• ۱۴۰۳ يکشنبه ۹ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 3138 -
  • ۱۳۹۳ پنج شنبه ۴ دي

مهدي زارع، پژوهشگر زلزله در سالروز زلزله بم چالش‌هاي مديريت بحران وقوع زلزله را بررسي كرد

واكنشي از سر اضطرار

42 درصد جمعيت كشور در 110هزار هكتار بافت آسيب پذير

 بنفشه سام‌گيس/ 5‌دي‌ماه صرفا يك تاريخ در تقويم نيست. 5 دي ماه سالگرد سوگواري براي قربانيان زلزله‌يي است كه مديريت بهينه امكانات و ظرفيت‌ها و توجه به شرايط موجود مي‌توانست امكان حضور آنها در جمع عزيزان‌شان و نه خفته زير خاك سرد را ميسر كند. 5 دي ماه 1382، شهر كويري بم در ساعت 5 و 28 دقيقه و 29 ثانيه بامداد به دست زمين‌لرزه‌يي با بزرگاي 6/6 ريشتر زير و رو شد و حاصل اين لرزش كه فقط 18 ثانيه طول كشيد 26 هزار و 270 مرگ، بيش از 100 هزار بي خانمان و 30 هزار مصدوم بود. چهره شهري كه قدمت بيش از دو هزار سال در كارنامه‌اش ثبت شده بود، روز بعد از زلزله دي ماه 1382 از يك ويرانه قابل تميز نبود. شهري نمانده بود كه قابل باز ساختن و نو ساختن باشد. امروز در مرورگرها با جست‌وجو براي واژه زلزله‌هاي ايران، 31 زمين لرزه به عنوان مهيب‌ترين و پرتلفات‌ترين زمين‌لرزه‌هاي كشور روي صفحه ظاهر مي‌شود و در حالي كه پژوهشگران زلزله سرنوشت ايران را با زلزله در پيوندي ناگسستني مي‌بينند، مديريتي كه بايد بر بحران‌ها و حوادث طبيعي اعمال شود، هيچ تفاوتي با آنچه كه در دي ماه 1382 بود و منجر به تلفات گسترده و تخريب غير قابل باور و هدررفت سرمايه‌هاي ملي و انساني شد ندارد. در فاصله اين سال‌ها كه زمين‌لرزه‌هايي هم تراز يا حتي شديدتر از زلزله بم در كشور رخ داده، مديريت بحران همچنان بيمارگونه به بند زدن جراحاتي دست زده كه بايد به جراحي توسط متخصصان حاذق سپرده مي‌شد. بازمانده‌هاي پس از زمين لرزه در ايران بيش از آنكه گرفتار قهر زمين باشند، در سوءمديريت تلف مي‌شوند. در سالگرد زلزله بم، ضمن همدردي با بازماندگان قربانيان، با مهدي زارع؛ دانشيار پژوهشگاه بين‌المللي زلزله شناسي و مهندسي زلزله، رييس كميته مخاطرات طبيعي انجمن مخاطره شناسي ايران، عضو هيات مديره انجمن ژئوفيزيك ايران گفت‌وگو كرده‌ايم. وي در اين گفت‌وگو چالش‌هاي عمده در مسير مديريت بحران كشوري كه سرنوشتي محتوم و گره خورده با بلاياي طبيعي دارد را زير ذره‌بين برده است.

  مصطلح شده كه ايران روي كمربند زلزله قرار گرفته است، قرار گرفتن روي كمربند زلزله به چه معناست و زلزله در چه بازه زماني و با چه شدت و چه عمقي كدام مناطق كشور را بيش از همه تهديد مي‌كند ؟

ايران روي نوار لرزه‌خيزي آلپ هيمالايا قرار گرفته كه حدود 8 درصد از زلزله‌هاي دنيا و حدود 17 درصد از زلزله‌هاي بزرگ دنيا روي اين نوار رخ مي‌دهند. قرارگرفتن در اين نوار بدان معني است كه كشور ما (فلات ايران) در محدوده مرز برخوردي ورقه‌هاي پوسته و تغيير شكل زياد واقع است. همواره بخشي از تغيير شكل (حدود 10درصد) به صورت زمين لرزه رخ داده و در آينده هم اين وضعيت برقرار خواهد بود. ژرفاي زمين‌لرزه‌ها در ايران، كم است (بين حدود 8 تا 25 كيلومتر براي بيشتر زمين‌لرزه‌هاي با بزرگاي 6 يا بيشتر) و اين خبر خوبي براي ما نيست چرا كه هر زمين لرزه شديد (بزرگاي 6) يا بزرگ‌تر مي‌تواند درصورت قرارگيري كانون در ناحيه مسكوني (مانند بم) به تلفات و خسارت زياد بيانجامد. ميزان اين تغيير شكل (و در نتيجه لرزه خيزي) در جاهاي مختلف كشور ما مختلف است (حدود 10ميلي متر در سال در رشته كوه‌هاي زاگرس و حدود 13 ميليمتر در سال براي ساير نواحي كشور). ميزاني از تغييرشكل كه به صورت زمين لرزه رخ مي‌دهد از سه درصد در زاگرس به 30 درصد در ناحيه البرز و كپه داغ و حدود 10درصد در ايران مركزي و ناحيه لوت مي‌رسد. بنابراين و به همين دليل تفاوتي كه در پوسته زمين و ميزان تغيير شكل در جاهاي مختلف ايران وجود دارد، شدت و تكرار زمين‌لرزه‌ها در نواحي مختلف ايران متفاوت است (بندرعباس و ناحيه تنگه‌هرمز هر دوسال يك‌بار يك زمين لرزه با بزرگاي 6 يا بيشتر، و سالانه حدود دو تا 3 زمين لرزه با بزرگاي 5 تا 6 تجربه مي‌كنند، در حالي كه در محدوده بم و جيرفت فقط زمين لرزه 1382 با بزرگاي بيش از 6 در قرن اخير ثبت شده است. )

 مخرب‌ترين زلزله‌هايي كه طي 50 سال اخير در ايران به وقوع پيوسته و در خاطره مردم باقي مانده زلزله‌هاي بويين زهرا، رودبار، قائن، بم، آوج، طبس، ورزقان و ايلام و بوشهر است. به چه علت اين زلزله‌ها بيشترين تلفات انساني يا مالي را به جا گذاشت و چگونه ممكن بود شدت تخريب و تلفات اين زلزله‌ها به حداقل برسد ؟

تلفات زياد به دليل آسيب‌پذيري بالاي ما و زيرساخت ضعيف ما از ديدگاه فيزيكي و اجتماعي در مواجهه با سوانح طبيعي و به ويژه زمين لرزه است. تخريب كمتر موقعي ممكن بود كه اولا واقعيت موجود در ايران و لرزه‌خيزي ايران را به عنوان بخشي از طبيعت فلات ايران مي‌پذيرفتيم و با آن كنار مي‌آمديم و دوم آنكه «توجه به علم و دستاورد‌هاي فناوري و عقل و رفتار عاقلانه» از گذشته آغاز مي‌شد و در اين نواحي كه شما نام برديد برنامه‌هايي مختلف براي افزايش تاب‌آوري و كاهش آسيب‌پذيري عملياتي مي‌شد، كه متاسفانه و همچنان يا چنين رفتاري وجود ندارد يا ميزان توجه به اين موارد و رفتار عاقلانه بسيار اندك است.

 گفته مي‌شود كه مديريت بحران در ايران فاقد اختيارات و امكانات لازم براي مقابله با حوادث طبيعي يا كاهش تلفات و خسارات ناشي از آن است. با توجه به شرايط جغرافيايي ايران از نظر ريسك بالا در مقابل زلزله، مديريت بحران چگونه بايد اجرا شود آن هم در حالي كه براي شهري همچون تهران، ساختار شهر متاسفانه به گونه‌يي تغيير كرده (طي ساخت و سازهاي بي‌رويه و غيراصولي) كه امكان هرنوع امدادرساني به موقع را از نهادهاي مسوول سلب كرده است ؟

مديريت بحران يك علم و از شاخه‌هاي علوم انساني است و اجراي آن براساس روش علمي دستورالعمل‌ها و استانداردهاي علمي معني‌دار است. هر كس كه مسووليتي داشت و در زمان مسووليتش سانحه‌يي رخ داد و بر حسب اضطرار نوعي از رفتار و پاسخ را نشان داد (و به هر حال در خاطرات و تجربياتش حضور در بحران و سانحه را مي‌تواند ذكر كند، بدون اينكه ارزيابي از عملكردش شده باشد)، الزاما و به مفهوم علمي مدير بحران نيست، اگر مديريت بحران مي‌خواهد به شيوه علمي دنبال شود هيچ چاره‌يي جز به كارگيري نيروهاي متخصص، توانمند و دانشمند نداريم. مديريت كاهش ريسك سانحه در كلانشهرها مساله‌يي مفصل‌تر است و اجراي آن عزم و اراده‌يي ملي و حاكميتي مي‌خواهد. چرا كه در كلانشهرها (به ويژه در تهران) تصميماتي كه به كاهش ريسك يا افزايش ريسك سانحه زلزله بينجامد (كه متاسفانه دومي بيشتر برقرار است) صرفا از شهرداري صادر نمي‌شود، نگاه و عزم اجرايي كلان و ملي براي كاهش ريسك زلزله لازم است. روند توسعه در ايران متاسفانه در بيشتر موارد در جهت افزايش ريسك و توسعه‌يي به‌شدت ناپايدار است. اكثر حاشيه شهرهاي بزرگ و مراكز استان‌هاي ما به دامنه كوه‌هايي مي‌رسد كه محل گسل‌هاي فعال هستند و متاسفانه نه تنها در اين نواحي شهرسازي جديد صورت گرفته، بلكه بافت به‌شدت آسيب‌پذير جديد (مثلا مسكن مهر) نيز در اين نواحي ساخته شده‌اند.

 چالش‌هاي موجود در مسير امداد رساني در مديريت بحران را چگونه ارزيابي مي‌كنيد؟

به اجمال اين چالش‌ها از همه مهم‌ترند: نبود ديد واقع‌بينانه نسبت به واقعيت خطر و ريسك زلزله در ايران، كمبود نيروي تخصصي و عدم كاربرد نيروهاي موجود در چرخه مديريت بحران، عدم نگاه علمي و درازمدت به مسائل كلان ملي از ديد سوانح به ويژه زلزله.

 تصوير بافت‌هاي فرسوده در كشور، غيراصولي بودن سازه‌هاي جديد و قديم، وجود خطرهاي بالقوه مانند قنات‌ها، شبكه خطوط برق و گاز چه دورنمايي از وقوع زلزله و تلفات احتمالي را در ذهن شما ايجاد مي‌كند؟

متاسفانه دورنما خيلي خوش‌بينانه نيست. بر اساس گزارش وزير راه و شهرسازي در 25 شهريور 93، در ايران 56 هزار هكتار بافت فرسوده و 54 هزار هكتار بافت حاشيه نشيني وجود دارد. (جمعا حدود 110 هزار هكتار بافت آسيب‌پذير). اگر جمعيت متوسط ساكنان در بافت‌هاي آسيب‌پذير را در ايران حدود200 تا 300 نفر برآورد كنيم، جمعيت ساكن در اين بافت‌ها در حدود 22 تا 33 ميليون نفر برآورد مي‌شود كه درصدي بيش از 28 تا 42 درصد از كل جمعيت ايران است... در سال 93 جمعيتي حدود 16 ميليون و 200 هزار نفر در استان‌هاي تهران و البرز زندگي مي‌كنند كه حدود 13 ميليون و 500 هزار نفر از اين جمعيت در طي روز در تهران هستند. حدود 37 درصد از جمعيت استان‌هاي تهران و البرز در درون يا نزديكي پهنه گسله فعال ساكنند (پنج ميليون و 985 هزار نفر). در خوش‌بينانه‌ترين حالت حدود 25 درصد از جمعيت اين دو استان در بافت فرسوده زندگي مي‌كنند (حدود چهار ميليون و 100 هزار نفر)! بنابراين حدود 62درصد از جمعيت متراكم‌ترين پهنه جمعيتي كشور در پهنه با ريسك بالاي زلزله (در پهنه گسله يا در بافت‌هاي فرسوده) ساكن هستند (حدود 10 ميليون نفر!). با توجه به مجموع امكانات و محدوديت‌هاي شهر تهران، سند طرح جامع مصوب براي شهر تهران، سقف جمعيت پذيري شهر تهران را به 10 و نيم ميليون نفر محدود كرده است. در حالي كه طبق ضوابط طرح تفصيلي موجود و براساس اعلام نظر مشاور طرح تفصيلي، امكان استقرار بيش از 13 ميليون نفر جمعيت در تهران مقدور فرض شده. در پايان دوره دولت دهم اعلام شد كه براي ساخت چهار ميليون و 400 هزار واحد مسكن مهر در كشور برنامه‌ريزي شده كه سه ميليون واحد تا پايان اين دوره به پايان رسيده است. بنابراين مساحتي كه براي ساخت مسكن مهر در كشور در نظر گرفته شده است شامل حدود 53 هزار هكتار بافت نوساز (اكثرا حاشيه‌نشين) جديد خواهد بود كه حداقل حدود شش ميليون و 500 هزار نفر و به صورت واقع بينانه‌تر حدود 10 ميليون و 500 هزار نفر (با فرض سكونت حدود 120 تا 200 نفر در هر هكتار) در اين ساختمان‌ها يا ساكن شده يا به زودي ساكن خواهند شد. با توجه به آسيب‌پذيري بالايي كه از واحد‌هاي مسكن مهر به ويژه در زلزله‌هاي 1391 ورزقان و 1393 مورموري ايلام مشاهده كرده‌ايم، حتي اگر دست‌كم نيمي از اين ساخت و سازهاي جديد آسيب‌پذيري بالايي در مقابل خطر زلزله داشته باشند، حدود 26000 هكتار بافت فرسوده جديد به منازل مسكوني كشور اضافه شده يا در سال‌هاي آينده اين اتفاق خواهد افتاد. جمعيت آسيب پذير ساكن در اين بافت‌هاي فرسوده نوساز حدود سه ميليون و 300 هزار الي پنج ميليون و 200 هزار نفر تخمين زده مي‌شود.

  مسلما در اين شرايط نمي‌توان به نجات كشور از تلفات احتمالي زلزله‌هاي آتي انديشيد. اما چگونه است كه وقوع زلزله در كشوري مانند ژاپن كمترين تلفات انساني را دربر دارد اما ايران هنوز راهكار مناسبي براي كاهش تلفات به دست نياورده؟ آيا بايد علت را در ضعف مديريت بحران جست‌وجو كرد؟ آيا نحوه پيش‌بيني زلزله در ايران با وجود ادعاي مسوولان دچار ايراد است ؟ آيا واقعا ايران قادر به پيش‌بيني وقوع زلزله آن هم به صورت علمي و اصولي است؟

دليلش 90 سال تلاش و زحمت ژاپني‌ها در راه شناخت زلزله (بعد از زلزله 1923 كانتو ژاپن كه با حدود 140 هزار كشته در محدوده شهر توكيو همراه شد) است و درك و كنار آمدن با واقعيت كشورشان، توجه به مساله ريسك و مديريت كاهش ريسك بر پايه روش علمي و سرمايه‌گذاري وسيع براي پژوهش در زمينه زلزله و توسعه فناوري‌هاي مرتبط براي كاهش ريسك (از مقاوم‌سازي، تا هشدار پيش هنگام و پيش‌بيني و...) است. توجه به مديريت درست منابع، توسعه بر پايه كاهش ريسك و توسعه زيرساخت‌هاي فيزيكي و فرهنگي و اجتماعي براي اجرايي كردن نتايج پژوهش و فناوري مسير درستي است كه آنها طي كرده‌اند. هر كشوري در دنيا كه شرايطي مشابه از نظر ريسك زلزله (مانند ما) داشته باشد، راهي جز راه طي شده توسعه آنها (و همه دنياي مدرن) را براي كاهش ريسك ندارد.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون