اروپا به ايران باز مي‌گردد، ‌حاضر نمي‌شود در كنار دخترش كه فرنگي مآب شده بود، ظاهر شود. آيا مي‌توان گفت همين اهميتي كه مصدق به تصوير عمومي خودش مي‌داد، شاهدي بر ادعايي است كه برخي مبني بر پوپوليست بودن مصدق بر آن تاكيد مي‌كنند.

بله، پوپوليست بودن مصدق درست است. البته مصدق شديدا مذهبي بود و دوست نداشت كه دخترش مستفرنگ باشد، اما تعصب افراطي هم نداشت، به همين خاطر دخترش را به زور مجبور به رعايت ظواهر نمي‌كرد. ضمن آنكه متوجه نفوذ مذهب و روحانيت در مردم بود و نمي‌خواست رابطه‌اش را با روحانيت تيره و تار كند.

 به رابطه مصدق با روحانيت اشاره كرديد. داوري نويسنده درباره رابطه مصدق با آيت‌الله كاشاني چطور بود؟

نويسنده ضمن اينكه به اهميت آيت‌الله كاشاني در نهضت ملي به عنوان شاخه دوم آن تاكيد مي‌گذارد، افسوس مي‌خورد كه چرا او بعد از 30 تير به تدريج از مصدق جدا شد. او يكي از دلايل بحران بعدي كه به شكست مصدق انجاميد را همين جدا شدن و تفرقه ميان اين دو مي‌داند.

 در يك تقسيم‌بندي كلي آثاري كه درباره نهضت ملي نوشته شده را مي‌توان به دو دسته تقسيم كرد: نخست آثاري كه مقصر اصلي را بيگانگان از جمله بريتانيايي‌ها و امريكايي‌ها مي‌دانند و دوم آثاري كه علت اصلي مشكلات را ضعف دروني و داخلي ساختارهاي سياسي داخلي و اشتباهات سياستمداران داخلي يا كارشكني‌هاي نيروهاي سياسي داخلي مي‌دانند. تحليل نويسنده به نظر مي‌رسد كه جزو دسته نخست است. آيا اين به خاطر خارجي بودن او و ناآگاهي‌اش از مسائل داخلي ايران نيست؟

به نظر من نويسنده هر دو جنبه را در شكست نهضت ملي موثر مي‌داند. اخيرا در كتاب كودتاي يرواند آبراهاميان نيز خوانده‌ايم كه امريكايي‌ها و انگليسي‌ها از ابتدا سر سازش نداشتند و مي‌خواستند كنترل نفت را به دست داشته باشند. در حالي كه دوبلگ به اين ديدگاه اعتقاد ندارد و نمونه‌هايي ارايه مي‌كند مبني بر اينكه حتي قبل از امريكايي‌ها در وزارت خارجه انگليس عده‌يي از ديپلمات‌ها در انگليس معتقد بودند كه نهضت ملي شدن نطفه نوعي دموكراسي در ايران و منطقه است كه بايد تقويت شود. بنابراين داوري نويسنده آن است كه اگر حزب كارگر در انگليس و حزب دموكرات در امريكا شكست نمي‌خورد، شايد بسا كه راه سازش هموارتر مي‌شد و به ترتيبي دو كشور به توافق مي‌رسيدند. ضمن آنكه لجبازي مصدق را در شكست ماجرا موثر مي‌داند. به خصوص نويسنده در اشاره به ماجراي شب بعد از 28 مرداد كنايه‌يي به مهندس حسيبي مي‌زند. البته ترديدي در حسن نيت مهندس حسيبي نيست، اما گويا فرد زياده از حد اصولگرايي بوده و بر اينكه طبق مر قانون ملي شدن نفت استخراج و توليد و توزيع و فروش نفت همه بايد در دست ايران باشد. منتقدان اين نگرش مي‌گويند كه پيشنهاد بانك جهاني نوعي فرجه واسطه‌يي بود و اگر دو سال تمديد مي‌شد، ممكن بود كه نفت جريان پيدا كند و اقتصاد ايران حركتي بكند، بدون آنكه ديد قبلي تحقق يابد. در واقع نكته مهمي كه نويسنده بر آن تاكيد دارد اين است كه سياست به معناي سنجش تعادل و توازن قواست و كار سياسي با آرمان گرايي متفاوت است.

 يعني مصدق آرمانگرايانه به سياست نگاه مي‌كرد؟

خير، مصدق مي‌خواست مساله را حل كند و متوجه حل ضرورت مساله بود، اما به دليل شرايط زمانه مثل ترسي كه توده‌يي‌ها و درباريان به وجود آورده بودند و با كوچك‌ترين اقدامي او را متهم به سازش كنند. مساله ديگر اطرافيان مصدق بودند كه باعث شدند او پيشنهادها را نپذيرد و مساله سوم اينكه اميد عبث به جلب حمايت امريكاداشت و متوجه نبود كه امريكايي‌ها ممكن است بنا به منافع خود تا حدودي جلو بيايند، اما در نهايت هيچگاه بريتانيا را فداي ايران نمي‌كنند. ضمن آنكه يك دولت ضعيف در آن زمان با 16 ميليون جمعيت و با اقتصاد خراب و صندوق خالي و با حدود 70 درصد بي‌سواد بايد مي‌دانست كه راهي ندارد و بايد به ترتيبي سازش كند و خودش را از وضعيت عقب ماندگي نجات دهد. خلاصه اين ايرادها به مصدق وارد است.

 نگاه نويسنده در مورد قوام و رابطه مصدق با او و ماجراي 30 تير چيست؟

اولا مي‌دانيد كه مصدق و قوام با هم قوم و خويش  و از كودكي با هم آشنا بودند و در دو كابينه قوام نيز مصدق حضور داشت، نخست مصدق معاونت دارايي و دوم وزير دارايي قوام بود. بنابراين رابطه قديمي با هم داشتند و هر دو از اشراف بودند و هر دو نيز به معنايي ايران دوست بودند و قصد خدمت داشتند. منتها قوام متفرعن اما مصدق مردمي‌تر بود. نويسنده با اشاره به اين سابقه مي‌گويد به تدريج رابطه آنها از همكاري به خصومت كشيده شد كه اوج آن 30 تير بود. معهذا بعد از 30 تير كه عده‌يي لايحه به مجلس بردند كه اموال قوام مصادره شود، مصدق حاضر به اين كار نشد. من فكر مي‌كنم در ذهن مصدق اين بود كه قوام هم قصد خيانت نداشت. خدمت قوام در قضيه آذربايجان به نظر مصدق به عنوان يك فرد ميهن پرست ارزشمند بود و به همين خاطر است كه با قانوني كه مجلس خودش گذرانده بود، مخالفت كرد البته اين قانون بعد كه مجلس سنا درست شد، لغو شد. بنابراين رابطه مصدق با قوام، مهر و كين بود.

 يكي ديگر از رجالي كه رابطه‌اش با مصدق محل بحث است، محمد علي فروغي است. فروغي در اوايل دهه 1320 نامه‌يي به مصدق مي‌نويسد كه هرگز براي او ارسال نمي‌كند اما فحواي آن نامه آن است كه فروغي به انتقادهاي مصدق پاسخ مي‌دهد و به او مي‌گويد كه ما آن طور كه تو مي‌گفتي، ميهن فروش نيستم. آيا در كتاب حاضر هم در اين مورد بحث مي‌شود؟

در اين كتاب خير. اما در انتهاي كتابي كه با مرحوم ايرج افشار به اسم سياست نامه
ذكاء الملك نوشته‌ايم، آن نامه را منتشر كرديم. ظاهرا مصدق به فروغي ايراد داشته كه از بيت المال پولي به انگليس داده است. اما مرحوم فروغي مستند جواب مي‌دهد كه ما به استناد قرارداد بايد اين پول را مي‌پرداختيم و در نتيجه حق با مرحوم فروغي است. اين هم از مواردي است كه نوعي لجبازي مصدق را نشان مي‌دهد. نمونه ديگر لجبازي او با سيدضياء‌الدين طباطبايي است كه وقتي بعد از شهريور 1320 به نمايندگي انتخاب مي‌شود، مصدق اجازه نمي‌دهد، در حالي كه يك انسان دموكرات حتي با وجود سوابق تيره سيدضياء بايد مبارزه و تنازع را به داخل مجلس منتقل كند و نه بيرون از آن. به هر حال اينها مواردي است كه مي‌توان با استناد به آنها به انتقاد از مصدق پرداخت، زيرا به هر حال او كه از مقدسين نيست و مثل باقي آدم‌ها خطاپذير است. اين در مورد بزرگان ساير كشورها نيز صدق مي‌كند، مثلا در كتاب‌هايي راجع به چرچيل و ناپلئون و جرج واشنگتن نوشته شده است كه در آنها ضمن تجليل از خدمات ايشان براي كشورهاي‌شان نقدهاي تندي به عملكرد و زندگي شخصي آنها ديده مي‌شود.

 از زمان 28 مرداد 1332 تاكنون امريكا دست كم دو بار به نقش خود در كودتاي 28 مرداد اعتراف و عذرخواهي كرده است. اما در مورد انگليس چنين چيزي را نديده‌ايم. آيا نگارش چنين كتابي توسط يك انگليسي مي‌تواند موجب بازنگري عملكرد دولت بريتانيا شود.

من چيزي نديده‌ام. اما در فصل پاياني كتاب وقتي به مباحث امروز يعني بهار عربي و اوضاع عراق و سوريه و... مي‌پردازد، به پوزش آلبرايت و اوباما درباره نقش‌شان در كودتاي 28 مرداد اشاره مي‌كند، اما در مورد انگليس چنين چيزي را شاهد نبوده‌ام و در كتاب نيز در اين مورد چيزي نديده‌ام. اما در نشريات انگليسي از همان زمان تاكنون مطبوعاتي مثل new statesman بوده‌اند كه بي‌طرفانه به اين موضوع پرداخته‌اند و از نهضت‌هاي آزاديخواهانه و استقلال‌طلبانه حمايت كرده‌اند.

  استفان كينزر در مقدمه همه مردان شاه تاثير كودتاي 28 مرداد را تا به امروز دنبال مي‌كند و معتقد است كليد غرب ستيزي و خشونت گرايي در منطقه خاورميانه در آن تاريخ زده شد. شما تا چه ميزان با اين تحليل موافق هستيد؟ آيا مي‌توان تاثير كودتا را تا اين اندازه موثر دانست؟

نويسنده كتاب فعلي هم البته اين نظر را دارد و حتي بهار عربي را واكنش‌هايي در مقابل مداخلاتي از قبيل كودتاي 28 مرداد مي‌داند زيرا كودتاي 28 مرداد، فقط يك كودتا نبود، بلكه بايد تصور كرد كه در آن سال‌ها يك ملت عقب مانده‌يي عليه يك قدرت قاهر بيدار شده بود و در آن سال‌ها خبر نخست اكثر رسانه‌ها ايران و مصدق بود. بنابراين وقتي مصدق از شوراي امنيت و نيويورك به قاهره رفت، استقبال مردم از او تكان‌دهنده است. بنابراين مساله سركوب ملتي بود كه در منطقه بين مصر، هند و تركيه شاخص شده بود و همه آنها چشم به اين ملت و رهبرش داشتند و شكست اين نهضت باعث سرخوردگي همه ايشان شد. به همين خاطر به نظر من استنباط كينزر و دوبلگ درست است، يعني اين شكست آتش زيرخاكستري است كه تمام نشده و هنوز هم احتمالا پيامدهايي خواهد داشت.

 چطور مي‌شود جلوي اين پيامدها را گرفت؟

اين پيامدها وقتي تمام مي‌شود كه قيد و بندهاي دست‌هاي ملت ما برداشته شود و روابط مساوي و برابر ميان ايران با غرب نه فقط از جنبه سياسي بلكه در روابط اقتصادي و فرهنگي و مجامع بين‌المللي ايجاد شود. الان وارد نشدن ما به سازمان تجارت جهاني به دليل مخالفت امريكاست و تا اين فشارها هست، پيامدهاي 28 مرداد نيز نه تنها از بين نمي‌رود كه تقويت مي‌شود.

 

 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون